کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیاندر جواب معلم دينى كليسا كه سؤال كرده بود «ايمان چيست؟»، پسر بچهاى چنين جواب داد: «ايمان يعنى باور كردن چيزى كه مىدانيم راست نيست!». چندان به نظر نمىرسد كه غير مسيحيان چنين نظرى داشته باشند. ولى قبول اين كه مسيحيان نيز همين عقيده را داشته باشند مشكل و فوقالعاده تأسفانگيز است. گاهى فرصتى برايم پيش مىآيد تا در جلسات بحث ازاد شركت كرده، انجيل را به شركتكنندگان بشناسانم. معمولا پس از سخنرانى، شنوندگان سؤالاتى مطرح مىكنند. بحثهايى كه به دنبال سؤالات پيش مىآيد گاهى مرا خوشحال مىسازند و برخى مواقع نيز مأيوس. غير مسيحيان معتقدند كه جلسه مفيدى است چون در آن براى اولين بار چيزى معنىدار مىشنوند. اظهار نظر آنان مرا شاد مىسازد، ولى وقتى مىشنوم مسيحيان نيز همين عقيده را دارند خوشحالى من جاى خود را به ترس و يأس مىدهد. چرا اين مسيحيان به خود زحمت پژوهش در انجيل را نمىدهند تا درك كنند هرگاه انجيل نيز در مقايسه با ديگر مسلكها و عقايد قرار مىگيرد ياراى مقاومت و اثبات درستى خود را خواهد داشت؟ اينان بايد بدانند كه مسيحيت با فكر و منطق منافى نيست. ما در دنياى علم و منطق زندگى مىكنيم. ديگر دانستن اين كه به چه ايمان داريم كافى نيست. بلكه بايد دليل چراى ايمان و اعتقاد خود را نيز بدانيم. تنها ايمان به چيزى دليل درستى آن چيز نيست و درستى يا نادرستى آن بستگى به اعتقاد و ايمان مردم ندارد. همين موضوع درمورد مسيحيت و هر چيز ديگر نيز صدق مىكند.
امروزه در بين مسيحيان دو عقيده غلط درمورد اين كه آيا مسيحيت منطقى است يا نه، رايج شده است. اولى عبارت است از دسترسى به مسيحيت به شيوهاى نامعقول. اغلب اين قسمت از كتاب مقدس را كه مىفرمايد: «با خبر باشيد كه كسى شما را نربايد به فلسفه و فكر باطل بر حسب تقليد مردم و بر حسب اصول دنيوى نه بر حسب مسيح» (كولسيان 2: 8)، اشتباه مىفهمند. برداشت آنان از اين آيه طورى است كه فورا اين تصور را به وجود مىآورد كه مسيحيت اگر هم مخالف منطق نباشد لااقل عارى از منطق است. غافل از اين كه ارائه معقول انجيل لازم است نه به طرزى كه منطق را جانشين ايمان كنيم، بلكه آن را زمينهاى براى ايمان بدانيم، نه اين كه منطق جايگزين خدمت روح خدا شود بلكه وسيلهاى باشد جهت روشن ساختن حقايق عينى كلام خدا تا اين كه مردم منطق را وسيلهاى در اختيار روحالقدس بدانند، زيرا اين روحالقدس است كه دنيا را با دادن پيام خود متقاعد مىسازد. «آنتونى فلو دانشمند پژوهشگر، در بيان مثالى كه از داستان "جان ميزدم" اقتباس شده، تشريح مىكند كه در نظر غير مسيحيان اعتقادات مذهبى كه نتوان از آن آزمايش عينى به عمل آورد پوچ است: «روزى دو سياح به محلى بىدرخت در جنگل پا نهادند كه در آن علفهاى هرزه و گلهاى بسيارى روئيده بود. يكى از سياحان به ديگرى گفت: "چنين به نظر مىرسد كه اين قطعه زمين در دست باغبانى بوده است. ولى دوستش مخالفت ورزيده، اظهار داشت: باغبانى در اين مكان نبوده است. پس از آن چادرهاى خود را برپا داشته به مراقبت پرداختند، معالهذا از باغبان خبرى نشد. "شايد باغبان شخصى نامرئى است!" به پيروى از اين فكر زمين را با سيم خاردار محصور نموده جريان برق از آن عبور دادند و خود با كمك سگهاى شكارى به نگهبانى پرداختند. ولى جريان برق كسى را غافلگير نكرد. حركتى نيز در سيمها مشاهده نشد و سگهاى شكارى هم براى كسى پارس نكردند.با تمام اين احوال سياح اولى قانع نشد. بىشك باغبانى وجود دارد، باغبانى نامرئى و مصون از نيروى برق كه براى محافظت از باغچهاى كه بدان دل بسته است، مخفيانه به آنجا مىرود. بالاخره سياح شكاك لب به سخن گشود "پس كجاست شخصى كه به وجودش معتقد بودى؟ كجاست آن شخص غير قابل لمس و نامرئى، آن باغبان ساختگى؟ چطور ممكن است وجود چنين باغبانى حقيقت داشته باشد؟" (1). مثال مذكور براى تمام مذاهب كه دعوى حقانيت دارند خط بطلان مىكشد، جز بر مسيحيت زيرا ادعاى مسيحيت تنها اين نيست كه باغبانى دلسوز از دنيا مواظبت مىنمايد بلكه اين باغبان به شكل واقعى و تجربى در شخص عيسى مسيح وارد عالم انسانيت مىشود (يوحنا 20: 14 و 15) و رستاخيز مسيح دليل روشنى است از ورود وى. عده ديگر از مسيحيان خوشبين نيز بر اين عقيدهاند كه تنها با پاسخ دادن به سؤالات و بحث كردن مىتوانند مردم را به ملكوت خدا رهنمون گردند. هم چنان كه با تفنك بادى نمىتوان در ديوار آجرى سوراخى ايجاد كرد، با استفاده از اين روش نيز نتيجهاى عايد نخواهد شد و سرانجام آن محكوم به فناست. گرچه كتاب مقدس از جنبه عقلانى نيز برخوردار است ولى نبايد جنبه اخلاقى آن را ناديده انگاشت. «انسان نفسانى امور روح خدا را نمىپذيرد زيرا كه نزد او جهالت است و آنها را نمىتواند فهميد زيرا حكم آنها از روح مىشود» (اول قرنتيان 2: 14). اگر روحالقدس يارى نكند هيچ كس نمىتواند ايمان بياورد و يكى از شيوههايى كه روحالقدس براى روشن ساختن موضوع به كار مىبرد، عبارت است از شرح دادن انجيل و خط مشى كه خدا درمورد انسان دارد، به طرزى منطقى. از آن جايى كه مسائل انجيل به طرز قانعكنندهاى ارائه نمىشود، اغلب غير مسيحيان نسبت به آن بىاعتنا مىباشند، ايمان واقعى را با خرافاتى كه بر احساسات استوار است در هم مىآميزند و درنتيجه از قبول انجيل امتناع مىورزند. گفتار مسيح در انجيل متى 22: 37 دليل ديگرى است بر منطقى بودن انجيل، «خداوند خداى خود را به همه دل و تمامى نفس و تمامى فكر خود محبت نما.» تمام وجود انسان اعم از عقل و احساسات و اراده در امر توبه دخالت دارد. پولس رسول مىگويد: «من به جهت حمايت انجيل معين شدهام» (فيليپيان 1: 17). اظهارات مذكور دلالت بر كتابى روشن و قابل فهم مىنمايد كه در عين حال با عقل نيز مىتوان آن را دريافت و از آن دفاع كرد. آشكار است كه فكر ناآگاه نمىتواند به معرفت و حقيقت الهى پى ببرد؛ بلكه براى درك منطقى اين حقيقت، آگاهى حقيقى لازم است. انجيل هميشه با حقيقت مترادف است و حقيقت نيز همواره با خطا متضاد است (دوم تسالونيكيان 2: 11 و 12). پولس رسول در رساله خود به روميان مىنويسد كه «تمام مردم از دانش و معرفت كافى جهت پى بردن به وجود خدا به وسيله طبيعت برخوردارند» (روميان 1: 20). سپس مىافزايد كه «طغيان مردم نسبت به آفريدگار مانع شناختن خداست، نه اين كه خدا وجود غير قابل درك و شناسايى باشد»، «هرچند خدا را شناختند ولى او را چون خدا تمجيد و شكر نكردند» (روميان 1: 21). « ايشان حق خدا را به دروغ مبدل كردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالق» (روميان 1: 25). «روا نداشتند كه خدا را در دانش خود نگاه دارند» (روميان 1: 28). جنبه اخلاقى مسيحيت در تمام موارد، جنبه عقلانى خود را تحت تأثير قرار مىدهد. براى ايمان آوردن خواستن شرط است نه توانستن. وقتى مسيح فريسيان را مخاطب قرار مىداد به اين مطلب اشاره كرد: «نمىخواهيد نزد من آييد تا حيات يابيد» (يوحنا 5: 39). مسيح كاملا اين مطلب را روشن مىسازد كه تسليم اخلاقى منجر به رفع مسائل و مشكلات عقلانى مىشود. «اگر كسى بخواهد اراده او را به عمل آورد درباره تعليم خواهد دانست كه از خدا يا آن كه من از خود سخن مىرانم» (يوحنا 7: 17). اغلب اوقات مشكلات فكرى و عقلانى چون قشرى از دود، سركشىهاى اخلاقى را مىپوشاند. يك روز دانشجويى اظهار داشت كه جوابهايى كه به سؤالاتش داده بودم كاملا قانعكننده بوده است. از او پرسيدم: «حالا مىخواهيد مسيحى بشويد؟» جواب داد: «خير». با تعجب گفتم: «چرا؟» پاسخ داد: «راستش را بخواهيد نمىخواهم شيوه زندگيم بهم بخورد.» او درك كرده بود كه نكته اصلى موضوع مربوط به عقل نيست، بلكه مربوط به اخلاق است. مردم اغلب مىپرسند: «اگر مسيحيت منطقى و حقيقى است، چرا اكثر تحصيلكردهها آن را قبول نمىكنند؟» جواب بسيار ساده است: به همان دليل كه اكثر افراد تحصيلنكرده نيز به مسيحيت ايمان نمىآورند؛ يعنى نمىخواهند. اين امر بستگى به توانايى فكرى ندارد. چه بسا هستند كسانى كه با وجود مسيحى بودن در زمينههاى مختلف هنرى و عملى تبحر دارند. ايمان آوردن مسئلهايست كه اساسا به اراده انسان بستگى دارد. مسيحيت به تمام سؤالات پاسخ كامل نمىدهد زيرا هنوز خداوند ما مسيح معرفت خود را درمورد همه چيز به ما آشكار نساخته است. «چيزهاى مخفى از آن يهوه خداى ماست و او چيزهاى مكشوف تا به ابد از آن ما و فرزندان ما است» (تثنيه 29: 29). ولى به هر تقدير ما از اطلاعات لازم و كافى برخورداريم تا زيربناى محكمى براى ايمان و اعتقادات خود بگذاريم. ايمان در مسيحيت بر پايه شهادت استوار است و ايمانى است با دليل كه ممكن است ماوراى دليل و منطق باشد ولى هرگز مخالف آن نيست. هدف از نگارش اين كتاب تشريح سؤالاتى است كه اغلب عنوان مىشود، سعى شده جوابهايى ولو مقدماتى براى اين سؤالات ارائه شود. توضيحات:(1)- Flew Anthony. "Theology and Falsification."
امروزه در بين مسيحيان دو عقيده غلط درمورد اين كه آيا مسيحيت منطقى است يا نه، رايج شده است. اولى عبارت است از دسترسى به مسيحيت به شيوهاى نامعقول. اغلب اين قسمت از كتاب مقدس را كه مىفرمايد: «با خبر باشيد كه كسى شما را نربايد به فلسفه و فكر باطل بر حسب تقليد مردم و بر حسب اصول دنيوى نه بر حسب مسيح» (كولسيان 2: 8)، اشتباه مىفهمند. برداشت آنان از اين آيه طورى است كه فورا اين تصور را به وجود مىآورد كه مسيحيت اگر هم مخالف منطق نباشد لااقل عارى از منطق است. غافل از اين كه ارائه معقول انجيل لازم است نه به طرزى كه منطق را جانشين ايمان كنيم، بلكه آن را زمينهاى براى ايمان بدانيم، نه اين كه منطق جايگزين خدمت روح خدا شود بلكه وسيلهاى باشد جهت روشن ساختن حقايق عينى كلام خدا تا اين كه مردم منطق را وسيلهاى در اختيار روحالقدس بدانند، زيرا اين روحالقدس است كه دنيا را با دادن پيام خود متقاعد مىسازد. «آنتونى فلو دانشمند پژوهشگر، در بيان مثالى كه از داستان "جان ميزدم" اقتباس شده، تشريح مىكند كه در نظر غير مسيحيان اعتقادات مذهبى كه نتوان از آن آزمايش عينى به عمل آورد پوچ است: «روزى دو سياح به محلى بىدرخت در جنگل پا نهادند كه در آن علفهاى هرزه و گلهاى بسيارى روئيده بود. يكى از سياحان به ديگرى گفت: "چنين به نظر مىرسد كه اين قطعه زمين در دست باغبانى بوده است. ولى دوستش مخالفت ورزيده، اظهار داشت: باغبانى در اين مكان نبوده است. پس از آن چادرهاى خود را برپا داشته به مراقبت پرداختند، معالهذا از باغبان خبرى نشد. "شايد باغبان شخصى نامرئى است!" به پيروى از اين فكر زمين را با سيم خاردار محصور نموده جريان برق از آن عبور دادند و خود با كمك سگهاى شكارى به نگهبانى پرداختند. ولى جريان برق كسى را غافلگير نكرد. حركتى نيز در سيمها مشاهده نشد و سگهاى شكارى هم براى كسى پارس نكردند.با تمام اين احوال سياح اولى قانع نشد. بىشك باغبانى وجود دارد، باغبانى نامرئى و مصون از نيروى برق كه براى محافظت از باغچهاى كه بدان دل بسته است، مخفيانه به آنجا مىرود. بالاخره سياح شكاك لب به سخن گشود "پس كجاست شخصى كه به وجودش معتقد بودى؟ كجاست آن شخص غير قابل لمس و نامرئى، آن باغبان ساختگى؟ چطور ممكن است وجود چنين باغبانى حقيقت داشته باشد؟" (1). مثال مذكور براى تمام مذاهب كه دعوى حقانيت دارند خط بطلان مىكشد، جز بر مسيحيت زيرا ادعاى مسيحيت تنها اين نيست كه باغبانى دلسوز از دنيا مواظبت مىنمايد بلكه اين باغبان به شكل واقعى و تجربى در شخص عيسى مسيح وارد عالم انسانيت مىشود (يوحنا 20: 14 و 15) و رستاخيز مسيح دليل روشنى است از ورود وى. عده ديگر از مسيحيان خوشبين نيز بر اين عقيدهاند كه تنها با پاسخ دادن به سؤالات و بحث كردن مىتوانند مردم را به ملكوت خدا رهنمون گردند. هم چنان كه با تفنك بادى نمىتوان در ديوار آجرى سوراخى ايجاد كرد، با استفاده از اين روش نيز نتيجهاى عايد نخواهد شد و سرانجام آن محكوم به فناست. گرچه كتاب مقدس از جنبه عقلانى نيز برخوردار است ولى نبايد جنبه اخلاقى آن را ناديده انگاشت. «انسان نفسانى امور روح خدا را نمىپذيرد زيرا كه نزد او جهالت است و آنها را نمىتواند فهميد زيرا حكم آنها از روح مىشود» (اول قرنتيان 2: 14). اگر روحالقدس يارى نكند هيچ كس نمىتواند ايمان بياورد و يكى از شيوههايى كه روحالقدس براى روشن ساختن موضوع به كار مىبرد، عبارت است از شرح دادن انجيل و خط مشى كه خدا درمورد انسان دارد، به طرزى منطقى. از آن جايى كه مسائل انجيل به طرز قانعكنندهاى ارائه نمىشود، اغلب غير مسيحيان نسبت به آن بىاعتنا مىباشند، ايمان واقعى را با خرافاتى كه بر احساسات استوار است در هم مىآميزند و درنتيجه از قبول انجيل امتناع مىورزند. گفتار مسيح در انجيل متى 22: 37 دليل ديگرى است بر منطقى بودن انجيل، «خداوند خداى خود را به همه دل و تمامى نفس و تمامى فكر خود محبت نما.» تمام وجود انسان اعم از عقل و احساسات و اراده در امر توبه دخالت دارد. پولس رسول مىگويد: «من به جهت حمايت انجيل معين شدهام» (فيليپيان 1: 17). اظهارات مذكور دلالت بر كتابى روشن و قابل فهم مىنمايد كه در عين حال با عقل نيز مىتوان آن را دريافت و از آن دفاع كرد. آشكار است كه فكر ناآگاه نمىتواند به معرفت و حقيقت الهى پى ببرد؛ بلكه براى درك منطقى اين حقيقت، آگاهى حقيقى لازم است. انجيل هميشه با حقيقت مترادف است و حقيقت نيز همواره با خطا متضاد است (دوم تسالونيكيان 2: 11 و 12). پولس رسول در رساله خود به روميان مىنويسد كه «تمام مردم از دانش و معرفت كافى جهت پى بردن به وجود خدا به وسيله طبيعت برخوردارند» (روميان 1: 20). سپس مىافزايد كه «طغيان مردم نسبت به آفريدگار مانع شناختن خداست، نه اين كه خدا وجود غير قابل درك و شناسايى باشد»، «هرچند خدا را شناختند ولى او را چون خدا تمجيد و شكر نكردند» (روميان 1: 21). « ايشان حق خدا را به دروغ مبدل كردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالق» (روميان 1: 25). «روا نداشتند كه خدا را در دانش خود نگاه دارند» (روميان 1: 28). جنبه اخلاقى مسيحيت در تمام موارد، جنبه عقلانى خود را تحت تأثير قرار مىدهد. براى ايمان آوردن خواستن شرط است نه توانستن. وقتى مسيح فريسيان را مخاطب قرار مىداد به اين مطلب اشاره كرد: «نمىخواهيد نزد من آييد تا حيات يابيد» (يوحنا 5: 39). مسيح كاملا اين مطلب را روشن مىسازد كه تسليم اخلاقى منجر به رفع مسائل و مشكلات عقلانى مىشود. «اگر كسى بخواهد اراده او را به عمل آورد درباره تعليم خواهد دانست كه از خدا يا آن كه من از خود سخن مىرانم» (يوحنا 7: 17). اغلب اوقات مشكلات فكرى و عقلانى چون قشرى از دود، سركشىهاى اخلاقى را مىپوشاند. يك روز دانشجويى اظهار داشت كه جوابهايى كه به سؤالاتش داده بودم كاملا قانعكننده بوده است. از او پرسيدم: «حالا مىخواهيد مسيحى بشويد؟» جواب داد: «خير». با تعجب گفتم: «چرا؟» پاسخ داد: «راستش را بخواهيد نمىخواهم شيوه زندگيم بهم بخورد.» او درك كرده بود كه نكته اصلى موضوع مربوط به عقل نيست، بلكه مربوط به اخلاق است. مردم اغلب مىپرسند: «اگر مسيحيت منطقى و حقيقى است، چرا اكثر تحصيلكردهها آن را قبول نمىكنند؟» جواب بسيار ساده است: به همان دليل كه اكثر افراد تحصيلنكرده نيز به مسيحيت ايمان نمىآورند؛ يعنى نمىخواهند. اين امر بستگى به توانايى فكرى ندارد. چه بسا هستند كسانى كه با وجود مسيحى بودن در زمينههاى مختلف هنرى و عملى تبحر دارند. ايمان آوردن مسئلهايست كه اساسا به اراده انسان بستگى دارد. مسيحيت به تمام سؤالات پاسخ كامل نمىدهد زيرا هنوز خداوند ما مسيح معرفت خود را درمورد همه چيز به ما آشكار نساخته است. «چيزهاى مخفى از آن يهوه خداى ماست و او چيزهاى مكشوف تا به ابد از آن ما و فرزندان ما است» (تثنيه 29: 29). ولى به هر تقدير ما از اطلاعات لازم و كافى برخورداريم تا زيربناى محكمى براى ايمان و اعتقادات خود بگذاريم. ايمان در مسيحيت بر پايه شهادت استوار است و ايمانى است با دليل كه ممكن است ماوراى دليل و منطق باشد ولى هرگز مخالف آن نيست. هدف از نگارش اين كتاب تشريح سؤالاتى است كه اغلب عنوان مىشود، سعى شده جوابهايى ولو مقدماتى براى اين سؤالات ارائه شود. توضيحات:(1)- Flew Anthony. "Theology and Falsification."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر