۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

فصل دوم: آیا معجزه امکان‎پذیر است؟

کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیان«آیا واقعا باور می‎کنید که یک ماهی بزرگ یونس نبی را زنده بلعیده باشد؟ و آیا فکر می‎کنید که مسیح واقعا پنج هزار نفر را با پنج نان و دو ماهی سیر کرده باشد؟» اینها نمونه سؤالاتی است که مردم این دوره و زمانه می‎پرسند. آنان معتقدند که داستان‎های کتاب مقدس را که در آنها صحبت از «معجزه» شده باید شیوه‎های جالبی دانست که برای بیان و تعبیر مفاهیم روحانی مورد استفاده قرار می‎گیرند و هرگز نباید این معجزات را واقعی تلقی کرد. بهترین راه برای جواب‎گویی به بسیاری از سؤالات آن است که از بحث درباره جزئیات دوری کرده و به مسائل اصلی توجه کرد. به ویژه این مطلب درباره مسائل معجزات نیز صادق است. کسی که معجزات برایش مسئله غیرقابل قبولی شده معمولا با یک معجزه ویژه‎ای سر و کار ندارد بلکه به طور کلی اشکال او خود معجزه است که امکان‎پذیر است یا نه. به طوری که با روشن ساختن مشکل ویژه وی، مسئله حل نخواهد شد. چون به تقدیر بحث برمی‎گردد به اصل کلی یعنی امکان معجزات. کسی که نمی‎تواند به معجزات اعتقاد پیدا کند، اصولا پیش‎گویی انبیا را نیز بی‎اساس می‎داند. تمام این مسائل از ضعف ایمان به خدا ناشی می‎شود. بنابراین خود معجزه یا پیش‎گویی انبیا گره کور مسئله نیستند، بلکه مفهوم کلی عقیده به وجود خداست، اگر وجود خدا برای ما مسئله حل شده‎ای باشد قبول معجزات کار آسانی است؛ زیرا خدا را قادر مطلق می‎دانیم. ولی اگر به وجود چنین خدایی معتقد نباشیم از پذیرش معجزات عاجز خواهیم بود و شاید هیچ وقت به مفهوم آن پی نبریم.
تأثیر این موضوع را وقتی بیشتر احساس کردم که با یک استاد ژاپنی درمورد الوهیت مسیح گفتگو می‎کردیم. دوست ژاپنی من می‎گفت: «برای من قبول این مسئله که یک انسان می‎تواند خدا شود فوق‎العاده مشکل است»، به اشتباه او پی برده گفتم: «همین طور است "کینیچی" من هم نمی‎توانم این امر را بپذیرم ولی می‎توانم قبول کنم که خدا انسان شده باشد». دوستم فورا متوجه اختلاف موضوع شد و دیری نپایید که به مسیح ایمان آورد. بنابراین مسئله اصلی این است که: «آیا خدای قادر مطلق که آفریننده هستی است وجود دارد؟» اگر معترف به وجود خدا باشیم چنان اشکالی برای قبول معجزات که از خدا واضع قانون طبیعی سرمی‎زند نخواهیم داشت. برای بحث پیرامون معجزات لازم است به این مسئله اساسی توجه شود. به نظر دیوید هیوم (David Hume) و دیگران معجزات عبارتند از تجاوز از قوانین طبیعی و بس. اگر این نظر درست باشد معنی آن این است که قانون طبیعی خداست و اگر خدای دیگری هم هست تابع قانون طبیعی است. در این صورت خدای مافوق طبیعت وجود ندارد. در این عصر متحول علمی، مردم می‎کوشند به علم و قانون طبیعی جنبه نفسانی دهند، غافل از این که علم و قانون طبیعی صرفا نتایج غیر نفسانی مشاهدات و تجربیات می‎باشند، حتی مسیحیان نیز به قانون طبیعی معتقدند؛ بدین صورت که موجودات تقریبا همیشه علت و معلول یکدیگرند. ولی این اعتقاد مانع دخالت حق و قدرت خدا در قانون طبیعی نمی‎گردد، به طوری که هر وقت و هر طور که خدا اراده کند در آن دخالت خواهد کرد. خدا در ماوراء و خارج از قانون طبیعی است و هیچ وقت خدا مقید به قانون طبیعی نمی‎شود. خدا علت‎العلل است. قوانین نمی‎توانند علت غائی موجودات باشند بلکه وقایع را بیان می‎کنند. به راستی «معجزه» چیست؟ این واژه را امروزه به طرز سبکی استعمال می‎کنند. اگر شاگرد تنبلی در امتحانات مدرسه قبول شود می‎گوید «معجزه شد» یا اگر تیم فوتبال ضعیفی با تیم قوی بازی کند و با زدن چند گل بازی را ببرد می‎گوییم «واقعا معجزه کردند!» این اصطلاح را وقتی بر زبان می‎رانیم که بخواهیم یک امر غیرعادی و غیر منتظره‎ای را بیان کنیم. پر واضح است که با بیان آن قصد نداریم اشاره به قدرت قادر مطلق بنماییم. در کتاب مقدس واژه «معجزه» به معنی دیگری آمده است. در این جا معجزه عبارت است از عملی که از خدا صادر می‎شود و در حالت طبیعی موجودات دخالت کرده، در آنها تغییر و تحول ایجاد کرده است.درضمن در کتاب مقدس معجزات گوناگونی یافت می‎شوند که برخی از آنها را می‎توان از لحاظ «طبیعی» نیز بیان کرد. مثلا کنار رفتن آب‎های دریای سرخ به علت «طبیعی» بادهای شدید ارتفاعی بوده، که توده آب‎ها را به عقب رانده است. شاید این اتفاق بدون دخالت خدا هم ممکن می‎بود؛ ولی معجزه واقعی در این است که آب‎ها درست در لحظه‎ای که قوم اسرائیل به کناره دریا رسیدند از هم جدا شدند و وقتی به هم آمدند که مصریان وارد آب شده و اسرائیلی‎ها از آن بیرون آمده بودند. این است دخالت اعجازآور خدا! از طرف دیگر برای برخی معجزات دیگر نیز نمی‎توان علت «طبیعی» قائل شد. هیچ قانون طبیعی که ما می‎شناسیم نمی‎تواند چگونگی زنده شدن ایلعازر و رستاخیز مسیح را تشریح کند. درمورد بسیاری از معجزات شفا نیز همین طور است. سابقا سعی می‎کردند علت این شفاها را با شیوه‎های علم روان‎پزشکی (بسیکوسوماتیک) بشناسند. امروزه می‎دانیم بسیاری از امراض از فکر سرچشمه می‎گیرند؛ به طوری که هرگاه اختلال روانی بیمار برطرف شود، مرض جسمی او نیز بهبود می‎یابد. برخی از صاحب‎نظران علم طب تخمین می‎زنند که هشتاد درصد امراض اجتماع تحت فشار علل فکری و روانی دارند. بدین ترتیب درمورد بیمارانی که مسیح شفا می‎بخشد، علت مزبور صدق می‎کرد؛ ولی برخی از آنها نیز کاملا از این قانون مستثنی بودند، مانند شفای مبروص. مسلما نمی‎توان برای این مرض نیز علت روانی قائل شد. جذامیانی که التیام می‎یافتند صرفا از قدرت خدا فیض می‎بردند. مورد دیگر شفای امراض موروثی بود مانند شفای کور مادرزاد (به انجیل یوحنا باب 9 مراجعه شود) این شخص کور زاده شده بود، بنابراین نه نقص او فکری و روانی بود و نه بازیابی بینایی وی!مورد فوق مبین اشتباه و استدلال غلط نظریه دیگری است که بین متفکران جدید رایج است. گفته شده پیشینیان آدمیانی جاهل، زود باور و خرافاتی بوده‌اند. آنان بسیاری از اتفاقات را جزء معجزات می‌دانستند در صورتی که با استفاده از علم جدید ما می‌دانیم که آنها معجزات نبوده‌اند بلکه پدیده‌هایی که مردم آن زمان از درکشان عاجز بوده‌اند. برای مثال اگر سوار جت شویم و بر سر قبیله بدوی به پرواز درآییم، ممکن است مردم قبیله بر زمین رفته این خدای پرنده فلزی آسمان را پرستش کنند و این پدیده را که ناظر آن هستند معجزه‌ای تلقی کنند. ولی ما می‌دانیم که هواپیما صرفا اختراعی است که در نتیجه کوشش‌های علمی دانشمندان ابداع گردیده است و هیچ معجزه‌ای در ساختن آن دخالت نداشته است. این فرضیه که معجزات کتاب مقدس پدیده‌های طبیعی بیش نیستند، در وهله اول ظاهرا حق به جانب می‌نماید، ولی پس از اندکی تأمل معلوم می‌شود که نمی‌توان آن را درمورد تمام معجزات صادق دانست. مثلا درمورد کور مادرزاد مردمی که شاهد شفای او بودند اظهار داشتند که تا آن زمان شنیده نشده که کور مادرزادی بینایی خود را بازیابد. ما هم امروزه به هیچ وجه نمی‌توانیم دلیل «طبیعی» معجزه مزبور را تشریح کنیم. آیا امروزه کسی می‌تواند چگونگی رستاخیز مسیح را از نظر قانون طبیعی بهتر از مردم آن زمان که هم زمان با وقوع حادثه بودند بیان کند؟ خیر!... ملاحظه می‌فرمایید که نمی‌توان از جنبه مافوق الطبیعه کتاب مقدس چشم پوشید. لازم به تذکر است که معجزات با قانون طبیعی متضاد نیستند، بلکه معجزات پیش‌آمدهای غیر عادی هستند که از خدا ناشی می‌شوند. «قوانین طبیعی نتایج کلی وقایع عادی هستند که آنها نیز از خدا صادر می‌شوند.» (1)بین متفکران مسیحی دو نظریه درمورد رابطه معجزات با قوانین طبیعی وجود دارد: گروه اول معتقدند که معجزات از قوانین طبیعی «عالی‌تری» برخوردارند که هنوز بشر به آنان دسترسی نیافته است. پر واضح است که با وجود اکتشافات جدید علمی هنوز بشر در کرانه اقیانوسی از ابهام و اسرار علمی ایستاده است. بر اساس این فرضیه وقتی دانش بشر افزون‌تر شود، آن‎گاه او خواهد دانست که این "معجزات" در واقع پدیده‌های قوانین طیعی عال‌تری بوده‌اند که قبلا برای او پوشیده بود. بر اساس فرهنگ علمی نوین در "قانون" ترتیب وجود دارد و قانون به طور یکنواخت عمل می‌کند. اگر معجزات را نتیجه "قانون"عالی‌تری بدانیم در آن صورت واژه قانون در تعریف فوق نمی‌گنجد. به نظر گروه دوم متفکران مسیحی، معجزه عبارت است از آفرینش عملی مؤثر و عالی که از قدرت مافوق طبیعه خدا ناشی می‌شود. این عقیده از نظریه اولیه صحیح‌تر می‌نماید. معجزاتی که درکتاب مقدس ذکر شده‌اند بر خلاف داستان‌های اعجازآوری که در کتب بت‌پرستان و سایر ادیان یافت می‌شوند بی‌معنی و خیالی نیستند و در آنها کلمات بی‌ربط و پراکنده و بی‌دلیل مشاهده نمی‌شود بلکه کلماتی در آنها هست که ترتیبی روشن و هدفی معین در آنها به چشم می‌خورد. معجزات کتاب مقدس به سه دوره تقسیم می‌شوند:خروج (مهاجرت قوم اسرائیل)، انبیایی که اسرائیل را هدایت می‌کردند، زمان مسیح و کلیسای نخستین هدفی که این معجزات داشته‌اند همواره عبارت بوده از تحکیم ایمان و تأیید پیام و پیامبر و یا ظاهر ساختن محبت خدا به وسیله تسکین و درمان درد و مرض. لازم به ذکر است که این معجزات مانند نمایش جادوگران جهت سرگرم ساختن مردم به کار نمی‌رفتند. معجزات هیچ گاه در جهت احراز شهرت و سود و قدرت انجام نمی‌گرفتند. به طوری که درمورد آزمایش مسیح در بیابان ملاحظه می‌شود. شیطان کوشش می‌کرد مسیح را وا دارد تا قدرتش را برای احراز این عوامل به کار برد ولی مسیح با صرحت پیشنهاد او را رد کرد. مسیح بارها برای تأیید پیام خود از معجزات استفاده می‌کرد. هنگامی که با درخواست یهودیان مبنی بر این که او مسیح موعود بود یا نه جواب داد که: «به شما گفتم ایمان نیاوردید. اعمالی را که به اسم پدر خود به جا می‌آورم آنها برای من شهادت می‌دهند. (یوحنا 1: 25). باز او می‌فرماید اگر درمورد ادعاهای او شک دارند لااقل به سبب «آن اعمال» به وی ایمان داشته باشند (یوحنا 14: 11). خدا پیام رسولان تازه کار را به وسیله نشانه‌ها و معجزات تأیید می‌کرد. اغلب این سؤال پیش آمده که «اگر خدا در آن زمان معجزات نشان می‌داد چرا حالا این کار را نمی‌کند؟ اگر من معجزه می‌دیدم حتما ایمان می‌آوردم». مسیح به این مسئله جواب داده است؛ مرد ثروتمندی که در جهنم عذاب می‌کشید به ابراهیم التماس کرد تا وی را رخصت دهد تا نزد پنج برادر خود رفته آنان را از عذاب جهنم آگاه سازد تا آنان مانند او گرفتار آن نشوند. ولی ان شخص اسرار می‌کرد که اگر از مردگان کسی زنده شود، برادرانش بر اثر معجزه ایمان می‌آورند. ابراهیم جوابی به خواهش این مرد داد که امروز هم می‌تواند پاسخی بر بسیاری از سؤالات در این مود باشد: «موسی و انبیا را دارند اگر کسی موسی و انبیا را نشنود اگر کسی هم از مردگان نیز برخیزند هدایت نخواهند پذیرفت.(باور نخواهند کرد) (انجیل لوقا باب 16). امروزه هم بسیاری پایه استدلال خود را آن چنان بر منطق خشک قرار داده‌اند که به هیچ وجه امکان معجزات را قبول ندارند. از آن جایی که می‌دانند معجزات وجود ندارند، هیچ نوع شهادت و مدرکی ولا هرقدر هم که بزرگ باشد آنها را قانع نخواهد کرد که حتی یک معجره اتفاق افتاده است. زیرا فقط دلیل طبیعی برای اقامه حجت می‌پذیرند. امروزه مشاهده معجزات برای ما ضروری نیست، زیرا مدرک معتبر وقوع معجزات گذشته در دست است. چنان که "رم" اظهار می‌دارد: «اگر معجزات قابل لمس و درک مادی باشند، می‌توانند مورد شهادت قرار گیرند. اگر به اندازه کافی تأیید شوند، شهادت نوشته شده درباره آنها همان اصالت مدرکی را دارد که تجربه مشاهده واقعی دارا است.» هر دادگاهی در دنیا بر مبنای شهادت معتبر شفاهی یا کتبی عمل می‌کند.«اگر یوحنا بر زنده شدن ایلعازر گواه بوده و در حالی که حافظه‌اش جهت یادآوری موضوع آمادگی داشته با صداقت به نگارش واقعه پرداخته باشد باید نوشته او را طوری تلقی کرد که گویا ما خود شاهد واقعه بوده‌ایم» (2). سپس Ramm برای این که ثابت کند که معجزات از شواهد کافی برخوردارند دلیلی چند برمی‌شمارد که در این جا به طور خلاصه آنها را بیان می‌کنیم:1- معجزات بسیاری در حضور مردم انجام گرفته است. این معجزات در خلوت و فقط در حضور دو سه نفر که فقط خبرگزاران آنها بودند به وقوع نپیوسته است. بنابراین همیشه فرصت پژوهش و سنجش معجزات وجود داشته است و عجیب این که مخالفان مسیح هرگز واقعیت معجزات او را انکار نکرده‌اند بلکه آنها معجزات او را یا به شیطان نسبت می‌دادند و یا این که درصدد از بین بردن شواهد برمی‌آمدند، به طوری که درمورد زنده شدن ایلعازر می‌خوانیم: «آن‌گاه رؤسای کهنه شورا کردند که ایلعازر را نیز بکشند زیرا بسیاری از یهود به سبب او می‌رفتند و به عیسی ایمان می‌آوردند» (یوحنا 12: 10 و 11). 2- برخی از معجزات در حضور بی‌ایمانان انجام می‌گرفت. معمولا درمورد معجزاتی که به وسیله گروه‌های مذهبی و غیره به وقوع می‌پیوندند گفته شده که اگر در جمع آنها اشخاص شکاک و کافر وجود داشته باشد معجزه انجام نمی‌گیرد درصورتی که درمورد مسیح این چنین نبود. 3- معجزات عیسی از انواع مختلف و از زمان‌های گوناگون برخوردار بودند. تسلط او بر عناصر طبیعت را در معجزه تبدیل آب به شراب، قدرتش بر مرض در شفا اشخاص جزامی و نابینا و قدرت وی بر دیوها در اخراج آنها از افراد ملاحظه می‌کنیم. مسیح از قدرت دانایی مافوق طبیعت نیز برخوردار بود به طوری که فهمید نتنائیل بر زیر درخت انجیر نشسته بود 0بدون این که او را دیده باشد) (یوحنا 1: 43- 51). قدرت آفرینندگی وی توانست پنج هزار نفر را با چند ماهی و نان سیر کند و با زنده ساختن ایلعازر و دیگران قدرت خود را بر مرگ نیز نشان داد.4- شهادت معتبر اشخاص شفا افته در دسترس ماست. همان طور که در بالا اشاره شد درمورد ایلعازر هیچ گونه احتمال درمان از طریق «پسیکوسوماتیک» یا هر نوع درمان دیگر وجود ندارد.5- نباید به خاطر معجزات افراطی بت‌پرستان از اهمیت معجزات کتاب مقدس کاسته شود. «در ادیان غیر مسیحی معجزات هر دین مورد قبول همان دین است، به خاطر این که خود دین به وسیله آنان پذیرفته شده است. اما در مسیحیت معجزات جزء لاینفک دین محسوب می‌شود. به طوری که کتاب مقدس شرح می‌دهد قوم اسرائیل در نتیجه معجزاتی چند در صحنه تاریخ ظاهر شد، اعطای شریعت موسی از عجایب مافوق الطبیه بود و اغلب انبیا به دلیل داشتن قدرت معجزه به عنوان پیامبران خدا شناخته می‌شدند. مسیح نه فقط موعظه می‌کرد بلکه معجزات نیز به عمل می‌آورد و رسولان وی نیز از انجام دادن معجزات غافل نبودند. در هر صورت معجزه صحت دن مسیح را تصدیق می‌کرد» (3). سى. اس. لوئيس اظهار مي‎دارد: «به نظر من اگر معجزات از اصول آيين هندو و تا اندازه‎اي از اصول اسلام حذف شود لطمه‎اى به آنها وارد نخواهد شد ولى اگر چنين امرى درمورد مسيحيت كه خود سرگذشت معجزه بزرگ است انجام گيرد ديگر چيزى از آن باقى نخواهد ماند و مفهوم كلى خود را از دست خواهد داد» (4). بايد متذكر شد معجزاتى كه در ساير كتب نگارش يافته‎اند از ترتيب و شأن و انگيزه‎اى كه در معجزات كتاب مقدس مشاهده مى‎شود برخوردار نيستند و به ويژه مانند معجزات كتاب مقدس مدارك موثقى ندارند. تا اندازه‎اى درمورد مدارك معتبر تاريخى كتاب مقدس بعدا صحبت خواهد شد. اگر اين پژوهش‎ها براى كشف مدارك تاريخى معجزاتى كه در كتب بت‎پرستان نگاشته شده به عمل آيد، ديرى نخواهد پاييد كه بى‎اعتبار بودن آنها معلوم خواهد شد. پر واضح است كه اثبات بدل بودن ساير معجزات، تأثيرى در معجزات كتاب مقدس ندارد و ساختگى بودن بعضى معجزات نمى‎تواند دليل قلابى بودن تمام معجزات باشد. همان طورى كه كشف چند سكه بدل دليل بر قلابى بودن تمام سكه‎هاى دنيا نيست. برخى كوشيده‎اند معجزات را به عنوان داستان‎هاى اغراق‎آميز جلوه دهند. چون معتقدند كه انسان در تعريف يك واقعه كه خود از آن متأثر است معمولا دقت كافى به خرج نمى‎دهد، بنابراين واقعه‎اى را كه از نظر يك انسان ناظر معتبر به حساب مى‎آيد نمى‎توان مصون از خطا دانست در نتيجه معجزات كتاب مقدس نيز كه به وسيله ناظران واقعه نگارش يافته از دقت كافى برخوردار نيستند و نتيجه خطاى باصره مى‎باشند، پس آنها را مى‎توان از ساير مطالب كتاب مقدس حذف كرد. طرز استدلال فوق با ذكر مثالى از طرز كار دادگاه به آسانى تكذيب مى‎شود. در يك دادگاه با وجود جايزالخطا بودن انسان هنوز هم شاهدان عينى در ارائه اطلاعات رل اساسى ايفا مى‎كنند و گرچه (مثلا درمورد تصادف) شاهدان حادثه در تعريف جزئيات صحنه تصادف از نظر سرعت خودرو، زمان تصادف و غيره با يكديگر اختلاف نظر داشته باشند، ولى نمى‎شود به خاطر اين اختلاف نظرها به كلى حادثه تصادف را منكر شد. به طورى كه رم اظهار مى‎دارد خودروهاى آسيب‎ديده و سرنشينان مصدوم دلايل انكارناپذيرى هستند كه به وسيله آنها همگى اتفاق افتادن تصادف را تصديق مى‎كنند (5). در بحث‎هاى نظير موضوع معتبر نبودن شهادات شاهدان عينى بايد از محدوديت‎هاى بحث براى تكذيب آن استفاده كرد. به طورى كه گاهى چنين بحث‎هاى نادرست خود نظريات خودشان را رد مى‎كنند. مثلا كسانى كه مى‎كوشند به وسيله پژوهش‎هاى خود معتبر نبودن شهادت انسان را ثابت كنند مجبورند همين نظريه خود را نيز بى‎اعتبار و بى‎ارزش بدانند، چون اين نظريه را از طريق آزمايشات و شهادت انسانى كسب كرده‎اند، در صورتى كه شهادت انسانى به نظر آنها مطرود است. عقيده غلط ديگرى كه گاهى رواج پيدا مى‎كند آن است كه معجزات انجيل را بتيد از كتاب حذف كرد به خاطر اين كه آنها به وسيله شاگردانى كه به مسيح ايمان داشتند بيان شده است نه به وسيله اشخاص «خارجى»! ولى آيا اين شاگردان نبودند كه شاهد عينى صحنه معجزات بودند؟ بحث بر سر اين نيست كه نگارندگان معجزات شاگرد مسيح بوده‎اند بلكه اين كه آيا آنان واقعيت را نوشته‎اند؟ به طورى كه ملاحظه شد شهادت شاهدان عينى بهترين مدرك هستند است، و شاگردان حتى تا پاى مرگ نيز كشانده شدند ولى هيچ‎گاه برخلاف آن چه ديده بودند سخن نگفتند. امروزه در يك دادگاه هيچ وقت واقعيت امر را تنها از عوامل خارجى كسب نمى‎كنند، و نيز از گوش دادن به شاهدان عينى از جمله مصدومين حادثه به علت اين كه شهادتشان ممكن است از روى «تعصب» باشد خوددارى نمى‎كنند. در هر مورد مسئله اصلى صداقت است نه نزديكى و داشتن ارتباط با حادثه. از مطالب فوق چنين برمى‎آيد كه مسئله وجود معجزات، بحثى است فلسفى و نه علمى، زيرا علم فقط مى‎تواند مدعى شود كه معجزات در گردش معمول طبيعت اتفاق نمى‎افتد ولى هرگز نمى‎تواند آنها را نهى كند زيرا قوانين طبيعى هيچ چيز را سبب نمى‎شود و در نتيجه چيزى را نيز نهى نمى‎كنند، بلكه فقط شرح واقعه هستند، مسيحيت حتى قانون طبيعى را در برمى‎گيرد. «نظمى و ترتيبى كه در امور روزانه طبيعت مشاهده مى‎شود جزء اساسى معجزات الهى به شمار مى‎روند. اگر نظم طبيعى وجود نمى‎داشت آشكار ساختن معجزات مانند وضع قوانين طبيعى غير ممكن مى‎بود» (6). اين علم نيست كه امكان معجزات را انكار مى‎كند بلكه فلسفه است. يك عالم مانند هر شخص ديگرى فقط مى‎تواند بپرسد آيا مدارك معجزات از نظر تاريخى معتبرند؟ به طورى كه ملاحظه شد معجزات كتاب مقدس جزء لاينفك رابطه ما با خدا مى‎باشند نه ضميمه‎اى كه اهميت چندانى ندارد. مسئله احتمال معجزات تماما به قبول وجود خدا بستگى دارد، به طورى كه اگر دومى مورد قبول باشد اولى نيز پذيرفته شده است. ناظم نظم جهان واضع قادر مطلق قوانين طبيعى است كه در ضمن قدرت، خود را با انجام دادن كارهاى مافوق الطبيعه نيز آشكار مى‎سازد. توضیحات:(1)- Hawthorne, J. N. Questions of Science, and Faith, P. 55 London: Tyndale Press 1960(2)- Ramm, pp 140 (3)- Ramm.(4)- Lewis, C. S. Miracles.(5)- Ramm (6)- Ramm

هیچ نظری موجود نیست: