۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه

ياري‌ از سوي‌ خداوند

مزمور داود وقتي‌ كه‌ از پسر خود ابشالوم‌ فرار كرد اي‌ خداوند دشمنانم‌ چه‌ بسيار شده‌اند.بسياري‌ به‌ ضد من‌ برمي‌خيزند. 2 بسياري‌ براي‌ جان‌ من‌ مي‌گويند: «به‌ جهت‌ او در خدا خلاصي‌ نيست‌.» سلاه‌3 ليكن‌ تو اي‌ خداوند گرداگرد من‌ سپر هستي‌،جلال‌ من‌ و فرازندة‌ سر من‌. 4 به‌ آواز خود نزد خداوند مي‌خوانم‌ و مرا از كوه‌ مقدّس‌ خود اجابت‌ مي‌نمايد. سلاه‌5 و اما من‌ خسبيده‌، به‌ خواب‌ رفتم‌ و بيدار شدم‌ زيرا خداوند مرا تقويّت‌ مي‌دهد. 6 از كرورهاي‌ مخلوق‌ نخواهم‌ ترسيد كه‌ گرداگرد من‌ صف‌ بسته‌اند.7 اي‌ خداوند ، برخيز! اي‌ خداي‌ من‌، مرا برهان‌! زيرا بر رخسار همة‌ دشمنانم‌ زدي‌؛ دندانهاي‌ شريران‌ را شكستي‌. 8 نجات‌ از آن‌ خداوند است‌ و بركت‌ تو بر قوم‌ تو مي‌باشد

هیچ نظری موجود نیست: