۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

فصل اول: آیا خدایی وجود دارد؟

کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیانتاکنون در تاریخ بشر پرسشی ژرف‌تر از این که مستلزم جواب باشد عنوان نگردیده است: «آیا خدایی وجود دارد؟» این سؤالی است که هر انسان باید برای آن جوابی بیابد و این جواب بر بسیاری چیزها دلالت خواهد نمود. مارتیمر آدلر (1). راجع به خدا در کتاب «عقاید عالی» مبحثی دارد و خودش درمورد این مبحث معتقد است در آن مبحث، تمام نوسندگان کتاب‌های معروف به استثنای برخی از ریاضیدانان و فیزیکدانان معرفی شده‌اند. این قسمت چه از نظر تعداد مأخذ و چه از نظر تنوع مطالب طولانی‌ترین فصل کتاب می‌باشد. دلیل این امر بسیار روشن است، اغلب برداشت‌های فکری و عملی بستگی به موضوع قبول یا رد وجود خدا دارد تا با موضوعات دیگر. وی سپس به شرح جنبه‌های علمی آن می‌پردازد. «مسئله کلی حیات بشر از این امر ناشی می‌شود که آیا انسان خود را وجود برتر هستی می‌داند یا به وجودی که مافوق او هست اعتقاد دارد و او را مورد تکریم یا محبت قرار می‌دهد؟ و اگر وجودی مافوق است آیا باید به مقابله در او درآمد یا در مقابلش سر تعظیم فرود آورد؟ در بین کسانی که به قدرت مافوق اعتقاد دارند این امر حائز اهمیت است که آیا این نیروی برتر فقط اسمش خداست، وجود فلسفی یا این که خدای زنده‌ای است که انسان او را با اعمال پرهیزکارانه و رسومات مذهبی می‌پرسند.» (2).
نخست باید دانست که ممکن نیست خدا را با روش‌های علمی «ثابت» کرد. همان گونه که شما ناپلئون را نمی‌توانید به این شیوه ثابت کنید. دلیلش سرشت تاریخ و محدودیت‌های روش علمی می‌باشد. به عبارت دیگر برای این که بتوان امری را با روش‌های علمی «ثابت» کرد، لازم است که آن امر قابل تکرار باشد هیچ کس نمی‌تواند کشف تازه‌ای را براساس فقط یک بار آزمایش عرضه دارد، ولی طبیعت تاریخ این است که مواد آن غیرقابل تکرارمی‌باشد، به طوری که هیچ کس ابتدای آفرینش کائنات را برگرداند یا ظهور ناپلئون را موجب شود یا باعث تکرار قتل لینکلن گردد یا مصلوب شدن عیسی مسیح را فراهم آورد. ولی با این وجود می‌بینیم که «ثابت» نشدن این وقایع تاریخی به علت عدم تکرار آنها باعث نمی‌شود واقعت آنها تکذیب شود. در خارج از حوزه اثباتی علمی مسائل واقعی بسیاری وجود دارند، روش‌های علمی تنها درمورد مسائل قیاسی صادقند. مثلا هیچ کس هرگز وزنی برای میزان محبت و عدالت تعیین نکرده ولی افکار وجود این عوامل کار ابلهانه‌ای است. اگر در صدد باشیم خدا را از طریق روش‌های علمی ثابت کنیم درست مثل این است که بخواهیم برای اندازه‌گیری رادید اکتیویته از تلفن استفاده کنیم. به زبان دیگر این دو برای یکدیگر ساخته نشده‌اند. پس چه شواهدی برای اثبات وجود خدا هست؟ جالب توجه است که پژوش‌های اخیر علم انسان‌شناسی نشان داده است که امروزه در بین دورترین و عقب‌افتاده‌ترین قبایل بدوی یک ایمان کلی به خدا وجود دارد. در تاریخ کهن و افسانه‌های تمام ملل دنیا عقیده اصلی این بود که یک خدا وجود داشت و او آفریننده همه بود. چنین به نظر می‌رسد که حتی در ضمر کسانی که امروزه اعتقاد به چندین خدا دارند زمانی یک خدای اصلی وجود داشته است. پژوش‌های چند سال اخیر نمایشگر منسوخ شدن موضوع تکامل دین است. بر اساس اصول تکامل دین یکتاپرستی فقط اوج تکامل مذهب است که در ابتدا به صورت پرستش خدایان بوده است. ولی کاملا آشکارا است که پیشینیان در هر کجا که بودند به خدای مجید یکتا اعتقاد داشته‌اند (3).فعلا برای نتیجه‌گیری همین قدر کافی است بدانیم که اکثریت مردم در تمام زمان‌ها و همه مکان‌ها به یک نوع خدا یا خدایانی اعتقاد داشته‌اند اگر چه این امر به هیچ وجه یک دلیل نهایی نیست. ولی برای پاسخ به پرسش موردنظر طرح آن بی‌مورد نمی‌نماید. در ضمن نباید از رابطه علیت نیز غافل ماند، هیچ معلولی بدون علت نیست. انسان‌ها و حتی تمام کائنات معلول هستند و باید علتی داشته باشند. علت غائی‌ها علتی است که معلول دیگری نیست و آن خداست. برتراند راسل (Bertrand Russel) در کتاب خود «چرا مسیحی نیستم» حرف جالبی زده است. او می‌گوید وقتی بچه بودم در مقابل سؤالاتی که درمورد هستی می‌کرد جواب می‌شنید «خدا» و او با درماندگی می‌پرسید: «خوب چه کسی خدا را به وجود آورده است؟» و وقتی جوابی نمی‌شنید به قول خودش می‌گوید: نتمام ایمان من فرو می‌ریخت!» چه حماقتی! خدا ابدی است و از کسی زاده نشده است. اگر او مخلوق بود دیگر نمی‌توانست خدا باشد. برای گسترش این مبحث لازم است نظم و ترتیب عالم هستی نیز در نظر گرفته شود. هیچ کس قبول نمی‌کند که یک ساعت جیبی بدون دخالت سازنده‌ای باشعور به وجود آمده باشد و چقدر مشکل‌تر است انسان باور کند که عالم هستی با پیچیدگی‌های بی‌شمار خود اتفاقی به وجود آمده باشد؟ برای مثال بدن انسان بدون شک ارگانیسم حرت‌انگیز و پیچیده‌ای است، تشکیلات و پیچیدگی‌های آن بس عجیب است. آلبرت انیشتن که عموما او را به عنوان بزرگترین دانشمند زمان پذیرفته‌اند آنقدر تحت تأثیر ارگانیسم بدن انسان واقع شده بود که اظهار داشت: «دین من عبارت از ستایش خاضعانه در برابر روحی برتر و نامحدودی است که حتی خود را در جزئیات اندک که می‌توان آن را با فکر محدود خود درک کنیم آشکار ساخته است. وجود نیرویی کامل و مستدل که در جهان هستی پیچیده آشکار شده دایره عقیده مرا نسبت به خدا تشکیل می‌دهد» (4). شواهد بسیاری وجود دارند که صحبت از طرح عالم هستی می‌کنند. نمی‌توان قبول کرد که میمونی در چاپ‌خانه بتواند حروف کتاب را بچیند. اگر نسخه‌ای از این کتاب را ببینیم فورا قضاوت خواهیم کرد که یک فکر متفکری مبادرت به چاپ آن کرده است. به همین ترتیب با در نطر گرفتن ویژگی‌های آب نمی‌توان این مایع حیات را اتفاقی و بدون خالق متفکر دانست. برنارد رم (Bernard Ramm) در نقل از کتاب L. J. Hender son برخی از این ویژگی‌ها را برمی‌شمارد:«درجه گرمای آب بالا است. به همین دلیل واکنش‎‎های شیمیایی در بدن انسان نسبتا ثابت می‎ماند، اگر گرمای ویژه آب کمتر بود ما با کوچکترین فعالیتی که می‎کردیم «به جوش می‎آمدیم». اگر حرارت معمولی را 10 درجه سانتی‎گراد بالا ببریم، واکنش آن دو برابر خواهد شد. در صورت فقدان این ویژگی آب زندگی انسان با خطر مواجه می‎شد». اقیانوس‎ها به منزله ترموستات (دستگاه تعدیل گرما) دنیا هستند. وقتی آب از حالت مایع به یخ تبدیل می‎شود مقدار زیادی از دمای خود را از دست می‎دهد و برای بخار شدن به انرژی زیادی محتاج است. بنابراین اقیانوس‎ها گرمای آفتاب و سرمای یخبندان زمستان را مهار می‎کنند. اگر حرارت سطح کره زمین به وسیله اقیانوس‎ها به حالت تعدیل و در یک حد معین نگه داشته نمی‎شد، انسان در اثر سرمای زیاد یا گرمای فوق‎العاده هلاک می‎شد. «آب محلل کلی است؛ اسید و باز و نمک را حل می‎کند. در شیمی نسبتا بی‎خاصیت است به طوری که بدون این که در فعل و انفعالات شیمی دخالت کند به صورت کاتالیزر (واسطه) در آن عمل می‎کند. در خون حداقل 64 ماده را به صورت محلول نگه می‎دارد. شاید اگر تعداد واقعی این مواد را می‎دانستیم باورمان نمی‎شد. اگر به جای آب حلال دیگری در کار بود، از این مواد خون تماما لجن تمیزی به وجود می‎آورد! بدون وجود این ویژگی آب زندگی آن طور که ما از آن برخورداریم وجود نمی‎داشت» (5).آ. رندل شورت (A. Rendle Short) درمورد آب چنین اظهار نظر می‎کند: «بیش از نصف بدن اغلب حیوانات و نباتات را آب تشکیل می‎دهد. به آسانی تجزیه نمی‎شود، می‎تواند بسیاری از مواد را حل کند، مواد خشک را با یکدیگر ترکیب می‎کند و آنها را نرم می‎سازد و در محلول‎ نمک‎ها الکتریسیته است. آب در بدن جانداران نقش مهمی را ایفا می‎کند. در بین مایعات شناخته شده تقریبا فقط آب است که وقتی سردش کنند قبل از این که به نقطه انجماد برسد، در 4 درجه سانتی‎گراد به حداکثر چگالی می‎رسد. این امر از دو نظر مهم است: یکی این که به موجب آن دریاچه‎ها و گودال‎های آب در سطح یخ می‎زنند نه از پایین به بالا در نتیجه ماهی‎ها می‎توانند در زمستان سرد به زندگی خود ادامه دهند. دوم این که ویژگی در آب‎های یخ بسته باعث ترکیدن سنگ‎ها می‎گردد، (و متأسفانه لوله‎های شهر ما هم از این نعمت بی‎بهره نمی‎مانند!) و در نتیجه آنها را به خاک تبدیل می‎کند، صخره‎ها و دره‎ها را صیقلی می‎دهد و باعث رشد گیاهان می‎شود. حرارت تبخیر آب در عین عناصر بی‎نظیر است. هنگامی که سطح آب در اثر تابش اشعه آفتاب گرم می‎شود، این خواص ویژه آب از ازدیاد دما جلوگیری می‎کنند» (6). در خود زمین اثر طراحی مشهود است. اگر کوچکتر از این بود هوا در آن وجود نمی‎داشت (مانند مریخ و ماه)، اگر بزرگتر بود هیدروژن در هوا به حالت آزاد وجود می‎داشت (مانند مشتری و زحل). در فاصله‎ای که تا خورشید دارد اشتباهی نیست، حتی یک تغییر جزیی باعث می‎شد هوا بی‎اندازه گرم یا سرد بشود. ماه که احتمالا باعث تشکیل برآمدگی‎ها و پستی‎های روی زمین شده است در منظومه شمسی ما بی‎نظیر است و اساس آن با اساس سایر اقمار نسبتا کوچکتر فرق دارد. مایل بودن محور (زمین) سبب برقراری فصول چهارگانه شده و قس‎العهذا. دونای (Du Nouy ) می‎گوید: «احتمال تشکیل تصادفی یک مولکول پروتئین نمونه که از 3000 اتم ساخته شده به نسبت یک بر 02/2× 10 به توان 231 است که عملا صفر می‎شود. حتی اگر عناصر لازم را با سرعت نور به حرکت درآوریم باز 10 به توان 234 میلیارد سال لازم است که مولکول پروتئین (مورد احتیاج) زندگی به دست آید و دوران زندگی روی کره زمین در حدود 2 میلیارد سال است» (7).برای ارائه مدارک بیشتر جهت اثبات طراحی زمین، قانون دوم ترمودینامیک را مثال می‎زنیم:رم (Ramm ) در این مورد چنین شرح می‎دهد: «در دنیا برخی از قسمت‎ها گرمتر از سایر قسمت‎ها می‎باشد. انتقال گرما همواره از مناطق گرمتر (پایین) به طرف مناطق سردتر می‎باشد. هنگام جریان یافتن گرما از مناطق گرم به مناطق سردتر هوا به طور معتدل در دنیا پخش می‎شود. اگر از سن دنیا زیاد گذشته باشد قاعدتا الان باید انرژی به طور یکنواخت در دنیا پخش شده باشد. وجود اجسام داغ در دنیا نشان می‎دهد که هسته زمین در گذشته در زمان معین به آتش کشیده شده است. این امر باید هنگام آفرینش یا هنگام برخی عملیات آفرینش اتفاق افتاده باشد». با توجه به این حقایق می‎توان با Ramm ‎ هم عقیده شد و این نتیجه را اتخاذ کرد که 11 باب اول کتاب پیدایش (نخستین کتاب، کتاب مقدس) تاکنون به این اندازه در تاریخ علوم شهرت نداشته است. امروزه از مدارکی برخورداریم که توسط آن می‎توانیم به لحظه‎ای از زمان و برخی از وقایع که نمایشگر قدمت دنیای ما هستند اشاره کنیم. براساس اطلاعات ذی‎قیمیت موجود، تاریخ پیدایش دنیا را در حدود چهار الی پنج میلیارد سال قبل تخمین می‎زنند؛ نتیجه یک سلسله محاسبات نیز به همین رقم ختم شده است. با اطاعات ناچیز حاضر نمی‎توان از دانشمندان توقع داشت سند قطعی درمورد آفرینش ارائه دهند. ولی نباید این امر را محال دانست. چه شاید روزی برسد که ما از فیزیک، نجوم و فیزیک نجومی مدارک کافی جهت استدلال تاریخ دقیق پیدایش دنیا از دانشمندان حاصل نماییم. درضمن باید در نظر داشت که باب اول کتاب پیدایش مغایر با موازین علمی نیست (8).پولس رسول در این مورد می‎نویسد: «چون که آن چه از خدا می‎توان شناخت در ایشان ظاهر است، زیرا خدا این را بر ایشان ظاهر کرده است، زیرا که چیزهای نادیده او یعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش آدم به وسیله کارهای او فهمیده و دیده می‎شود تا ایشان را عذری نباشد» (رومیان 1: 19 و 20). داوود نبی در سه هزار سال پیش گفته است «آسمان جلال خدا را بیان می‎کند و فلک از عمل دست‎هایش خبر می‎دهد» (مزمور 19: 1). متأسفانه تعصب اغلب اوقات روشن‎ترین قضایا را نادیده می‎گیرد. یک نمونه کاملا مشخص از تعصبی که اساس علمی ندارد، اظهار نظر J.W.N.Sullivan است مبنی بر این که خدای یگانه جوهر اصلی نیست. مجله تایم هنگام فوت نامبرده نوشت که او یکی از چهار یا پنج تن از مفسرین علمی فیزیک برای مردم کم سواد دنیا بود. او گفته است که آغاز جریان تکامل سؤالی را مطرح می‎کند که هنوز هم بی‎جواب مانده است: جوهر حیات در این کره خاکی چیست؟ تا همین اواخر اکثر مردم به خلق‎الساعه (به وجود آمدن موجود زنده از غیر زنده) معتقد بودند. آنها فکر می‎کردند که مثلا از گوشت گندیده جانوران خود به خود ساده به وجود می‎آمدند. ولی آزمایشات دقیق به ویژه آزمایشات پاستور نشان داد که این برداشت نتیجه مشاهدات نادرست بوده است. این امر که فقط حیات می‎توانند حیات ببخشد، به صورت قانون کلی درآمد و عملا تا به حال ثابت شده که این تنها قضیه قابل قبول می‎باشد. ولی از آن جایی که این قضیه منجر به یک نوع عمل خارق‎العاده آفرینندگی می‎شود برخی از دانشمندان در قبول آن به اشکال برمی‎خورند. این قضیه در قلمرو فکری حاضر یک نوع استنباط ناخوشایند فلسفی ایجاد می‎کند و مخالف گرایشی است که علم برای فرض دوام هستی دارد. قضیه مزبور گسیختگی غیرقابل وصفی را در تسلسل علیت ایجاد می‎کند و به همین خاطر نمی‎تواند جزء موازین علمی باشد، مگر این که غیر قابل رد و ناچار از قبول آن باشیم. به همین دلیل است که اغلب دانشمندان ترجیح می‎دهند پیرو این عقیده باشند که زندگی به طریقی که هنوز ناشناخته است بر اساس قوانین فیزیکی و شیمی از ماده غیر آلی به وجود آمده است (9).در این جا با مواردی رو به رو هستیم که نشان می‎دهد چگونه برای انکار وجود خدا نیز ایمان لازم است. ایمان فرضی لازم برای اعتقاد به وجود خدا و نیز انکار وجود او می‎باشد. جالب‎تر آن که شواهدی که راهنمای علمی بوده‎اند الان مسیر مخالفی را طی می‎کنند و علم قضیه مورد بحث را صرفا به خاطر این که ناخوشایند است رد می‎کنند! در این جا تذکر این که لازم است که گرچه در طبیعت آثار بسیاری از خدا وجود دارند با این وصف از طبیعت هرگز نمی‎توان به طور کامل از واقعیت وجود خدا و کیفیت وجود او پی برد. قرن‎ها پیش این سؤال مطرح شده بود که: «آیا عمق‎های خدا را می‎توان دریافت نمود، به کنه قادر مطلق توانی رسید» (ایوب 11: 7). جوابش خیر است! چه اگر خدا خود را بر ما مکشوف نسازد ما محکوم به سرگردانی و شک هستیم. واضح است که امروزه در بین ایمان‎داران به خدا، عقاید گوناگون درباره کیفیت وجود او هست. مثلا برخی خدا را مزاحم آسمانی می‎دانند که شادی مردم را به ماتم تبدیل می‎کند آنها او را کسی می‎دانند که از کرسی آسمان مردم را دید می‎زند تا ببیند چه کسی از زندگی‎اش لذت می‎برد و وقتی چنین شخصی را می‎بیند می‎زند «قطعش کن!». برخی دیگر فکر می‎کنند خدا پدربزرگ آسمانی است که بر تخت خود لم داده و دست به ریش خود می‎کشد و می‎گوید: «بچه هستند، چه کار می‎شود کرد؟»، این عده تصور می‎کنند که کارها در خاتمه خود به خود جور خواهد شد و هر کاری که الان بکنند مهم نیست و خدا همیشه همین رویه را نسبت به عموم مردم داشته است. در حالی که عده دیگری او را توپ آتشین می‎دانند و ما را جرقه‎های کوچکی که بالاخره به توپ ملحق خواهند شد و بالاخره عده‎ای نیز مانند انیشتن خدا را یک نیرو یا یک عقل می‎دانند.هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) یکی از مبلغین «مذهب پوچی» گذشته پس از تحقیقات دقیق شاهده کرد که هیچ پرنده‎ای تا به حال از جو زمین خارج نشده است. بنابراین قیاس از مشاهدات خود نتیجه گرفت که امکان ندارد وجود فانی به ابدیت راه یابد. مشاهدات او درست بود؛ اما نتیجه‎ای که گرفت دور از حقیقت بود. او از یک امکان دیگر قضیه غافل ماند: ابدیت می‎تواند به فانی راه یابد و این البته کاری است که خدا انجام می‎دهد. به طوری که نویسنده عبرانیان تشریح می‎کند: «خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریق‎های مختلف به وساطت انبیا به پدران ما تکلم نمود در این ایام آخر به ما به وساطت پسر خود متکلم شد» (عبرانیان 1: 1 و 2). سرتا سر تاریخ بشر روشنگر پیش‎قدم شدن خدا برای ایجاد رابطه با انسان است. مکاشفه کامل او عبارت بود از تجلی او در شخص عیسی مسیح. در این جا او به شکل شخصیت بشری که کامل درک ما باشد، در بین ما زندگی کرد. اگر شما بخواهید محبت خود را بهدسته‎ای از مورچگان ابراز دارید چه راهی را ابراز خواهید کرد؟ مسلما بهترین راه این است که مثل آنها مورچه شوید. فقط از این طریق می‎توانید وجود و چگونگی خود را به طرز کامل و مؤثر ابراز دارید. درست همین کار را خدا برای ما انجام داد. بهترین و روشن‎ترین جواب باری این سؤال که ما چگونه بدانیم که خدایی وجود دارد این است که خدا به کره خاکی ما وارد شده است؛ جواب‎های دیگر به منزله اثر و نشانی می‎باشند که به وسیله تولد، زندگی، مرگ و رستاخیز عیسی مسیح تأیید می‎گردند.دلیل دیگر واقعیت وجود خدا حضور روشن او در زندگی مردان و زنان امروز است. وقتی کسی به عیسی مسیح ایمان می‎آورد در وجودش تغییرات اساسی پیدا می‎شود و این تغییر نتیجتا در اجتماع او نیز به چشم می‎خورد. یکی از جالب‎ترین نمونه‎های این امر ارنست گاردن (Ernest Gordon) که اکنون کشیش دانشگاه "Princeton" می‎باشد نگاشته است. در کتاب خود خود (Valley of the Kwai) او شرح می‎دهد که چگونه در زمان جنگ جهانی دوم زندانی‎های ژاپنی در شبه جزیره مالی حیوان صفت شده، خوراکی‎ها را از دست رفقای خود که از گرسنگی می‎مردند می‎قاپیدند. در چنین وضع درمانده‎ای زندانیان فکر کردند بهتر است به مطالعه عهد جدید بپردازند. از آن جایی که "گاردن" فارغ‎التحصیل دانشگاه بود از او خواستند که آنها را راهنمایی کند. بر اساس گفته خودش او یک شکاک بود و نیز کسانی که او را به رهبری انتخاب کردند بی‎ایمان بودند. با مطالعه مطالب ساده و بی‎آلایش عهد جدید او و دوستانش عیسی مسیح را در زیبایی و قدرتش شناختند و به او ایمان آوردند. تغییر زندگی این گروه حیوان صفت به یک گروه مهربان، سرگذشت شگرف و نیرومندی است که نکایشگر واقعیت تجلی وجود خدا در شخصیت عیسی مسیح است. امروزه بسیاری با حالت‎های ساده‎تری این واقعیت را تجربه کرده‎اند. بنابراین شواهدی از قبیل آفرینش، تاریخ و دوران فعلی زندگی دلالت بر وجود خدا و شناسایی او با تجربه شخصی می‎کند.توضیحات: (1)- A.M. یک نفر یهودی می‎باشد. در این کتاب از نوشته‎های نویسندگان غیرمسیحی نیز استفاده شده است.(2)- Alder, Mortimer. Volume 2, p. 561, Great Booksof the western world(3)- Zwemer Samuel. The Origin of Religion (4)- Barnett, Lincoln, The universe and Dr. Einstein. Page 95 (5)- Ramm Bernard, The Christain view of Science and Scriptwe (page 148, 1955) (6)- Short, A. Rendle. Modera Discorery and the Bible. (page 39, 1949) (7)- Clark, R. E. D. Creation (page 20, 1946) (8)- Ramm (9)- Sullivan

هیچ نظری موجود نیست: