۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

فصل هشتم: آيا مسيحيت منطقى است؟

کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیاندر جواب معلم دينى كليسا كه سؤال كرده بود «ايمان چيست؟»، پسر بچه‎اى چنين جواب داد: «ايمان يعنى باور كردن چيزى كه مى‎دانيم راست نيست!». چندان به نظر نمى‎رسد كه غير مسيحيان چنين نظرى داشته باشند. ولى قبول اين كه مسيحيان نيز همين عقيده را داشته باشند مشكل و فوق‎العاده تأسف‎انگيز است. گاهى فرصتى برايم پيش مى‎آيد تا در جلسات بحث ازاد شركت كرده، انجيل را به شركت‎كنندگان بشناسانم. معمولا پس از سخنرانى، شنوندگان سؤالاتى مطرح مى‎كنند. بحث‎هايى كه به دنبال سؤالات پيش مى‎آيد گاهى مرا خوشحال مى‎سازند و برخى مواقع نيز مأيوس. غير مسيحيان معتقدند كه جلسه مفيدى است چون در آن براى اولين بار چيزى معنى‎دار مى‎شنوند. اظهار نظر آنان مرا شاد مى‎سازد، ولى وقتى مى‎شنوم مسيحيان نيز همين عقيده را دارند خوشحالى من جاى خود را به ترس و يأس مىدهد. چرا اين مسيحيان به خود زحمت پژوهش در انجيل را نمى‎دهند تا درك كنند هرگاه انجيل نيز در مقايسه با ديگر مسلك‎ها و عقايد قرار مى‎گيرد ياراى مقاومت و اثبات درستى خود را خواهد داشت؟ اينان بايد بدانند كه مسيحيت با فكر و منطق منافى نيست. ما در دنياى علم و منطق زندگى مى‎كنيم. ديگر دانستن اين كه به چه ايمان داريم كافى نيست. بلكه بايد دليل چراى ايمان و اعتقاد خود را نيز بدانيم. تنها ايمان به چيزى دليل درستى آن چيز نيست و درستى يا نادرستى آن بستگى به اعتقاد و ايمان مردم ندارد. همين موضوع درمورد مسيحيت و هر چيز ديگر نيز صدق مى‎كند.
امروزه در بين مسيحيان دو عقيده غلط درمورد اين كه آيا مسيحيت منطقى است يا نه، رايج شده است. اولى عبارت است از دسترسى به مسيحيت به شيوه‎اى نامعقول. اغلب اين قسمت از كتاب مقدس را كه مى‎فرمايد: «با خبر باشيد كه كسى شما را نربايد به فلسفه و فكر باطل بر حسب تقليد مردم و بر حسب اصول دنيوى نه بر حسب مسيح» (كولسيان 2: 8)، اشتباه مى‎فهمند. برداشت آنان از اين آيه طورى است كه فورا اين تصور را به وجود مى‎آورد كه مسيحيت اگر هم مخالف منطق نباشد لااقل عارى از منطق است. غافل از اين كه ارائه معقول انجيل لازم است نه به طرزى كه منطق را جانشين ايمان كنيم، بلكه آن را زمينه‎اى براى ايمان بدانيم، نه اين كه منطق جايگزين خدمت روح خدا شود بلكه وسيله‎اى باشد جهت روشن ساختن حقايق عينى كلام خدا تا اين كه مردم منطق را وسيله‎اى در اختيار روح‎القدس بدانند، زيرا اين روح‎القدس است كه دنيا را با دادن پيام خود متقاعد مى‎سازد. «آنتونى فلو دانشمند پژوهشگر، در بيان مثالى كه از داستان "جان ميزدم" اقتباس شده، تشريح مى‎كند كه در نظر غير مسيحيان اعتقادات مذهبى كه نتوان از آن آزمايش عينى به عمل آورد پوچ است: «روزى دو سياح به محلى بى‎درخت در جنگل پا نهادند كه در آن علف‎هاى هرزه و گل‎هاى بسيارى روئيده بود. يكى از سياحان به ديگرى گفت: "چنين به نظر مى‎رسد كه اين قطعه زمين در دست باغبانى بوده است. ولى دوستش مخالفت ورزيده، اظهار داشت: باغبانى در اين مكان نبوده است. پس از آن چادرهاى خود را برپا داشته به مراقبت پرداختند، مع‎الهذا از باغبان خبرى نشد. "شايد باغبان شخصى نامرئى است!" به پيروى از اين فكر زمين را با سيم خاردار محصور نموده جريان برق از آن عبور دادند و خود با كمك سگ‎هاى شكارى به نگهبانى پرداختند. ولى جريان برق كسى را غافلگير نكرد. حركتى نيز در سيم‎ها مشاهده نشد و سگ‎هاى شكارى هم براى كسى پارس نكردند.با تمام اين احوال سياح اولى قانع نشد. بى‎شك باغبانى وجود دارد، باغبانى نامرئى و مصون از نيروى برق كه براى محافظت از باغچه‎اى كه بدان دل بسته است، مخفيانه به آنجا مى‎رود. بالاخره سياح شكاك لب به سخن گشود "پس كجاست شخصى كه به وجودش معتقد بودى؟ كجاست آن شخص غير قابل لمس و نامرئى، آن باغبان ساختگى؟ چطور ممكن است وجود چنين باغبانى حقيقت داشته باشد؟" (1). مثال مذكور براى تمام مذاهب كه دعوى حقانيت دارند خط بطلان مى‎كشد، جز بر مسيحيت زيرا ادعاى مسيحيت تنها اين نيست كه باغبانى دلسوز از دنيا مواظبت مى‎نمايد بلكه اين باغبان به شكل واقعى و تجربى در شخص عيسى مسيح وارد عالم انسانيت مى‎شود (يوحنا 20: 14 و 15) و رستاخيز مسيح دليل روشنى است از ورود وى. عده ديگر از مسيحيان خوشبين نيز بر اين عقيده‎اند كه تنها با پاسخ دادن به سؤالات و بحث كردن مى‎توانند مردم را به ملكوت خدا رهنمون گردند. هم چنان كه با تفنك بادى نمى‎توان در ديوار آجرى سوراخى ايجاد كرد، با استفاده از اين روش نيز نتيجه‎اى عايد نخواهد شد و سرانجام آن محكوم به فناست. گرچه كتاب مقدس از جنبه عقلانى نيز برخوردار است ولى نبايد جنبه اخلاقى آن را ناديده انگاشت. «انسان نفسانى امور روح خدا را نمى‎پذيرد زيرا كه نزد او جهالت است و آنها را نمى‎تواند فهميد زيرا حكم آنها از روح مى‎شود» (اول قرنتيان 2: 14). اگر روح‎القدس يارى نكند هيچ كس نمى‎تواند ايمان بياورد و يكى از شيوه‎هايى كه روح‎القدس براى روشن ساختن موضوع به كار مى‎برد، عبارت است از شرح دادن انجيل و خط مشى كه خدا درمورد انسان دارد، به طرزى منطقى. از آن جايى كه مسائل انجيل به طرز قانع‎كننده‎اى ارائه نمى‎شود، اغلب غير مسيحيان نسبت به آن بى‎اعتنا مى‎باشند، ايمان واقعى را با خرافاتى كه بر احساسات استوار است در هم مى‎آميزند و درنتيجه از قبول انجيل امتناع مى‎ورزند. گفتار مسيح در انجيل متى 22: 37 دليل ديگرى است بر منطقى بودن انجيل، «خداوند خداى خود را به همه دل و تمامى نفس و تمامى فكر خود محبت نما.» تمام وجود انسان اعم از عقل و احساسات و اراده در امر توبه دخالت دارد. پولس رسول مى‎گويد: «من به جهت حمايت انجيل معين شده‎ام» (فيليپيان 1: 17). اظهارات مذكور دلالت بر كتابى روشن و قابل فهم مى‎نمايد كه در عين حال با عقل نيز مى‎توان آن را دريافت و از آن دفاع كرد. آشكار است كه فكر ناآگاه نمى‎تواند به معرفت و حقيقت الهى پى ببرد؛ بلكه براى درك منطقى اين حقيقت، آگاهى حقيقى لازم است. انجيل هميشه با حقيقت مترادف است و حقيقت نيز همواره با خطا متضاد است (دوم تسالونيكيان 2: 11 و 12). پولس رسول در رساله خود به روميان مى‎نويسد كه «تمام مردم از دانش و معرفت كافى جهت پى بردن به وجود خدا به وسيله طبيعت برخوردارند» (روميان 1: 20). سپس مى‎افزايد كه «طغيان مردم نسبت به آفريدگار مانع شناختن خداست، نه اين كه خدا وجود غير قابل درك و شناسايى باشد»، «هرچند خدا را شناختند ولى او را چون خدا تمجيد و شكر نكردند» (روميان 1: 21). « ايشان حق خدا را به دروغ مبدل كردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالق» (روميان 1: 25). «روا نداشتند كه خدا را در دانش خود نگاه دارند» (روميان 1: 28). جنبه اخلاقى مسيحيت در تمام موارد، جنبه عقلانى خود را تحت تأثير قرار مى‎دهد. براى ايمان آوردن خواستن شرط است نه توانستن. وقتى مسيح فريسيان را مخاطب قرار مى‎داد به اين مطلب اشاره كرد: «نمى‎خواهيد نزد من آييد تا حيات يابيد» (يوحنا 5: 39). مسيح كاملا اين مطلب را روشن مى‎سازد كه تسليم اخلاقى منجر به رفع مسائل و مشكلات عقلانى مى‎شود. «اگر كسى بخواهد اراده او را به عمل آورد درباره تعليم خواهد دانست كه از خدا يا آن كه من از خود سخن مى‎رانم» (يوحنا 7: 17). اغلب اوقات مشكلات فكرى و عقلانى چون قشرى از دود، سركشى‎هاى اخلاقى را مى‎پوشاند. يك روز دانشجويى اظهار داشت كه جواب‎هايى كه به سؤالاتش داده بودم كاملا قانع‎كننده بوده است. از او پرسيدم: «حالا مى‎خواهيد مسيحى بشويد؟» جواب داد: «خير». با تعجب گفتم: «چرا؟» پاسخ داد: «راستش را بخواهيد نمى‎خواهم شيوه زندگيم بهم بخورد.» او درك كرده بود كه نكته اصلى موضوع مربوط به عقل نيست، بلكه مربوط به اخلاق است. مردم اغلب مى‎پرسند: «اگر مسيحيت منطقى و حقيقى است، چرا اكثر تحصيل‎كرده‎ها آن را قبول نمى‎كنند؟» جواب بسيار ساده است: به همان دليل كه اكثر افراد تحصيل‎نكرده نيز به مسيحيت ايمان نمى‎آورند؛ يعنى نمى‎خواهند. اين امر بستگى به توانايى فكرى ندارد. چه بسا هستند كسانى كه با وجود مسيحى بودن در زمينه‎هاى مختلف هنرى و عملى تبحر دارند. ايمان آوردن مسئله‎ايست كه اساسا به اراده انسان بستگى دارد. مسيحيت به تمام سؤالات پاسخ كامل نمى‎دهد زيرا هنوز خداوند ما مسيح معرفت خود را درمورد همه چيز به ما آشكار نساخته است. «چيزهاى مخفى از آن يهوه خداى ماست و او چيزهاى مكشوف تا به ابد از آن ما و فرزندان ما است» (تثنيه 29: 29). ولى به هر تقدير ما از اطلاعات لازم و كافى برخورداريم تا زيربناى محكمى براى ايمان و اعتقادات خود بگذاريم. ايمان در مسيحيت بر پايه شهادت استوار است و ايمانى است با دليل كه ممكن است ماوراى دليل و منطق باشد ولى هرگز مخالف آن نيست. هدف از نگارش اين كتاب تشريح سؤالاتى است كه اغلب عنوان مى‎شود، سعى شده جواب‎هايى ولو مقدماتى براى اين سؤالات ارائه شود. توضيحات:(1)- Flew Anthony. "Theology and Falsification."

هیچ نظری موجود نیست: