۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

پایان تـَقـَلا - داستان زندگی علیرضا از اصفهان

داستان درباره مرد مسافری نقل می‌شود که روزی با کشتی بادبانی قدیمی‌ای قصد سفر نمود. روزی بر عرشه کشتی نشسته بود که دید یکی از خدمه کشتی از طنابهای دکل کشتی به بالا می‌رود تا به آشیانه کلاغی بر آن بالا برسد. همینکه به میانه راه رسیده بود کشتی در حرکتش بر امواج دریا از یک پهلو به پهلوی دیگر چرخید و آن شخص به دریا پرت شد.
او شروع به فریاد زدن نمود و دستهایش را تکان می‌‌داد و برای زنده ماندن تقلا می‌کرد. در این هنگام مسافری متوجه شد که یکی دیگر از دریانوردان آن کشتی به سوی نرده لبه کشتی رفته و به آرامی شخصی را که در حال غرق شدن بود را تماشا می‌کند. پس از مدتی شخص در حال غرق شدن از دست و پا زدن خسته شده و شروع به فرو رفتن نمود. در این زمان فوراً دریانورد بر لبه عرشه ایستاد و با شیرجه‌ای خود را به آب انداخت و مرد در حال غرق شدن را نجات داد. پس از اینکه هر دو با امنیت به کشتی بازگشتند مرد مسافر به سوی دریانورد رفت و از او پرسید: چرا اینقدر دیر به نجات این مرد به آب پریدی؟او با آرامش پاسخ داد: این را یاد گرفته‌ام که تا زمانی که غریق در آب به تقلا و دست و پا زدن مشغول است احتمال بیشتری وجود دارد که در هنگام دست و پا زدن و تقلا خودش و شخصی که برای نجاتش می‌شتابد را به اعماق فرو برد و غرق سازد به همین دلیل آموخته‌ام که بهتر است صبر کنم تا تقلا نماید و دست و پا بزند و زمانی که به پایان توان و قدرتش رسید به درون آب پریده و او را نجات دهم. دوست عزیز خواهر نازنینم برادر بزرگوارم ! آیا شما نیز در شرایطی مشابه با شخصی که در این داستان در حال غرق شدن بود، هستید؟ آیا شما نیز از شرایط امنیت و آرامش خود به شرایطی سخت پرتاب شده و در حال تقلا برای حیات و زنده ماندن هستید؟ آیا شما نیز نزد خدا فریاد کرده و از او کمک خواسته‌اید تا فوراً به نجات شما بشتابد؟ در این صورت این امکان وجود دارد که خدا سکوت کرده تا شما به انتهای توان و تقلای انسانی خود برسید تا از تلاشهای بیهوده برای نجات خود دست برداشته و از توسل به هر ابزاری غیر از او فارغ شوید. زمانی که دریافتید که نمی‌توانید خود را نجات دهید و پذیرفتید که از شما کاری ساخته نیست آنگاه خدا به موقعیتی که در آن هستید قدم می‌گذارد و شما را نجات می‌دهد.آمیننمونه فرد غرق شده من بودم؛ من در سال 1972 میلادی(50 شمسی) در یك خانواده بسیار مذهبی به دنیا آمدم در سن شانزده سالگی به عضویت سپاه پاسداران در آمدم دو سال بعد در یك حادثه در سپاه سخت مجروح شدم طوری كه از آن زمان تاكنون سوار بر صندلی چرخدار هستم .تحصیلات خود را در رشته های حسابداری علوم سیاسی حقوق اسلامی و فقه و دروس حوزه علمیه گذراندم. ولی خداوند را نه در دروس دانشگاهی و نه در دروس حوزوی و نه مطالعه زیادم یافتم. آری او را در جای دیگر به فراوانی یافتم كه در زیر خواهم گفت .... در زندگی آنقدر مشكل داشتم آنقدر دلسردی آنقدر بی وفائی كه نگو و نپرس... قصد ندارم شما را ناراحت كنم و آنها را یك به یك برایتان بشمارم وگرنه یك كتاب خواهد شد .......... یادم می آید همیشه دنبال خدای واقعی بودم و تا كسی را می دیدم از خدا و محبت او كه شامل رحمت و فیض اوست صحبت می كند اشك از چشمانم سرازیر می شد و در تنهائی می گریستم. ولی من به هیچ عنوان حاضر نبودم این خدای نادیده و خیالی ولی مهربان (طبق گفته ی دیگران )را بپرستم و همیشه با پدرم كه بسیار خداترس وخداشناس است، بر روی مسئله خدا و دین بحث داشتیم. او بود كه با سخنان دلنشینش مرا با خدای خیالی و نامرئی(ولی با حال) آشنا ساخت با این نوع ازخداشناسی بود كه من شیفته اسلام شدم ولی با تمام این احوالات ارضاع نمی شدم؛ با این وجود برای دفاع از آن خدای نامرئی سر از پا نمی شناختم و نزد خود می پنداشتم به اوج معرفت رسیده ام. وای بر من. وای بر من!!! طوری كه در این زمینه فعالیتهای بسیار نمودم. كارهای فرهنگی و مذهبی ام زبانزد خاص و عام شد مسجدی را بازگشائی نمودم كتابخانه و پایگاه بسیج دایر نمودم افراد بسیاری را درس قرآن می دادم در زمینه قرآن و عترت كتابها با تیراژ بالا نوشتم كتابهای قرآن نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را برای اولین بار در دنیا به زبان اسپرانتو ترجمه نمودم دائم الصلات بودم دائم الذكر بودم چقدر زیاد قربانی دادم _به فرض یك وِرد را 40000 بار تكرار می كردم و سرم گرم رشوه دادن به خدا بود و غیره.سرتان را درد نیاورم سیر و سلوك عرفانی اسلام را به مدت هفده سال ادامه دادم ولی به هیچ جا نرسیدم بلكه باعث می شد از خدا دورتر شوم. در این سیر و سلوك عرفانی به حدی از غرور رسیده بودم كه خودم را تافته جدا بافته می دیدم و از دیگر سو خود را همپای خدا می دانستم تا شبی كه مثل مارگزیده ها درد می كشیدم و به خود می پیچیدم. نزد خدای خود اشك می ریختم و...بالاخره وقتی تمام گاهانم را نزد او اعتراف كردم و گفتم كه من ناتوان ترین خلقت توام و به تو نیاز دارم خودت را به من نشان بده خدا در عالم بیداری با قلبم حرف زد و خیلی مهربانانه گفت:فرزندم! تو هرگز نمی توانی با من یكی شوی من "قدوس هستم". من جای خودم تو هم جای خودت من گناهان تو را می بخشم. گذشته دردناكت را محو می كنم به تو آرامش می دهم و ...ولی اجازه نمی دهم در "قدوسیت"من وارد شوی، (راستش خواستم با او یكی شوم) . سرمست از این بودم كه خدا را شناخته ام و عارف به تمام امور شده ام (خودمحوری انسان خاكی را ببینید !!! )، ولی گناهانم كه به یادم می آمدند ضجه می زدم و بلند بلند گریه می كردم و از خدا می خواستم یك نجات دهنده برایم بفرستد اما انگار نه انگار كسی به من گوش می دهد و احساسات مرا درك می كند و اشكهایم را می بیند. خسته و مغبون خوابیدم و همان شب معجزه ای رخ داد و من بی گناه (عادل) شناخته شدم و در آخر كه من توسط افراد شریر(افراد ناجور) با تیرهای آتشینشان مورد حمله واقع شدم، توسط یكی از آنها به درون سد پر آب و عمیقی انداخته شدم. همینطور كه داشتم به طرف دریچه انتهائی می رسیدم ناخودآگاه داد زدم "به نام عیسی" ناگاه دیدم دستی از درون ابرها بیرون آمد و مرا محكم در آغوشش گرفت؛ نیم نگاهی به عقب انداختم و چهره نورانی خداوند را دیدم(سوره بقره آیه 210). او به من گفت "نترس"و در آخر مرا به جای امنی برد ، آری عیسی مسیح آمد و در ابرها بر من ظاهر شد . صبح كه بیدار شدم داد می زدم "خدا زنده است" خدا زنده است"خوابم را با شور و حال عجیبی برای خانواده ام تعریف كردم و بعد از دو سه ساعت متوجه شدم خیلی سبك شده ام. هاج و واج به اطرافم نگاه كردم؛ انگار روح خداوند بر من ریخت آری گناهان من آمرزیده شده بود و هیچگونه سنگینی بر دوشم حس نمی كردم. از شادی خودم را به در و دیوار می كوبیدم؛ بالاخره مسیح در زندگی سراسر ماتم و عزای من پا گذاشت و آن را پر از شادی كرد. هللویا. باور كنید تبلیغ مذهب خاصی را نمی كنم به هیچ وجه؛ من رابطه ام با خدا كامل شده بود. كدام آدم احمقی می تواند با خدا زنده ملاقات داشته باشد ولیكن او را ردّ كند ؟! وای خدای من! شكرت می كنم كه 17 سال مرا تحمل كردی. شكرت می كنم كه این همه صبوری. شكرت می كنم كه از من نامید نشدی و نمی شوی. شكرت می كنم كه این همه نگرانم بودی و نگذاشتی مفتی مفتی هلاك شوم. شكرت می كنم این همه دوستم داری. شكرت می كنم كه نقابت را توسط عیسی برایم كنار زدی .عیسی جان! حمد و سپاس تا ابد از آن ِتوست آمین. افراد زیادی سوابق مرا می دانند و به خوبی نیز می دانند كه من چه گرگی بودم؛ در شریعت كسی به گرد من نمی رسید با نیش قلم خیلی ها را می رنجاندم و خلاصه خدا را منحصر به خودم می دانستم و یك خودخواه به تمام عیار شده بودم وای بر من؛ " این خداوند بود كه مرا برگزید و عادلم شمرد و اكنون بره بی آزار خداوند و مستی دائم در نام عیسی مسیح هستم. فقط می توانم بگویم خدا را شكر آرامش عجیب و غریبی بر من حاكم شده كه نگو و نپرس خدا را شكر كه او مرا جزو خانواده عالی خود برگزید. راستی بگذارید كمی از " مرگ "برایتان بگویم اصلا در زندگی بعد از ایمانم "مرگ" كوله بار خود را بست و گم و گور شد من خود شاهد بودم كه این جرثومه، چنان با شرم و خجالت زاید الوصفی مرا ترك كرد كه نمی توانم آن لحظه را توصیف كنم... زیرا من اكنون با ایمانم به عیسی مسیح دارای حیات جاویدان و تولدی دوباره شده ام همه كس و همه چیز برایم تازه گشته. آری كسی كه از آن ِمسیح می گردد، تبدیل به شخص جدیدی می شود. او دیگر آن انسان قبلی نیست؛ او زندگی كاملا ًتازه ای را آغاز كرده است (دوم قرنتیان باب 5 آیه 17)"!همه چیز در برابر اسم خدا و خداوندمان عیسی مسیح به زانو در می آید چه كسی باور می كند زانوان من در مقابل خداوند خم شود. خدا را میلیاردها شكر. به یاری خدای روح القدس و ایمان خدادادیم خیلی زود مسئله تثلیث اعظم و خدای پسر و خدا بودن عیسی را پذیرفتم. این را اول بار مدیون خداوند پر جلال هستم كه به من متعصب مذهبی (خیلی خیلی متعصب)آموخت كه اگر هزاران سال دیگر گرد اعمال نیك خودت بگردی و با هوش و استعداد بالائی كه تو داری محال است مرا پیدا كنی، مگر ابلیس 10 هزار سال عبادت نكرد و عاقبت ننگینش را می دانی. باید به عیسی مسیح ایمان بیاوری و او را نجات دهنده و خداوند خود بخوانی و بس. عیسی خداوند می فرماید:هیچ كس نمی تواند به نزد خدای پدر وارد شود جز با من .(یوحنا 14:6).. و یا "من در پدر و پدر در من است"یا می فرماید:هر كس مرا دید خدا را دیده است (یوحنا).بعد از آن رؤیا ، زندگی ام پر از شادی شده و همنوعم را به حدی دوست دارم كه حاضرم جانم را برایشان بدهم و اكنون این كلمات خدائی (كتابمقدس)در گوشت و خونم نفوذ فوق العاده دارد طوری كه تمام كلام را می فهمم و چشمهایم كاملا باز شده و خوب و بد وراست و دروغ را (به یاری خدا)می توانم تشخیص بدهم. خلاصه "كـــور بودم و حالا می توانم ببینم"هللویا خدا را شكر.من كه هزاران حدیث و صدها آیه قرآن را از بر داشتم و صدها تحقیق در زمینه مذاهب داشته و بیش از چهل كتاب ترجمه و تألیف نموده ام حالا یك آیه و حدیث هم یادم نمی آید – نه اینكه خود را به فراموشی زده باشم _بلکه بعد از تولد دوباره ام در عیسی مسیح همه چیز برای من تازه شده؛ نو نو، گذشته دردناكم را به كلی فراموش كرده ام دردهایم رخت بربسته و قدرت گناه از من سلب گشته و مرگ (روحانی) از من خداحافظی كرد و رفت.ای خدا ثانیه به ثانیه دقیقه به دقیقه شكرت می كنم كه خود را توسط عیسی به من شناساندی .آری دوستان!علت آگاهی من به حقانیت كتاب مقدس فقط به این جهت است كه روح القدس قلب مرا عوض كرده است و اعلام می كنم كه كتاب مقدس كلام خداست و هیچگونه تحریفی در آن نشده و نمی شود...تمام این معجزات را رحمت و فیض خداوند شامل حال من ساخت و هدیه گرانبارش یعنی یگانه فرزند خودش را در كریسمس 2006 (آغاز ایمانم به خداوند) عطا نمود هیچ رهبر مذهبی نمی تواند مرا مرتد بخواند زیرا من مسح شده خدای واقعی هستم. من از ازل مسیحی بودم ولی در مذاهب ساخته دست بشر احاطه شده بودم."تمام این نیكوئی ها از سوی خدائی است كه به خاطر فداكاری عیسی مسیح، ما را با خود آشتـــــــی داده است، و این مسئولیت را به ما سپرده تا پیغام این آشتی را به دیگران نیز برسانیم و ایشان را به سوی لطف الهی[گنج واقعی]رهنمون شویم... ما سفیران مسیح هستیم. خدا بوسیله ما با شما سخن می گوید. وقتی ما چیزی را از شما درخواست می كنیم، مانند اینست كه مسیح آن را از شما می خواهد. بنابراین از جانب او از شما می خواهیم كه لطف و محبت خدا را رد نكنید و با او آشتی نمائید.(دوم قرنتیان باب 5 آیه 18 و 20)"هدیه رایگان خدا كه همانا نجات واقعی است، اكنون در دسترس همه مردم قرار دارد. با پذیرفتن این هدیه الهی، متوجه می شویم كه خواست خدا از ما اینست كه از زندگی بی بندوبار و خوش گذرانی های گناه آلود دست بكشیم و زندگی پاك و خداپسندانه ای در این دنیا داشته باشیم.(تیطوس آیات 11 و 12) اكنون شما نیز با من در این رستگاری ابدی سهیم شوید: هم اکنون، خدا از شما دعوت می کند تا با به کمال رساندن اهداف او برای جلال او زندگی کنید، که او شما را برای آن ساخته است. این واقعا تنها راه زندگی کردن است. هر چیز دیگری فقط وجود دارد. زندگی واقعی با تسلیم کامل خود به عیسی مسیح شروع می شود. اگر شما مطمئن نیستید که این کار را کرده اید، تمام کاری که باید بکنید این است که قبول کنید و ایمان بیاورید. کتاب مقدس وعده می دهد:" اما به همه کسانی که او را پذیرفتند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، یعنی هر کس که به نام او ایمان آورد."( یوحنا ١٢:) آیا هدیه خدا را خواهی پذیرفت؟ آیا می خواهی مثل من به یك انتخاب جانانه دست بزنی؟اول، ایمان بیاور. ایمان بیاور که خدا تو را دوست دارد و تو را برای هدفهای خود آفریده است. ایمان بیاور که تصادفی وجود نداری. ایمان بیاور که ساخته شده ای که تا به ابد بمانی. ایمان بیاور که خدا تو را انتخاب کرده تا با عیسی مسیح که برای تو بر روی صلیب مرد، رابطه داشته باشی. ایمان داشته باش که فرق ندارد که چه کرده ای ، خدا می خواهد تو را ببخشد.دوم، بپذیر.عیسی مسیح را بعنوان خداوند و نجات دهنده ات در زندگیت بپذیر. بخشش او برای گناهانت را بپذیر. روح او را بپذیر که به تو قدرت کافی خواهد داد تا هدف زندگیت را به انجام برسانی. کتاب مقدس می فرماید:" خدا کسانی را که به فرزند او ایمان آورند، نجات می دهد و زندگی جاوید نصیبشان می سازد."(یوحنا ٣۶:٣ ...در هر جایی که این شهادت را می خوانی تو را دعوت می کنم که سر خود را خم کنی، و این دعا را، که ابدیت تو را عوض خواهد کرد زمزمه کنی:" عیسی، من به تو ایمان می آورم و تو را می پذیرم."اگر با جدیت این دعا را کردی، به شما تبریک می گویم تو هم مثل من نجات یافتی ... به همین سادگی! به خانواده خدا خوش آمده اید! اکنون شما آماده اید تا برای هدف خدا در زندگیتان شروع به زندگی کنید و آن را کشف کنید. از تو خواهش می کنم در این مورد به اشخاص دیگر نیز بگو. دست بعضی ها را بگیر تا مثل من و تو وارد بهشت شوند برادر و خواهر عزیزم! راه خدا با راه انسان صد در صد فرق می كند راه خدا با راه ما آدمهای ضعیف به بلندای آسمان تا زمین است. منطق و فلسفه و سیاست و شریعت و طریقت و ...اینها نتوانسته اند كسی را نجات بدهند. خود ِخداوند باید به دادمان برسد. مگر من نبودم، سالها عمرم را صرف فلسفه و منطق و سیاست و شریعت ساخته ی دست بشر كردم ولی تنها نتیجه اش عمر تلف كردن بود(ولی در سن 33 سالگی نزد خداوند فروتن شدم و ... ). حال اگر می خواهی عمرت هدر نرود و مویت در این فلسفه ها و منطق های پوچ و بیهوده بشری سفید نشود مقابل مسیح زانو بزن و بخواه كه حقیقت را به تو نشان دهد. او امین است و تو را آزاد می كند. به خدا بچسب كه چیزهائی خواهی دید كه هیچ گوشی نشنیده، هیچ چشمی ندیده و به فكری خطور نكرده. عیسی مسیح می فرماید:"بخواهید كه به شما داده می شود".چطور حیفت می آید عمر نازنینت را صرف چیزهای باطل كنی. اول پای راست را در دستشوئی می گذاری یا چپ احمد خوب است یا كریم یا سهراب ...آخرش كه چی؟؟؟"... خدا فقط در یك صورت از سر تقصیرات ما می گذرد و به ما شایستگی آن را می دهد كه به حضور او برویم، و آن وقتی است كه به عیسی مسیح ایمان آوریم. بلی،فقط و فقط ایمان لازم است...(رومیان باب 1 آیه 17)دوست عزیز من! دین می گوید :چگونه خدا را بیابیم؟ ولی مسیحیت می گوید :چگونه خدا ما را یافت؟ اكنون نوبت ماست كه به یك انتخاب جانانه دست بزنیم …. ) دوست من! یك تجریه بیست ساله به من می گوید: تنها از طریق مسیح است كه می توانیم به خدا برسیم. به امتحانش می ارزد... (یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم آب در كوزه و ما تشنه لبان می گردیم)2006 قلب و تمام هستی و نیستی ام را به مسیح دادم .شكرت از صلیب

هیچ نظری موجود نیست: