۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

فصل هفتم: باستان‌شناسی در خصوص کتاب مقدس


کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیانفصل هفتم: باستان‌شناسی در خصوص کتاب مقدس چه می‌گوید؟ با وجود این همه مدارک معتبر که بیش از پیش برای صحت کتاب مقدس ارائه می‌شود مع‌الذالک بین مردم شایع است که عده‌ای زیاد به حقانیت کتاب مقدس تردید دارند. تا قبل از سده نوزدهم منقدین درمورد درستی بسیاری از اسناد تاریخی عهد عتیق مشکوک بودند به عقیده آنان وقایع عهد عتیق غیر واقعی و زاده تخیل بوده‌اند. ولی سده حاضر از کشفیات بی‌سابقه‌ای برخوردار است و این اکتشافات در بیشتر موارد پیش‌آمدهای مذکور در عهد عتیق را تصدیق و تأیید می‌کنند. اظهار نظر دانشمندان در این خصوص قابل توجه است. دکتر آلبرایت (W. F. Albright) استاد بازنشته دانشگاه هاپکینز (Johns Hopkins) اظهار می‌دارد که «بدون شک علم باستان‌شناسی تاریخ معتبر و قدیمی عهد عتیق را مورد تأیید قرار داده است.» (1). میلر بروز از دانشگاه یل معتقد است که «به طور کلی اکتشافات باستان‌شناسی بی‌تردید اعتماد ما را بر حقانیت وقایع کتاب مقدس می‌افزاید. عده‌ای از باستان‌شناسانی که در سرزمین فلسطین به کاوش پرداخته‌اند، الان با نظر احترام به کتاب مقدس می‌نگرند» (2). و نیز می‌افزاید «علم باستان‌شناسی در چندین مورد نظریات منتقدین جدید را رد نموده، ثابت می‌کند که در بسیاری از موارد این نظریات زاده فرضیات نادرست و مصنوعی تاریخی است. این مطلب کمک بزرگی است و نباید آن را نادیده گرفت» (3). فردریک کنیون (Sir Frederic Kenyon) رئیس سابق موزه بریتانیا می‌نویسد: «بنابراین با توجه به انتقادات خردکننده‌ای که در نیمه دوم سده نوزدهم از بعضی قسمت‌های عهد عتیق به عمل می‌آمد، برحق است بگوییم که مدارک باستان‌شناس مقام عهد عتیق را مجددا بالا برده و حتی با ارائه اطلاعات وسیعتری از سابقه آن عهد عتیق را منطقی‌تر ساخته و درنتیجه به ارزش آن افزوده است. گرچه هنوز علم باستان‌شناسی نظریات نهایی خود را ابراز نداشته است. ولیکن نتایج بدست آمده اعتقادات مذهبی را مورد تأیید قرار می‌دهد، به عبارت دیگر کتاب مقدس نمی‌توانند از پیشرفت علم سود نبرد» (4).در این اواخر نلسون کلوک (Nelson Glueck) باستان‌شناس شهر یهودی اظهار نظر جالبی نمده است: «کشفیات باستان‌شناسی تا به حال هیچ یک از مطالب کتاب مقدس را رد نکرده است» (5).
به طوری که ملاحظه می‌فرمایید علم باستان‌شناسی ارزش بسیاری دارد چون معرفت روشن‌تری از وقایع و رسالت کتاب مقدس را عرضه می‌دارد، لازم به تذکر است که تضادهای ظاهری که بین کتاب مقدس و دانستنی‌های پیشین وجود داشته اینک با بدست آمدن اطلاعات وسیع‌تر از بین رفته است. در نتیجه نباید راجع به مواردی که هنوز ظاهرا با کتاب مقدس مغایرت دارند تصمیم فوری اتخاذ کرد بلکه منطقی‌تر این است که تا روشن شدن موضوع از اخذ هرگونه تصمیم و نتیجه‌گیری آنی امتناع ورزید. به جای این که فورا نتیجه بگیریم که کتاب مقدس اشتباه است مقول‌تر آن است که برای حل شدن مسئله منتظر کشفیات بیشتری در این زمینه باشیم. از آن جا که کشفیات جدید همواره درستی کتاب مقدس را تأیید کرده‌اند منطقی‌ترین رویه این است که در انتظار کشفیات نوین باشیم. مقصود از بيان مطالب مذكور اين نيست كه مى‎توان كتاب مقدس را بوسيله علم باستان‎شناسى "ثابت كرد" و يا اين كه دلايل باستان‎شناسى را پايه ايمان به كتاب مقدس قرار داد. اين روح‎القدس است كه انسان را از حقانيت كتاب مقدس مطمئن مى‎سازد. حقايق روحانى هرگز به وسيله باستان‎شناسى ثابت نمى‎شود. ولى به هر تقدير با وجود تضادهاى ظاهرى بازمانده باز جاى خوش‎بختى است كه وقايع تاريخى كتاب مقدس به وسيله باستان‎شناسى مورد تأييد قرار گرفته است. باستان‎شناسى در چه مورد ويژه‎اى مفيد واقع شده است؟از مكان‎هاى تاريخى كه به نحوى ارتباطى با دوره عهد عتيق داشته‎اند بيش از 25 هزار محل در سرزمين‎هاى مربوط به كتاب مقدس پيدا شده است. با اين حال هنوز اكتشافات نسبتا نادرى در اين مكان‎ها به عمل آمده و بايد گنجينه‎هاى بيشترى مورد پژوهش و كاوش قرار گيرند. بهترين اسناد باستان‎شناسى كه مى‎توان براى مقايسه با كتاب مقدس به كار برد، در كتيبه‎هاى قديمى شرق يافت مى‎شوند. مدارك معاصر عهد عتيق به ندرت از خود فلسطين به دست آمده و براى كسب اطلاعات بيشتر بايد از نوشته‎هاى نويسندگان ممالك همجوار نيز استفاده كرد. منبع اصلى ديگر جهت مقايسه روايات كتاب مقدس كاوش‎هاى باستان‎شناسى از نقاط جغرافيايى كتاب مقدس است. از آنجا كه زمينه اطلاعات و فرضيات مربوط به كتاب مقدس بسيار وسيع است فقط به ذكر چند نكته از جنبه‎هاى اصلى اكتفا مى‎شود. دوران زندگى ابراهيم نمونه مناسبى است كه باستان‎شناس كمك ارزنده‎اى براى تأييد آن نموده است. منتقدين نيمه دوم سده نوزدهم و حتى سال‎هاى اول سده حاضر موقعيت تاريخى را كه كتاب مقدس راجع به ابراهيم قائل بود غير واقعى مى‎دانستند، چون اعتقاد داشتند كه ابراهيم باديه‎نشين، جاهل و بى‎سواد بوده، از علم حقوق، تاريخ، تجارت و جغرافيا بيش از شيخى باديه‎نشين در صحارى عربستان اطلاعى نداشته است. مهارت او از «اور» به «حران» را نمى‎توان بيشتر از يك كوچ باديه‎نشين دانست. ولى پروژه‎هايى كه لئونارد وولى (Sir C. Leonard Woolly) از اوركلدانيان به عمل آورده فرضيه فوق را منتفى ساخته است. از قرار اطلاع "اور" كه در زمان ابراهيم وجود داشته شهر بسيار آبادى بوده است. باستان‎شناسان طى حفارى در اين منطقه به وسايل خانگى مجهز و الواح گلى كه به منزله كتاب بوده‎اند دست يافته‎اند. اين الواح عبارت بودند از فرم‎هاى رسيد معاملات تجارى، سرودنامه‎هاى بتكده و جدول رياضى شامل فرمول‎هاى محاسبات ريشه جذر و كعب اعداد و محاسبات ساده‎تر. از داخل انبار بتكده فرم‎هاى بى‎شمارى به دست آمده است. اين فرم‎ها عبارتند از رسيدهاى اجناسى چون گوسفند، پنير، پشم، مس و روغن لولاى در و غيره و نيز فهرست حقوق كارمندان زن. همه اين كشفيات باارزش و به طور شگفتى منطبق با موازين معاملات امروزى هستند (6). «معلوم شد كه ابراهيم از فرهنگ عالى و پيشرفته‎اى برخوردار بوده و ترك موطن براى عزيمت به سرزمين‎هاى ناشناخته قطعا بر اساس ايمان و تصميمى بزرگ بوده است» (7). چگونه نمى‎توان تاريخ دقيقى براى اين كشفيات تخمين زد؟ اين شهرهاى باستانى بارها در همان منطقه قبلى بنا شده‎اند. لايه‎هاى مختلف زمين‎شناسى در آن جا پيدا شده‎اند.طبيعتا لايه‎اى كه زير لايه‎هاى ديگر قرار گرفته قديمى‎ترين آنهاست. شكل ظروف سفالى كه پيدا شده با يكديگر فرق دارند و اگر در دو حوزه مختلف تجسمى ظروف مشابه يافت شوند، بدون شك دو منطقه را بايد هم زمان دانست. پادشاهان معمولا اسامى خود را بر روى گودى لولاى دربتكده حك مى‎كردند و نام بت آنها نيز همراه اسامى آنها نوشته مى‎شد. سنگ‎هاى حكاكى شده اغلب زير قصر پادشاه و يا زير ديوارهاى بتكده به يادبود بانى آن مدفون مى‎شد. مقبره‎هاى سلطنتى را نيز به همين شيوه مى‎توان تشخيص داد. نسخه‎هايى كه قدمت آنها به 2000 سال قبل از ميلاد مى‎رسد به دست آمد. اين نسخه‎ها شامل فهرست اسامى سلسله‎هاى پادشاهانى هستند كه به ترتيب روى كار آمده‎اند. با ذكر مدت سلطنت هر يك نسخه‎هاى مزبور را كاتبان سومرى نوشته‎اند. در نزديكى "اور" سنگ بنياد حكاكى شده‎اى يافت شده كه بوسيله يكى از پادشاهان نخستين سلسله پادشاهى "اور" نهاده شده است كه كاتبان نامبرده او را جزء سومين سلسله پادشاهى بعد از طوفان نوح مى‎دانند. احتمال دارد پادشاه مزبور در سال 3100 قبل از ميلاد سلطنت كرده است؛ يعنى بيش از هزار سال قبل از ابراهيم (8). باستان‎شناسى اطلاعات وسيعى پيرامون پادشاهان مذكور در كتاب مقدس در اختيار ما مى‎گذارد، مع‎الهذا منتقدين به واقعيت تاريخى اين اطلاعات مشكوك هستند. مثلا تاريخ باشكوه سليمان پادشاه با شك تلقى مى‎كنند. كتاب مقدس از سليمان به عنوان صاحب كشتى‎ها (اول پادشاهان 9: 26) ياد مى‎كند، در حالى كه در كرانه‎هاى فلسطين بندرگاه مناسبى براى كشتى وجود ندارد. كتاب مقدس از ثروت بى‎پايان و اسبان و ارابه‎هاى بى‎شمار او حكايت مى‎كند. باز بر اساس گفته كتاب مقدس سليمان پروژه ساختمانى وسيع و متعددى پياده كرده و شهرهاى اورشليم، حاصور، مجدو و جاز را با استحكامات مجهز كرده است (اول پادشاهان 9: 15). حفارى‎هاى دامنه‎دارى كه در مجدو به عمل آمده پرده از وجود اين استحكامات نظامى به ويژه اصطبل‎هاى سليمان برداشته است (به گزارش اين پروژه‎ها توجه فرماييد). «خيابان وسيعى از دوازده شهر مجدو تا اصطبل‎هاى سليمان سنگ‎فرش شده بود. اصطبل جنوبى ابعادى در حدود 64 در 82 متر داشت. يك رديف اصطبل پنجگانه كه رو به شمال بودند به حيات يا ميدان سان باز مى‎شد كه طول هر طرف ميدان در حدود 36 متر بود. ديوارى كه ضخامتش در بعضى از قسمت‎ها به يك متر مى‎رسيد دور تا دور ميدان‎هاى اصطبل، كشيده شده بود تا از هجوم شن و ماسه جلوگيرى شود. آب انبارى در نزديكى‎هاى وسط حياط در داخل زمين قرار داشته و احتمال مى‎رود به عنوان مخزن آب براى اسب‎ها از آن استفاده مى‎كردند. اين مخزن گنجايش 2775 گالن آب داشته است. دو اتاق مستطيل شكل كه در يك طرف محوطه قرار داشته كه احتمالا توقف‎گاه ارابه‎ها بوده‎اند. هر يك از اصطبل‎ها در وسط داراى گذرگاهى به پهناى 10 فوت (در حدود 3 متر) بوده كه كف آن از گل و آهك فرش شده بود. در طرفين گذرگاه دو راهرو به همان پهنا موجود بود. ستون‎هاى سنگى و آخورهاى سنگى كه به طور متناوب پهلوى يكديگر قرار گرفته بودند گذرگاه وسطى را از راهروهاى جانبى مجزا مى‎ساخت. آخورهاى مزبور آبشخورهايى به پهناى 5/1 متر داشتند كه تماما از قلوه سنگ مفروش شده بود. طول هر راهرو به حدود 24 متر مى‎رسيد، به طورى كه هر كدام از آنها 15 اسب را در خود جاى مى‎داد و در نتيجه 150 اسب فقط در محوطه جنوبى جا مى‎گرفتند.» (9). در كتاب دوم پادشاهان از قالب‎هاى فلزريزى سليمان صحبت شده است. جالب‎ترين اثرى كه در «عصيون جابر» پيدا شده يك كوره قالب‎گيرى است. نلسون گلوك (Nelson Glueck) معتقد است كه «بهترين و بزرگترين دستگاه تصفيه قالب‎گيرى فلزات كه از خاور نزديك باستان بدست آمده كوره‎اى است كه در شمال غربى منطقه مزبور از زير خاك نمايان شده است. دودكش‎ها و لوله‎هاى هواى اين دستگاه ساختمان پيچيده و مجهزى است. به طورى كه مى‎توان آن را از نظر ساختمان و طرز كار در شمار دستگاه‎هاى نوين دانست» (10). باد شديدى كه از «عربه» به سمت شمال مى‎وزيد، در واقع كار دم آهنگرى امروزى را انجام مى‎داد. سنگ‎هاى معدنى كه قسمتى از آنها را در كوره‎هاى "عربه جنوبى" عمل آورده بودند به اين تصفيه‎خانه در بندر سليمان حمل مى‎شد. اطلاعاتى كه اكنون از مكان‎هاى معدن‎هاى "عربه" موجود است بيش از همه مديون كوشش‎هاى گلوك مى‎باشد. نامبرده در 21 ميلى جنوب درياى مرده به براده‎هاى مس نيز دست يافته است، سنگ‎هاى معدنى كه در اين ناحيه به دست آمده آثار صيقلى و حرارت كوره‎اى در آنها مشاهده مى‎شود. «اين ناحيه به شكل دوكى است كه يك انتهاى آن به سمت شمال و ديگرى به سمت جنوب كشيده شده و رشته تپه‎هاى ماسه‎اى اطرافش را به شكل دايره احاطه كرده‎اند. در سمت شرق وادى كوچكى وجود دارد. (اين وادى شامل نهرى است كه در فصول خشك آب ندارد). ميان تپه‎هاى جنوب و مغرب و وادى در سمت مشرق و شمال، منطقه مسطح وسيعى قرار گرفته كه در آن خرابه‎هاى ديوارها، ساختمان‎هاى بزرگ، كلبه‎هاى معدنچيان، كوره‎هاى قالب‎گيرى و توده‎هايى عظيم از براده‎هاى مس يافت شده است. دو كوره يكى مربع و ديگرى مدور نسبتا سالم و دست‎نخورده باقى مانده‎اند. اولى از سنگ‎هاى خشن تراشيده شده‎اى كه 3 يارد مربع مساحت دارند تشكيل يافته و شامل دو قسمت تحتانى و فوقانى است» (11). يادبود قابل توجهى نيز به جاى مانده است كه پاره‎اى از تاريخ موآب را كه چندان مداركى از آن در دست نيست، در خاطره‎ها زنده مى‎سازد. پس از مرگ اخاب ميشع پادشاه موآب بر پسر اخاب يهورام كه جانشين پدر شده بود عاصى شده از پرداخت ماليات امتناع مى‎ورزيد. در نتيجه قشون اسرائيل، يهودا و ادوم، موآب را محاصره كرده سخت تحت فشار قرار دادندف به طورى كه ميشع مجبور شد پسر ارشد خود را بر حصار به جهت قربانى سوختنى براى خداى خود سوزانيد. از آن چه بعدا بر موآب گذشت چندان اطلاعى در دست نيست، ولى احتمال دارد سه پادشاه محاصره خود را شكسته و آنجا را ترك كرده باشند. در سال 1868 شخصى آلمانى به نام كلن در "ديبون" موآب سنگ حكاكى شده‎اى يافت. هنگامى كه وى به اروپا برگشته بود تا براى خريد سنگ پولى تهيه كند در غياب او عرب‎هاى آن منطقه سنگ را با آتش داغ كردند و سپس آب سرد روى آن ريختند تا آن را قطعه قطعه كنند و بدين وسيله پول بيشترى از فروش آن عايد خود سازند. خوشبختانه چون از سنگ دست نخورده نقشى موجود بود به زودى توانستند قطعات خردشده آن را كنار يكديگر قرار دهند و نوشته روى آن را بخوانند. تخت سنگ مزبور اينك در موزه لوور پاريس نگهدارى مى‎شود. نوشته روى سنگ به سبك الفباى قديمى فينيقى است و شرح مى‎دهد كه چگونه ميشع پادشاه موآب اين سنگ را بر پا داشته تا بگويد چگونه با كمك خداى خود "چموش" يوغ اسارت اسرائيل را از گردن او شكسته است. علاوه بر اين از چند محلى كه در كتاب مقدس هست نام برده شده و نيز از خداى اسرائيل كه اسمش يهوه است (12). پروژه‎ها و كشفيات باستان‎شناسى درمورد عهد جديد به صورت ديگرى است. زيرا كشفيات در اينجا حفارى و دست يافتن به خرابه‎ها و الواح سنگى حكاكى شده نيست، بلكه عبارت است از دسترسى به نسخه‎هاى خطى به وسيله علم باستان‎شناسى. «اين اسناد خطى ممكن است نوشته‎هاى عمومى يا شخصى باشند كه روى سنگ يا مواد استوار همانند و يا بر پاپيروس‎ها كه از ماسه‎هاى مصر پيدا شدهثبت شده باشند. اسناد شامل متون ادبى، صورت خريد خانم‎هاى خانه‎دار و يادداشت‎هاى خصوصى است كه بر بقاياى سفال‎هاى كنده شده، و يا ممكن است اين اسناد نقش‎ها و نوشته‎هايى باشند كه بر سكه حك شده‎اند و حاوى اطلاعاتى است از فرمانروايان گمنام آن زمان و يا تبليغات دولتى به مردمى كه آنها را به كار مى‎برده‎اند. اسناد ممكن است مانند "پاپيروس‎هاى چستربيتى گامران" مداركى از كتب مقدس باشند كه كليساها آن را نگه‎دارى مى‎كردند و يا مانند طومارها و يا متون عرفانى از همدى (Nag Hammadi)، بقاياى كتاب‎خانه انجمن مذهبى مى‎باشند؛ به هر تقدير هر خصوصياتى كه اين مدارك داشته باشند آنها براى مطالعه عهد جديد بسيار مهم و لازم مى‎باشند. همان گونه كه نوشته‎هاى ميخى بر الواح سنگى براى عهد عتيق حائز اهميت هستند» (13). اسنادى كه بر پاپيروس‎ها نوشته شده‎اند اطلاعاتى وسيع ارائه داده‎اند. مردم عادى بر روى پاپيروس نامه مى‎نوشتند و حساب‎هاى اقتصادى زندگى خود را بر آن يادداشت مى‎كردند. وسيله تحرير ارزانتر ديگر تكه‎هاى سفالى بود كه به استراكا (Ostraca) معروف است و براى نوشتن مطالب متفرقه به كار مى‎رفت؛ يكى از مهم‎ترين آنها كه از توده‎هاى خرابه‎هاى قديمى به دست آمده سفالى است كه تشابه و رابطه زبان محاوره‎اى مردم را با زبان يونانى عهد جديد آشكار مى‎سازد. تا قبل از اين كشف عقيده عمومى بر اين بود كه ميان زبان ادبى يونانى و زبان يونانى عهد جديد اختلاف فاحشى وجود دارد. حتى برخى از پژوهشگران معتقد بودند كه يونانى عهد جديد زبانى است آسمانى كه جهت نگارش امور روحانى مسيحيت عطا شده ولى كشف پاپيروس ثابت كرد كه يونانى عهد جديد تشابه زيادى با زبان عامه مردم داشته است. در سال 1931 مجموعه‎اى از پاپيروس‎هاى برخى از نسخ عهد جديد يونانى بدست آمد و به پاپيروس‎هاى چتربيتى معروف شد. بروس اظهار مى‎دارد كه اين دسته پاپيروس‎ها بدون شك كتاب مقدس برخى از كليساهاى دور افتاده مصر محسوب مى‎شده است. زيرا حاوى يازده قسمت خطى از كتاب مقدس مى‎باشد. سه قسمت آن در شكل كامل خود شامل بيشترين قسمت‎هاى عهد جديد است، كه يكى از آنها چهار انجيل و اعمال رسولان، دومى 9 رساله پولس به كليساها و رساله عبرانيان و سومى مكاشفه را تشكيل مى‎دهند. هر سه قسمت در سده سوم به تحرير رسيده‎اند. نسخه خطى كه مربوط به رسالات پولس است قديمى‎تر از همه مى‎باشد و در اوايل سده مزبور نگاشته شده است. حتى با وجود ناقص بودن اين نسخه‎هاى پاپيروس آنها مهم‎ترين گواه تاريخ عهد جديد و باارزش‎ترين مدرك براى شناسايى نسخه (Caesvean) به حساب مى‎آيند. نمونه‎هاى فوق اهميت اكتشافات پاپيروس را نشان مى‎دهند. يكى از منابع باارزش اطلاعات كتيبه‎هاى سنگى است. فرمان كلوديوس كه بر سنگ آهكى نگاشته شده نمونه‎اى است از اين كتيبه‎ها، كتيبه مزبور در دلفى واقع در قسمت مركزى يونان بدست آمده است. «اين فرمان در خلال هفت ماه اول سال 52 ميلادى نوشته شده و در آن از گاليلو به عنوان فرماندار رومى در اخائيه نام برده شده است. در ضمن از ديگر مانبع پيداست كه از فرماندارى گاليلو بيش از يك سال دوام نيافته و از آنجا كه فرمانداران در اول ماه ژوئيه به كار خود گماشته مى‎شدند، نتيجه مى‎شود كه گاليلو در سال 51 ميلادى به فرماندارى رسيده است و چون فرماندارى گاليلو در اخائيه هم زمان با يك سال و نيم خدمت پولس در قرنتس بوده (اعمال رسولان 18: 11 و 12)، مى‎توان از روى كتيبه كلوديوس زمان خدمت پولس را به طور دقيق دانست» (14). لوقا در نوشته خود اشاره ويژه‎اى به اشخاص و مكان‎ها مى‎كند، بنابراين كشف آثار باستانى نوشته‎هاى او را بيشتر از ساير نوشته‎هاى عهد جديد تعبير و تأييد مى‎كند، به طورى كه در دقت نوشته‎هاى لوقا شكى باقى نيست. هر وقت به صداقت نوشته‎هاى لوقا مشكوك شده‎اند، آثارى جديد كشف شده كه به درستى و حقانيت او مهر تأييد زده است. بروس اظهار مى‎دارد كه (براى مثال لوقا 1: 3 را كه ليسانيوس تيترارك آبليه را با يحيى تعميددهنده هم زمان مى‎دانست (27 م) اشتباه تاريخى تلقى مى‎كردند، زيرا به طورى كه مورخان نگاشته‎اند تنها فرمانروايى كه در اين قسمت حكومت مى‎كرده و ليسانيوس نام داشته فرماندار نبوده بلكه پادشاهى كه آنتونى بنا به تحريك كلئوپاترا در سال 36 قبل از ميلاد او را به اين مقام گماشته بود.ليكن كتيبه يونانى كه در آبيلا (18 ميلى مغرب شمال غربى دمشق) جايى كه نام آبليه از آن گرفته شده، پيدا شده است. شخصى بنام ليسانيوس را تيترارك (فرماندارى كه از طرف قيصر روم منصوب مى‎شد- مترجم) معرفى كرده و زمان فرماندارى او را بين 14- 29 ميلادى نگاشته كه با زمانى كه لوقا به آن اشاره كرده برابر است». در سال 1945 مشتى مدارك خارق‎العاده بدست آمد. سوكينك (Eleazar L. Sukenik) در نزديكى تاليپوت، از حومه‎هاى اورشليم دو ظرف كشف كرد كه در آنها استخوان‎هاى مرده بود. ظرف‎ها در داخل گودالى بودند كه از سال‎هاى پيش از 50 ميلادى مورد استفاده قرار گرفته است. Bruce معتقد است كه امكان دارد «در اين نقطه آثارى از اجتماع 20 سال اول مسيحيان اورشليم موجود باشد» (15). كشف سكه‎هاى قديمى نيز در زمينه تاريخ عهد جديد اطلاعاتى عرضه داشته است. يكى از مهم‎ترين مسائل در تعيين زندگى پولس تاريخ به خلافت رسيدن فستوس است كه به جاى خليفه قبلى فليكس به تخت نشست (اعمال رسولان 24: 27). در سال پنجم حكومت نرون قبل از اكتبر 59 ميلادى سكه جديدى ضرب خورده كه احتمال نمايشگر آغاز خليفه‎گرى فستوس است. هويت برخى اماكن مقدس به طور قطعى آشكار شده و از مكان‎هاى معمولى نيز شناسايى به عمل آمده است. شناسايى جاهاى معمولى آسان‎تر از كشف هويت نقاطى است كه در آن وقايع بزرگ عهد جديد اتفاق افتاده است. اورشليم در سال 70 ميلادى نابود گرديد و در سال 135 ميلادى شهر ديگرى به جاى آن بنا گرديد. همين امر شناسايى محل‎هاى اورشليم را كه اناجيل و اعمال رسولان از آنها نام مى‎بردند، مشكل ساخته است، ليكن برخى از قسمت‎ها را به راحتى مى‎توان تشخيص داد مانند: محوطه هيكل (معبد) و حوض سيلوحا جايى كه مسيح مرد نابينا را براى شفا به آنجا فرستاد (يوحنا 9: 11). باستان‎شناسى در امر درك كتاب مقدس كمك مؤثرى است، به طورى كه بدون وجود اطلاعات جالب آن برخى مطالب مبهم باقى مى‎ماند و حتى در بعضى موارد اگر اين اطلاعات كمك نمى‎كردند چه بسا مطالبى كه مشكوك يا نادرست تلقى مى‎شدند. مى‎توانيم باكنيون (Sir Fredric Kenyon) هم عقيده باشيم كه «به نظر من ارزش واقعى باستان‎شناسى اين نيست كه حقيقت مطالب كتاب مقدس را ثابت مى‎كند بلكه اين كه كتاب مقدس را روشن مى‎كند...كمكى كه باستان‎شناسى به مطالعه كتاب مقدس نموده باعث شده دانش ما درمورد داستان‎هاى اين كتاب به ويژه عهد عتيق وسيع‎تر و عميق‎تر گردد...». نتيجه مطالعات باستان‎شناسى آن كه ضمن اثبات حقانيت عهد عتيق معانى آن را نيز روشن ساخته است. انتقادات مخرب جاى خود را به حمايت از كتاب مقدس داده است و هر شخص معمولى مى‎تواند كتاب مقدس خود را با اطمينان بخواند زيرا هرچه پژوهش‎هاى جديد ابراز دارند باز كلام خداى ما تا ابد باقى است.توضيحات:(1)- Vos, Howard F. An Introduction To Bible Archaeology p. 121, guoting from W. F. Albright, Archaeology and the Religion of Israel. Chicago: Moody press, n.d. (2)- Burtows, Millar, What Mean These Stones? P.1. New Haven: American Schools of Orietal Research, 1941 (3)- Kenyon Sir Frederic, The Bible and Archaeology, p. 279(4)- همان كتاب.(5)- Glueck Nelson. Rivers in The Desert p. 31(6)- Short, A. Rendle(7)- Vos, Howard F. "Genesis Archaeology" p. 52 Chicago Moody Press, 1963(8)- Short, A. Rendle p. 138(9)- 75 Chicago: Moody Press, 1956 Vos, Howard F. An Introduction To Bible Archaeology p.(10)- Glueck, Nelson "Ezion – Gober", Bnlletin of bThe American Sc ools of Oriental Research.(11)- Vos.(12)- Short(13)- Bruce, F. F. "Archaeological Confirmation of The New Testament"(14)- همان كتاب.(15)- همان كتاب.(16)- Sir Fredric Kenyon
< قبل

بعد >

هیچ نظری موجود نیست: