کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیانفصل هفتم: باستانشناسی در خصوص کتاب مقدس چه میگوید؟ با وجود این همه مدارک معتبر که بیش از پیش برای صحت کتاب مقدس ارائه میشود معالذالک بین مردم شایع است که عدهای زیاد به حقانیت کتاب مقدس تردید دارند. تا قبل از سده نوزدهم منقدین درمورد درستی بسیاری از اسناد تاریخی عهد عتیق مشکوک بودند به عقیده آنان وقایع عهد عتیق غیر واقعی و زاده تخیل بودهاند. ولی سده حاضر از کشفیات بیسابقهای برخوردار است و این اکتشافات در بیشتر موارد پیشآمدهای مذکور در عهد عتیق را تصدیق و تأیید میکنند. اظهار نظر دانشمندان در این خصوص قابل توجه است. دکتر آلبرایت (W. F. Albright) استاد بازنشته دانشگاه هاپکینز (Johns Hopkins) اظهار میدارد که «بدون شک علم باستانشناسی تاریخ معتبر و قدیمی عهد عتیق را مورد تأیید قرار داده است.» (1). میلر بروز از دانشگاه یل معتقد است که «به طور کلی اکتشافات باستانشناسی بیتردید اعتماد ما را بر حقانیت وقایع کتاب مقدس میافزاید. عدهای از باستانشناسانی که در سرزمین فلسطین به کاوش پرداختهاند، الان با نظر احترام به کتاب مقدس مینگرند» (2). و نیز میافزاید «علم باستانشناسی در چندین مورد نظریات منتقدین جدید را رد نموده، ثابت میکند که در بسیاری از موارد این نظریات زاده فرضیات نادرست و مصنوعی تاریخی است. این مطلب کمک بزرگی است و نباید آن را نادیده گرفت» (3). فردریک کنیون (Sir Frederic Kenyon) رئیس سابق موزه بریتانیا مینویسد: «بنابراین با توجه به انتقادات خردکنندهای که در نیمه دوم سده نوزدهم از بعضی قسمتهای عهد عتیق به عمل میآمد، برحق است بگوییم که مدارک باستانشناس مقام عهد عتیق را مجددا بالا برده و حتی با ارائه اطلاعات وسیعتری از سابقه آن عهد عتیق را منطقیتر ساخته و درنتیجه به ارزش آن افزوده است. گرچه هنوز علم باستانشناسی نظریات نهایی خود را ابراز نداشته است. ولیکن نتایج بدست آمده اعتقادات مذهبی را مورد تأیید قرار میدهد، به عبارت دیگر کتاب مقدس نمیتوانند از پیشرفت علم سود نبرد» (4).در این اواخر نلسون کلوک (Nelson Glueck) باستانشناس شهر یهودی اظهار نظر جالبی نمده است: «کشفیات باستانشناسی تا به حال هیچ یک از مطالب کتاب مقدس را رد نکرده است» (5).
به طوری که ملاحظه میفرمایید علم باستانشناسی ارزش بسیاری دارد چون معرفت روشنتری از وقایع و رسالت کتاب مقدس را عرضه میدارد، لازم به تذکر است که تضادهای ظاهری که بین کتاب مقدس و دانستنیهای پیشین وجود داشته اینک با بدست آمدن اطلاعات وسیعتر از بین رفته است. در نتیجه نباید راجع به مواردی که هنوز ظاهرا با کتاب مقدس مغایرت دارند تصمیم فوری اتخاذ کرد بلکه منطقیتر این است که تا روشن شدن موضوع از اخذ هرگونه تصمیم و نتیجهگیری آنی امتناع ورزید. به جای این که فورا نتیجه بگیریم که کتاب مقدس اشتباه است مقولتر آن است که برای حل شدن مسئله منتظر کشفیات بیشتری در این زمینه باشیم. از آن جا که کشفیات جدید همواره درستی کتاب مقدس را تأیید کردهاند منطقیترین رویه این است که در انتظار کشفیات نوین باشیم. مقصود از بيان مطالب مذكور اين نيست كه مىتوان كتاب مقدس را بوسيله علم باستانشناسى "ثابت كرد" و يا اين كه دلايل باستانشناسى را پايه ايمان به كتاب مقدس قرار داد. اين روحالقدس است كه انسان را از حقانيت كتاب مقدس مطمئن مىسازد. حقايق روحانى هرگز به وسيله باستانشناسى ثابت نمىشود. ولى به هر تقدير با وجود تضادهاى ظاهرى بازمانده باز جاى خوشبختى است كه وقايع تاريخى كتاب مقدس به وسيله باستانشناسى مورد تأييد قرار گرفته است. باستانشناسى در چه مورد ويژهاى مفيد واقع شده است؟از مكانهاى تاريخى كه به نحوى ارتباطى با دوره عهد عتيق داشتهاند بيش از 25 هزار محل در سرزمينهاى مربوط به كتاب مقدس پيدا شده است. با اين حال هنوز اكتشافات نسبتا نادرى در اين مكانها به عمل آمده و بايد گنجينههاى بيشترى مورد پژوهش و كاوش قرار گيرند. بهترين اسناد باستانشناسى كه مىتوان براى مقايسه با كتاب مقدس به كار برد، در كتيبههاى قديمى شرق يافت مىشوند. مدارك معاصر عهد عتيق به ندرت از خود فلسطين به دست آمده و براى كسب اطلاعات بيشتر بايد از نوشتههاى نويسندگان ممالك همجوار نيز استفاده كرد. منبع اصلى ديگر جهت مقايسه روايات كتاب مقدس كاوشهاى باستانشناسى از نقاط جغرافيايى كتاب مقدس است. از آنجا كه زمينه اطلاعات و فرضيات مربوط به كتاب مقدس بسيار وسيع است فقط به ذكر چند نكته از جنبههاى اصلى اكتفا مىشود. دوران زندگى ابراهيم نمونه مناسبى است كه باستانشناس كمك ارزندهاى براى تأييد آن نموده است. منتقدين نيمه دوم سده نوزدهم و حتى سالهاى اول سده حاضر موقعيت تاريخى را كه كتاب مقدس راجع به ابراهيم قائل بود غير واقعى مىدانستند، چون اعتقاد داشتند كه ابراهيم باديهنشين، جاهل و بىسواد بوده، از علم حقوق، تاريخ، تجارت و جغرافيا بيش از شيخى باديهنشين در صحارى عربستان اطلاعى نداشته است. مهارت او از «اور» به «حران» را نمىتوان بيشتر از يك كوچ باديهنشين دانست. ولى پروژههايى كه لئونارد وولى (Sir C. Leonard Woolly) از اوركلدانيان به عمل آورده فرضيه فوق را منتفى ساخته است. از قرار اطلاع "اور" كه در زمان ابراهيم وجود داشته شهر بسيار آبادى بوده است. باستانشناسان طى حفارى در اين منطقه به وسايل خانگى مجهز و الواح گلى كه به منزله كتاب بودهاند دست يافتهاند. اين الواح عبارت بودند از فرمهاى رسيد معاملات تجارى، سرودنامههاى بتكده و جدول رياضى شامل فرمولهاى محاسبات ريشه جذر و كعب اعداد و محاسبات سادهتر. از داخل انبار بتكده فرمهاى بىشمارى به دست آمده است. اين فرمها عبارتند از رسيدهاى اجناسى چون گوسفند، پنير، پشم، مس و روغن لولاى در و غيره و نيز فهرست حقوق كارمندان زن. همه اين كشفيات باارزش و به طور شگفتى منطبق با موازين معاملات امروزى هستند (6). «معلوم شد كه ابراهيم از فرهنگ عالى و پيشرفتهاى برخوردار بوده و ترك موطن براى عزيمت به سرزمينهاى ناشناخته قطعا بر اساس ايمان و تصميمى بزرگ بوده است» (7). چگونه نمىتوان تاريخ دقيقى براى اين كشفيات تخمين زد؟ اين شهرهاى باستانى بارها در همان منطقه قبلى بنا شدهاند. لايههاى مختلف زمينشناسى در آن جا پيدا شدهاند.طبيعتا لايهاى كه زير لايههاى ديگر قرار گرفته قديمىترين آنهاست. شكل ظروف سفالى كه پيدا شده با يكديگر فرق دارند و اگر در دو حوزه مختلف تجسمى ظروف مشابه يافت شوند، بدون شك دو منطقه را بايد هم زمان دانست. پادشاهان معمولا اسامى خود را بر روى گودى لولاى دربتكده حك مىكردند و نام بت آنها نيز همراه اسامى آنها نوشته مىشد. سنگهاى حكاكى شده اغلب زير قصر پادشاه و يا زير ديوارهاى بتكده به يادبود بانى آن مدفون مىشد. مقبرههاى سلطنتى را نيز به همين شيوه مىتوان تشخيص داد. نسخههايى كه قدمت آنها به 2000 سال قبل از ميلاد مىرسد به دست آمد. اين نسخهها شامل فهرست اسامى سلسلههاى پادشاهانى هستند كه به ترتيب روى كار آمدهاند. با ذكر مدت سلطنت هر يك نسخههاى مزبور را كاتبان سومرى نوشتهاند. در نزديكى "اور" سنگ بنياد حكاكى شدهاى يافت شده كه بوسيله يكى از پادشاهان نخستين سلسله پادشاهى "اور" نهاده شده است كه كاتبان نامبرده او را جزء سومين سلسله پادشاهى بعد از طوفان نوح مىدانند. احتمال دارد پادشاه مزبور در سال 3100 قبل از ميلاد سلطنت كرده است؛ يعنى بيش از هزار سال قبل از ابراهيم (8). باستانشناسى اطلاعات وسيعى پيرامون پادشاهان مذكور در كتاب مقدس در اختيار ما مىگذارد، معالهذا منتقدين به واقعيت تاريخى اين اطلاعات مشكوك هستند. مثلا تاريخ باشكوه سليمان پادشاه با شك تلقى مىكنند. كتاب مقدس از سليمان به عنوان صاحب كشتىها (اول پادشاهان 9: 26) ياد مىكند، در حالى كه در كرانههاى فلسطين بندرگاه مناسبى براى كشتى وجود ندارد. كتاب مقدس از ثروت بىپايان و اسبان و ارابههاى بىشمار او حكايت مىكند. باز بر اساس گفته كتاب مقدس سليمان پروژه ساختمانى وسيع و متعددى پياده كرده و شهرهاى اورشليم، حاصور، مجدو و جاز را با استحكامات مجهز كرده است (اول پادشاهان 9: 15). حفارىهاى دامنهدارى كه در مجدو به عمل آمده پرده از وجود اين استحكامات نظامى به ويژه اصطبلهاى سليمان برداشته است (به گزارش اين پروژهها توجه فرماييد). «خيابان وسيعى از دوازده شهر مجدو تا اصطبلهاى سليمان سنگفرش شده بود. اصطبل جنوبى ابعادى در حدود 64 در 82 متر داشت. يك رديف اصطبل پنجگانه كه رو به شمال بودند به حيات يا ميدان سان باز مىشد كه طول هر طرف ميدان در حدود 36 متر بود. ديوارى كه ضخامتش در بعضى از قسمتها به يك متر مىرسيد دور تا دور ميدانهاى اصطبل، كشيده شده بود تا از هجوم شن و ماسه جلوگيرى شود. آب انبارى در نزديكىهاى وسط حياط در داخل زمين قرار داشته و احتمال مىرود به عنوان مخزن آب براى اسبها از آن استفاده مىكردند. اين مخزن گنجايش 2775 گالن آب داشته است. دو اتاق مستطيل شكل كه در يك طرف محوطه قرار داشته كه احتمالا توقفگاه ارابهها بودهاند. هر يك از اصطبلها در وسط داراى گذرگاهى به پهناى 10 فوت (در حدود 3 متر) بوده كه كف آن از گل و آهك فرش شده بود. در طرفين گذرگاه دو راهرو به همان پهنا موجود بود. ستونهاى سنگى و آخورهاى سنگى كه به طور متناوب پهلوى يكديگر قرار گرفته بودند گذرگاه وسطى را از راهروهاى جانبى مجزا مىساخت. آخورهاى مزبور آبشخورهايى به پهناى 5/1 متر داشتند كه تماما از قلوه سنگ مفروش شده بود. طول هر راهرو به حدود 24 متر مىرسيد، به طورى كه هر كدام از آنها 15 اسب را در خود جاى مىداد و در نتيجه 150 اسب فقط در محوطه جنوبى جا مىگرفتند.» (9). در كتاب دوم پادشاهان از قالبهاى فلزريزى سليمان صحبت شده است. جالبترين اثرى كه در «عصيون جابر» پيدا شده يك كوره قالبگيرى است. نلسون گلوك (Nelson Glueck) معتقد است كه «بهترين و بزرگترين دستگاه تصفيه قالبگيرى فلزات كه از خاور نزديك باستان بدست آمده كورهاى است كه در شمال غربى منطقه مزبور از زير خاك نمايان شده است. دودكشها و لولههاى هواى اين دستگاه ساختمان پيچيده و مجهزى است. به طورى كه مىتوان آن را از نظر ساختمان و طرز كار در شمار دستگاههاى نوين دانست» (10). باد شديدى كه از «عربه» به سمت شمال مىوزيد، در واقع كار دم آهنگرى امروزى را انجام مىداد. سنگهاى معدنى كه قسمتى از آنها را در كورههاى "عربه جنوبى" عمل آورده بودند به اين تصفيهخانه در بندر سليمان حمل مىشد. اطلاعاتى كه اكنون از مكانهاى معدنهاى "عربه" موجود است بيش از همه مديون كوششهاى گلوك مىباشد. نامبرده در 21 ميلى جنوب درياى مرده به برادههاى مس نيز دست يافته است، سنگهاى معدنى كه در اين ناحيه به دست آمده آثار صيقلى و حرارت كورهاى در آنها مشاهده مىشود. «اين ناحيه به شكل دوكى است كه يك انتهاى آن به سمت شمال و ديگرى به سمت جنوب كشيده شده و رشته تپههاى ماسهاى اطرافش را به شكل دايره احاطه كردهاند. در سمت شرق وادى كوچكى وجود دارد. (اين وادى شامل نهرى است كه در فصول خشك آب ندارد). ميان تپههاى جنوب و مغرب و وادى در سمت مشرق و شمال، منطقه مسطح وسيعى قرار گرفته كه در آن خرابههاى ديوارها، ساختمانهاى بزرگ، كلبههاى معدنچيان، كورههاى قالبگيرى و تودههايى عظيم از برادههاى مس يافت شده است. دو كوره يكى مربع و ديگرى مدور نسبتا سالم و دستنخورده باقى ماندهاند. اولى از سنگهاى خشن تراشيده شدهاى كه 3 يارد مربع مساحت دارند تشكيل يافته و شامل دو قسمت تحتانى و فوقانى است» (11). يادبود قابل توجهى نيز به جاى مانده است كه پارهاى از تاريخ موآب را كه چندان مداركى از آن در دست نيست، در خاطرهها زنده مىسازد. پس از مرگ اخاب ميشع پادشاه موآب بر پسر اخاب يهورام كه جانشين پدر شده بود عاصى شده از پرداخت ماليات امتناع مىورزيد. در نتيجه قشون اسرائيل، يهودا و ادوم، موآب را محاصره كرده سخت تحت فشار قرار دادندف به طورى كه ميشع مجبور شد پسر ارشد خود را بر حصار به جهت قربانى سوختنى براى خداى خود سوزانيد. از آن چه بعدا بر موآب گذشت چندان اطلاعى در دست نيست، ولى احتمال دارد سه پادشاه محاصره خود را شكسته و آنجا را ترك كرده باشند. در سال 1868 شخصى آلمانى به نام كلن در "ديبون" موآب سنگ حكاكى شدهاى يافت. هنگامى كه وى به اروپا برگشته بود تا براى خريد سنگ پولى تهيه كند در غياب او عربهاى آن منطقه سنگ را با آتش داغ كردند و سپس آب سرد روى آن ريختند تا آن را قطعه قطعه كنند و بدين وسيله پول بيشترى از فروش آن عايد خود سازند. خوشبختانه چون از سنگ دست نخورده نقشى موجود بود به زودى توانستند قطعات خردشده آن را كنار يكديگر قرار دهند و نوشته روى آن را بخوانند. تخت سنگ مزبور اينك در موزه لوور پاريس نگهدارى مىشود. نوشته روى سنگ به سبك الفباى قديمى فينيقى است و شرح مىدهد كه چگونه ميشع پادشاه موآب اين سنگ را بر پا داشته تا بگويد چگونه با كمك خداى خود "چموش" يوغ اسارت اسرائيل را از گردن او شكسته است. علاوه بر اين از چند محلى كه در كتاب مقدس هست نام برده شده و نيز از خداى اسرائيل كه اسمش يهوه است (12). پروژهها و كشفيات باستانشناسى درمورد عهد جديد به صورت ديگرى است. زيرا كشفيات در اينجا حفارى و دست يافتن به خرابهها و الواح سنگى حكاكى شده نيست، بلكه عبارت است از دسترسى به نسخههاى خطى به وسيله علم باستانشناسى. «اين اسناد خطى ممكن است نوشتههاى عمومى يا شخصى باشند كه روى سنگ يا مواد استوار همانند و يا بر پاپيروسها كه از ماسههاى مصر پيدا شدهثبت شده باشند. اسناد شامل متون ادبى، صورت خريد خانمهاى خانهدار و يادداشتهاى خصوصى است كه بر بقاياى سفالهاى كنده شده، و يا ممكن است اين اسناد نقشها و نوشتههايى باشند كه بر سكه حك شدهاند و حاوى اطلاعاتى است از فرمانروايان گمنام آن زمان و يا تبليغات دولتى به مردمى كه آنها را به كار مىبردهاند. اسناد ممكن است مانند "پاپيروسهاى چستربيتى گامران" مداركى از كتب مقدس باشند كه كليساها آن را نگهدارى مىكردند و يا مانند طومارها و يا متون عرفانى از همدى (Nag Hammadi)، بقاياى كتابخانه انجمن مذهبى مىباشند؛ به هر تقدير هر خصوصياتى كه اين مدارك داشته باشند آنها براى مطالعه عهد جديد بسيار مهم و لازم مىباشند. همان گونه كه نوشتههاى ميخى بر الواح سنگى براى عهد عتيق حائز اهميت هستند» (13). اسنادى كه بر پاپيروسها نوشته شدهاند اطلاعاتى وسيع ارائه دادهاند. مردم عادى بر روى پاپيروس نامه مىنوشتند و حسابهاى اقتصادى زندگى خود را بر آن يادداشت مىكردند. وسيله تحرير ارزانتر ديگر تكههاى سفالى بود كه به استراكا (Ostraca) معروف است و براى نوشتن مطالب متفرقه به كار مىرفت؛ يكى از مهمترين آنها كه از تودههاى خرابههاى قديمى به دست آمده سفالى است كه تشابه و رابطه زبان محاورهاى مردم را با زبان يونانى عهد جديد آشكار مىسازد. تا قبل از اين كشف عقيده عمومى بر اين بود كه ميان زبان ادبى يونانى و زبان يونانى عهد جديد اختلاف فاحشى وجود دارد. حتى برخى از پژوهشگران معتقد بودند كه يونانى عهد جديد زبانى است آسمانى كه جهت نگارش امور روحانى مسيحيت عطا شده ولى كشف پاپيروس ثابت كرد كه يونانى عهد جديد تشابه زيادى با زبان عامه مردم داشته است. در سال 1931 مجموعهاى از پاپيروسهاى برخى از نسخ عهد جديد يونانى بدست آمد و به پاپيروسهاى چتربيتى معروف شد. بروس اظهار مىدارد كه اين دسته پاپيروسها بدون شك كتاب مقدس برخى از كليساهاى دور افتاده مصر محسوب مىشده است. زيرا حاوى يازده قسمت خطى از كتاب مقدس مىباشد. سه قسمت آن در شكل كامل خود شامل بيشترين قسمتهاى عهد جديد است، كه يكى از آنها چهار انجيل و اعمال رسولان، دومى 9 رساله پولس به كليساها و رساله عبرانيان و سومى مكاشفه را تشكيل مىدهند. هر سه قسمت در سده سوم به تحرير رسيدهاند. نسخه خطى كه مربوط به رسالات پولس است قديمىتر از همه مىباشد و در اوايل سده مزبور نگاشته شده است. حتى با وجود ناقص بودن اين نسخههاى پاپيروس آنها مهمترين گواه تاريخ عهد جديد و باارزشترين مدرك براى شناسايى نسخه (Caesvean) به حساب مىآيند. نمونههاى فوق اهميت اكتشافات پاپيروس را نشان مىدهند. يكى از منابع باارزش اطلاعات كتيبههاى سنگى است. فرمان كلوديوس كه بر سنگ آهكى نگاشته شده نمونهاى است از اين كتيبهها، كتيبه مزبور در دلفى واقع در قسمت مركزى يونان بدست آمده است. «اين فرمان در خلال هفت ماه اول سال 52 ميلادى نوشته شده و در آن از گاليلو به عنوان فرماندار رومى در اخائيه نام برده شده است. در ضمن از ديگر مانبع پيداست كه از فرماندارى گاليلو بيش از يك سال دوام نيافته و از آنجا كه فرمانداران در اول ماه ژوئيه به كار خود گماشته مىشدند، نتيجه مىشود كه گاليلو در سال 51 ميلادى به فرماندارى رسيده است و چون فرماندارى گاليلو در اخائيه هم زمان با يك سال و نيم خدمت پولس در قرنتس بوده (اعمال رسولان 18: 11 و 12)، مىتوان از روى كتيبه كلوديوس زمان خدمت پولس را به طور دقيق دانست» (14). لوقا در نوشته خود اشاره ويژهاى به اشخاص و مكانها مىكند، بنابراين كشف آثار باستانى نوشتههاى او را بيشتر از ساير نوشتههاى عهد جديد تعبير و تأييد مىكند، به طورى كه در دقت نوشتههاى لوقا شكى باقى نيست. هر وقت به صداقت نوشتههاى لوقا مشكوك شدهاند، آثارى جديد كشف شده كه به درستى و حقانيت او مهر تأييد زده است. بروس اظهار مىدارد كه (براى مثال لوقا 1: 3 را كه ليسانيوس تيترارك آبليه را با يحيى تعميددهنده هم زمان مىدانست (27 م) اشتباه تاريخى تلقى مىكردند، زيرا به طورى كه مورخان نگاشتهاند تنها فرمانروايى كه در اين قسمت حكومت مىكرده و ليسانيوس نام داشته فرماندار نبوده بلكه پادشاهى كه آنتونى بنا به تحريك كلئوپاترا در سال 36 قبل از ميلاد او را به اين مقام گماشته بود.ليكن كتيبه يونانى كه در آبيلا (18 ميلى مغرب شمال غربى دمشق) جايى كه نام آبليه از آن گرفته شده، پيدا شده است. شخصى بنام ليسانيوس را تيترارك (فرماندارى كه از طرف قيصر روم منصوب مىشد- مترجم) معرفى كرده و زمان فرماندارى او را بين 14- 29 ميلادى نگاشته كه با زمانى كه لوقا به آن اشاره كرده برابر است». در سال 1945 مشتى مدارك خارقالعاده بدست آمد. سوكينك (Eleazar L. Sukenik) در نزديكى تاليپوت، از حومههاى اورشليم دو ظرف كشف كرد كه در آنها استخوانهاى مرده بود. ظرفها در داخل گودالى بودند كه از سالهاى پيش از 50 ميلادى مورد استفاده قرار گرفته است. Bruce معتقد است كه امكان دارد «در اين نقطه آثارى از اجتماع 20 سال اول مسيحيان اورشليم موجود باشد» (15). كشف سكههاى قديمى نيز در زمينه تاريخ عهد جديد اطلاعاتى عرضه داشته است. يكى از مهمترين مسائل در تعيين زندگى پولس تاريخ به خلافت رسيدن فستوس است كه به جاى خليفه قبلى فليكس به تخت نشست (اعمال رسولان 24: 27). در سال پنجم حكومت نرون قبل از اكتبر 59 ميلادى سكه جديدى ضرب خورده كه احتمال نمايشگر آغاز خليفهگرى فستوس است. هويت برخى اماكن مقدس به طور قطعى آشكار شده و از مكانهاى معمولى نيز شناسايى به عمل آمده است. شناسايى جاهاى معمولى آسانتر از كشف هويت نقاطى است كه در آن وقايع بزرگ عهد جديد اتفاق افتاده است. اورشليم در سال 70 ميلادى نابود گرديد و در سال 135 ميلادى شهر ديگرى به جاى آن بنا گرديد. همين امر شناسايى محلهاى اورشليم را كه اناجيل و اعمال رسولان از آنها نام مىبردند، مشكل ساخته است، ليكن برخى از قسمتها را به راحتى مىتوان تشخيص داد مانند: محوطه هيكل (معبد) و حوض سيلوحا جايى كه مسيح مرد نابينا را براى شفا به آنجا فرستاد (يوحنا 9: 11). باستانشناسى در امر درك كتاب مقدس كمك مؤثرى است، به طورى كه بدون وجود اطلاعات جالب آن برخى مطالب مبهم باقى مىماند و حتى در بعضى موارد اگر اين اطلاعات كمك نمىكردند چه بسا مطالبى كه مشكوك يا نادرست تلقى مىشدند. مىتوانيم باكنيون (Sir Fredric Kenyon) هم عقيده باشيم كه «به نظر من ارزش واقعى باستانشناسى اين نيست كه حقيقت مطالب كتاب مقدس را ثابت مىكند بلكه اين كه كتاب مقدس را روشن مىكند...كمكى كه باستانشناسى به مطالعه كتاب مقدس نموده باعث شده دانش ما درمورد داستانهاى اين كتاب به ويژه عهد عتيق وسيعتر و عميقتر گردد...». نتيجه مطالعات باستانشناسى آن كه ضمن اثبات حقانيت عهد عتيق معانى آن را نيز روشن ساخته است. انتقادات مخرب جاى خود را به حمايت از كتاب مقدس داده است و هر شخص معمولى مىتواند كتاب مقدس خود را با اطمينان بخواند زيرا هرچه پژوهشهاى جديد ابراز دارند باز كلام خداى ما تا ابد باقى است.توضيحات:(1)- Vos, Howard F. An Introduction To Bible Archaeology p. 121, guoting from W. F. Albright, Archaeology and the Religion of Israel. Chicago: Moody press, n.d. (2)- Burtows, Millar, What Mean These Stones? P.1. New Haven: American Schools of Orietal Research, 1941 (3)- Kenyon Sir Frederic, The Bible and Archaeology, p. 279(4)- همان كتاب.(5)- Glueck Nelson. Rivers in The Desert p. 31(6)- Short, A. Rendle(7)- Vos, Howard F. "Genesis Archaeology" p. 52 Chicago Moody Press, 1963(8)- Short, A. Rendle p. 138(9)- 75 Chicago: Moody Press, 1956 Vos, Howard F. An Introduction To Bible Archaeology p.(10)- Glueck, Nelson "Ezion – Gober", Bnlletin of bThe American Sc ools of Oriental Research.(11)- Vos.(12)- Short(13)- Bruce, F. F. "Archaeological Confirmation of The New Testament"(14)- همان كتاب.(15)- همان كتاب.(16)- Sir Fredric Kenyon
< قبل
بعد >
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر