۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

دستان دعا کننده

این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد.در یك دهكده كوچك نزدیك نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می كردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر كار سختی كه در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفناك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می كردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند كه پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای كار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می كرد تا در آكادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری كه تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می كرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.آن ها در صبح روز یك شنبه در یك كلیسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناك جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی كار كرد تا برادرش را كه در آكادمی تحصیل می كرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت كند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود.وقتی هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال یك ضیافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یك نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی كه او را حمایت مالی كرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف كرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت میكنم.تمام سرها به انتهای میز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی كه اشك هایش را پاك می كرد به انتهای میز و به چهره هایی كه دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شكسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می كنم، به طوری كه حتی نمی توانم یك لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو كار كنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اكنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاری ها و آبرنگ ها و كنده كاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری میشود.یك روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را كه به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر كشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری كرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا كننده" نامیدند. این اثر خارق العاده را مشاهده كنیداندیشه كنید و به خاطر بسپارید كه مسلما رویاهای ما با حمایت دیگران تحقق می یابند. گرداوری: عمانوئیل پورمند

جلال خون ریخته شدۀ عیسی در پرستش

ما در آستانۀ عبور از برهه ای از زمان هستیم که زمانی است برای پرستش که در طول تاریخ بی سابقه بوده است. چیزهای زیادی برای این ساعت آخر مقرر شدند؛ پرستش یکی از آنهاست که در حال آمدن است. می دانم به پرستشی که قادر است محیط را آزاد کند و نقش مهمّی در بوجود آوردن معجزات و نجات در جهان ایفا کند، کمتر پرداخته شده است.
" مسیح مرا فرستاد، نه تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، نه به حکمت کلام مبادا صلیب مسیح باطل شود. زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است، لکن نزد ما که ناجیان هستیم قوّت خداست. " ( اول قرنتیان 1 : 17 ـ 18 ).مسیح مصلوب ـ من در افکارم مرتباً سراغ صلیب و خون مسیح می روم. در حقیقت من برای سرود هایی دعا می کنم که این مسئله را به تصویر بکشد تا هیچ انسانی توان ایستادن در مکاشفۀ باز شدۀ قدرت قیام عیسی مسیح را نداشته باشد. این قدرت خون است که به تمام ملودی ها، اشعار و همۀ درک و شعور انسان جهت می دهد. من از همۀ رهبران پرستش تقاضا می کنم تا از روح القدس سرودهایی را بخواهند تا باعث مکاشفه و رهایی قدرت خون عیسی در قلبهای پرستندگان در هر مکانی شود. " حاشا از من که فخر کنم جز از صلیب خداوند ما عیسی مسیح که بوسیلۀ او دنیا برای من مصلوب شد و من برای دنیا. " ( غلاطیان 6 : 14 ).قدرتی که در یک قطره خون عیسی مسیح است، مانند بمب اتمی است که در یک ترقۀ کوچک عمل می کند. ما باید به مکاشفه ای از خون ریخته شدۀ مسیح برای تمام بشر برسیم که هیچ چیز توان مقاوت با آن اقتدار را نداشته باشد، نه هیچ مریضی، ضعف و نه حتی مرگ. من ایمان دارم که او می آید تا در این روزهای آخر قدرت خون خود را آشکار کند. بهتر است که در این مورد ما شروع به طلبیدن روی خداوند را بکنیم و از او بخواهیم که سرودهایی به ما بدهد که جلال این مکاشفه را به میان کلیسای ما بیاورد. " چنانکه در قدس بر تو نظر کردم تا قوّت و جلال تو را مشاهده کنم. " ( مزمور 63 : 2 ). زمانیکه ما وارد مرحله ای از درک قدرت خدا در این مسئله شویم، در قلبم یقین دارم که سرودهایی که در مورد خون و صلیب مسیح باشد، جلال او را در هر محلی به همراه خواهد داشت؛ جلال خدا در زمین توسط کلمه ای که در عیسی مجّسم شد و در کارهای او در زمین آشکار شد. ما به سرودهای پرستشی بیشتری احتیاج داریم تا بعنوان بدن او و از طریق شناخت کاری که او در صلیب بجای ما انجام داد، به گروهای آسمانی ملحق شویم و تمامی حمد و پرستشی که سزاوار او است را به او دهیم. با صدای بلند بگوئیم که « مستحّق است برّۀ ذبح شده که قوت و دولت و حکمت و توانایی و اکرام و جلال و برکت را بیابد. » ( مکاشفه 5 : 12 ).همه برای جلال برّۀ ذبح شده است. کسی که تنها لیاقت دارد کتاب را بگیرد و مهرهایش را باز کند. اجازه دهید که مکاشفۀ لایق بودن او برای ما آشکار شود تا یک مکاشفۀ بازشده برای همۀ ما تا ابد باقی بماند. بگذارید که قوت کاری که او روی صلیب انجام داد از طریق دهان ما در محیط اطراف، جلال او را مشتعل ساخته و در قلبهای ما سروده شود. اجازه دهید که قدرت قیام خون ریخته شدۀ عیسی در قلوب ما رها شده تا محیط اطراف ما را از سرود و پرستش حقیقی پر کند. بگذارید که در هنگام پرستش، حقیقتاً شفای گروهی در گوشه کنار جلسات دیده شود.
یک قدرتی در دادن جلال به او در مورد کاری که او در صلیب انجام داده و کاری که خون ریخته شده اش قبلاً به کمال رسانیده، وجود دارد؛ زندگی قیام کرده. این یعنی زنده شدن مرده و شفا از هر گونه بیماری. ما باید سرودها و آهنگهایی را نوشته و بسازیم که معبد را از ابر جلالش پر کند. این مکاشفه، ایمان را در قلبهای هر مرد و زن و بچه ای به حرکت در می آورد تا در این حقیقت آشکار شده همگی متّحد شویم. در واقع این سرودها هستند که آنرا در میان جماعت از طریق ما و برای ما منتشر می سازند.خداوندا بگذار که الآن اینطور بشود. بگذار فرشتگانت با این سرودها که برای همین ساعت آخر بیداری نگهداشته شده اند، همراه شوند و باعث شفای فیزیکی، روانی و روحانی قلوب انسانیت شوند. خداوندا اجازه بده زمانیکه ما همصدا و متحد سرودهای پرستشی را که جلال را تنها به تو می دهند می خوانیم، شفا، معجزات و نجات در پرستش مان نمایان شود. آمین«و ایشان بوساطت خون برّه و کلام شهادت خود بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند.» (مکاشفه 12 : 11 ). بگذار ما خود را در موقعیتی قرار دهیم تا از خزائن آسمان سرودهایی را که برای این زمان کنار گذاشته شده است و از قدرت قیامت خون برّه، مسیح مصلوب و از شهادتی که از غلبه با همین قدرت در زندگیمان صحبت می کند، دریافت کنیم. آی ای خداوند بگذار این پرستش مثل بخوری به تخت تو بالا بیاید و حضور ناگهانی ابر جلالت معبد را پر کند تا هیچ انسانی قادر به ایستادن در این حضور نباشد. بیا ای خداوند.آبا، پدر، جلال خود را آشکار نما. به هر قیمتی که شده ما از حضور تو بیشتر می خواهیم. همانطوریکه روحت هیکل، کلیساها و بیداریهای روحانی را پر می سازد، بیا و همان جلال را به زندگی و جسم ناتوان ما آور. بگذار که آسمان به زمین بیاید و ما را با جلالی که ما را تبدیل کرده و قدرت می دهد، پر ساز تا ما زندگی دیگران را تغییر دهیم. کلام تو به ما وعده داده تا ما را از جلال به جلال تبدیل کند، پس خدای پدر، امروز، همین الآن جلالت را بیاور. ما در نام عیسی دعا کرده و دریافت می کنیم. آمین نویسنده: جوآن مک فاترمترجم: آرش

سر مقاله: حکمت در کجا یافت می شود؟

در عهد جدید، عیسی به عنوان تجسم عینی حکمت معرفی شده است. این حقیقت در هر مرحله از زندگی او به خوبی نشان داده شده است. از همان مراحل کودکی خود در معبد تا به زمان تعمیدش و همچنین در پیامها و موعظاتش عیسی نماینده حکمت و عطا کننده حکمت و معرفت است. او به عنوان فرزند حکمت، آشکار کننده حکمت بر کودکان است، حکمتی که از دانایان پنهان شده است و بر کودکان و ساده دلان آشکار می گردد. شناخت دو طرفه او با پدر آسمانی در انجیل لوقا باب ۱۰ آیات ۲۲ تا ۲۴ تصویر گشته است.
این آیات یکی از نادرترین و برجسته ترین لحظاتی را گواهی می دهد که در اناجیل هم نظر ذکر شده و به شکلی خاص بیانگر نقش و هویت عیسی به عنوان تنها طریق تضمین شده برای شناخت و ارتباط با خداست.او به عنوان تجسم حکمت، صاحب حکمتی فراتر از سلیمان بعنوان نماینده حکمت معرفی شده در عهد عتیق است( حکمت سلیمان در لوقا ۱۱:‏۳۱‏). در مرگ مسیح بر صلیب و رستاخیزش از مردگان و ظهورات او بر شاگردانش، عیسی مسیح به عنوان عطاکننده روح و حکمت هم به جویندگان معرفت و حکمت وهم به جماعت ایمان در کل در طول تاریخ معرفی می شود. نقطه اوجی که نشانگر حکمت در کتاب مقدس است در مرگ عیسی بر صلیب به کمال می رسد، زمانی که مطابق با انجیل لوقا ۲۳:‏۴۶‏ عیسی فرمود:" ای پدر به دستهای تو روح خود را می سپارم.". در کلام خدا اشتیاق مسیح، سرسپردگی، ‏آسیب پذیری و گشودگی او نسبت به خدا و هستی، او را در جایگاهی قرار می‏دهد که سنگ محک سنجش هر ادعایی بر داشتن حکمت و بصیرت باشد.روایت شاگردان راه عموآس در انجیل لوقا داستانی است در رابطه با سلوک روحانی فرد بر بازشدن قبر، باز شدن کلام خدا، باز شدن چشمان که برای هر کس که صادقانه در طلب حکمت و بصیرت در این جهان است مصداق خواهد داشت. بازتاب و نتایج صلیب و رستاخیز در رابطه با حکمت، طریق جدیدی را از فهم و حکمت برای شاگردان مسیح در همه اعصارگشوده است. داستان اعمال رسولان و حیات کلیسای اولیه و تعالیم رسولان مسیح درسرتاسر عهد جدید و پدران کلیسا تا به امروز به زیبایی منعکس کننده این حقیقت و این طریق جدید حکمت است( اول قرنتیان، کولسیان، مکاشفه و غیره).ترس خدا ابتدای حکمت است و مسیح تجسم حکمت و معرفت و حکمت طریق زندگی سعادتمند در این دنیا و ادامه بی زوال آن در جهانی است که می آید. کیوان سیروس

خواهر امانوئل درگذشت

خواهر روحانی امانوئل، یکی از شخصیت‌های بارز فعالیت‌های انسان‌دوستانه و نیکوکاری و از پنج چهره‌ی محبوب فرانسویان، سحرگاه ۲۰ اکتبر ۲۰۰۸ در آستانه‌ی صد سالگی درگذشت.
نام خواهر امانوئل با فعالیت‌های نیکوکارانه برای بهبود وضعیت زندگی در زباله‌دان‌های حومه‌ی قاهره، پایتخت مصر بر سر زبان‌ها افتاد.
او در ۶۲ سالگی‌ فعالیت خود را در حلبی‌آبادهای حومه‌ی قاهره آغاز کرد و ۲۲ سال همراه آنان در همان شرایط زندگی کرد و برای بهبود وضعیت بهداشتی، آموزشی و فرهنگی ساکنان آن کوشید. هرچند ساکنان این حلبی‌آبادها بیشتر از اقلیت قبطی مصرند، اما گواهی‌های بسیاری وجود دارند که بر برخورداری دیگر ساکنان این حلبی‌آبادها (از هر دین و قومیتی) از حمایت‌های انسان‌دوستانه‌ی او دلالت دارند.
خواهر روحانی امانوئل
ماری مادلن سنکن - که به خواهر امانوئل معروف بود -‌ در ۱۶ نوامبر ۱۹۰۸ از پدری فرانسوی و مادری بلژ در بروکسل چشم به جهان گشود. امانوئل در شش سالگی پدر خود را از دست داد.
مرگ پدر در شرایطی غم‌بار در برابر دیدگان دختر، تأثیر ژرف و شگرفی بر دخترک گذاشت و نگاه او به زندگی و انسان را دگرگون کرد. بعدها او تصریح کرد که من در یک لحظه (لحظه‌ی غرق شدن پدر دریا) دریافتم که «انسان کوچک است و زندگی در آنی پایان ‌می‌یابد».
‌امانوئل در ۲۱ سالگی (در سال ۱۹۲۹) وارد صومعه‌ی خواهران نوتردام صهیون شد و دو سال بعد با ادای سوگند رهبانیت، زندگی روحانی خود را آغاز کرد.
در سال ۱۹۷۱ و پس از ۴۰ سال تدریس ادبیات و فلسفه در تونس،‌ ترکیه و اسکندریه و قاهره در مصر، هنگامی که خواهر امانوئل دوران بازنشستگی خود را در مصر می‌گذراند، با واقعیت تکان‌دهنده‌ی زندگی حلبی آبادهای اطراف قاهره و به‌ویژه وضعیت زنان و کودکان منطقه‌ی زبالین (زباله‌دان‌های حومه‌ی قاهره) رو به رو شد.
وضعیت سلامت و بهداشت انسان‌هایی که در میان زباله‌ها زندگی می‌کردند و برای ارتزاق و گذران زندگی مجبور به زباله خواری و تفکیک زباله بودند، ذهن و دل او را مشغول کرد و به تکاپوی راه گشایش این معضل اجتماعی انداخت.
او در آلونکی در درون این زباله‌دان‌ها ساکن شد و به تدریج، زمینه‌های بهبود و وضعیت بهداشتی و آموزشی این مناطق را با برپایی مدرسه و بیمارستان و آب و برق‌رسانی فراهم کرد. ایجاد کارخانه‌ی بازیافت زباله، وضع زندگی زباله‌دان‌های حومه‌ی قاهره را که بیشتر ساکنان آن از رفتگران قبطی بودند،‌ به گونه‌ای چشمگیر دگرگون کرد.
او ۲۲ سال در زباله آبادهای حومه‌ی قاهره با آنان زندگی کرد. دولت مصر، به پاس خدمات وی، به او تابعیت مصری اعطا کرد. وی در سال ۱۹۹۳ به درخواست مقام‌های مافوق صومعه‌اش برای همیشه به فرانسه بازگشت، ولی از پای ننشست و به سامان دادن وضعیت بی‌خانمانان در جنوب فرانسه و پی‌گیری وضعیت کودکان پرداخت.
‌در سال ۱۹۸۰ خواهر امانوئل، انجمنی بنیاد نهاد که اسمائه نام داشت و پس با ادغام در انجمن دوست‌داران خواهر امانوئل، به نام خود او «انجمن اسمائه- خواهر امانوئل» خوانده می‌شود و کارهای نیکوکارانه‌ی او را برای بهبود وضعیت کودکان و فقیران در چندین کشور افریقائی و آسیائی سامان می‌دهد. فعالیت‌های انجمن خواهر امانوئل افزون بر مصر، در سودان،‌ لبنان، فیلیپین، هند، بورکینا فاسو، ماداگاسکار، و فرانسه گسترده شده اند.
او به پاس کوشش‌های نیکوکارانه‌اش، دو بار نشان افتخار شوالیه را از دولت فرانسه و نیز دکترای افتخاری از دانشگاه کاتولیک لوون در بلژیک دریافت کرد. از خواهر امانوئل کتاب‌هایی نیز به جا مانده است.
خواهر روحانی امانوئل در کنار ابه پی‌یر
غنای فقر، زندگی به چه دردی می‌خورد؟‌ بهشت دیگران اند، ۱۰۰۱ خوشبختی: تأملات خواهر امانوئل؛ یالاه جوانان به پیش!‌ عیسی آن‌گونه که می‌شناسمش، جنون محبت (مصاحبه‌ها)، بی‌نوایی فریاد کرد: خدا می‌شنودش، و زندگی‌نامه از نوشته‌های وی هستند. کتاب «من صد سال دارم و می‌خواهم به شما بگویم‌...» نیز به مناسبت ۱۰۰ سالگی او در دست انتشار است.
از هم اکنون زمزمه‌هایی از سوی هواداران و دوست‌داران خواهر امانوئل برای آغاز فرآیند به رسمیت شناختن وی به عنوان «قدیسه» متوجه کلیسای کاتولیک شده است.
با توجه به پیچیدگی آئین تقدس‌بخشی (به‌ویژه اثبات وجود معجزه) از یک‌سو، و پاره‌ای موضع‌گیری‌های خواهر امانوئل مانند موضع‌گیری او به سود ازدواج روحانیان کاتولیک و موافقت با پیش‌گیری از بارداری (که مخالف موضع رسمی کلیسای کاتولیک هستند) از سوی دیگر، به نظر نمی‌رسد که این درخواست به سرانجامی برسد.
وی با توجه به تجربه‌ی عملی و میدانی خود از واقعیت زندگی در زباله‌دان‌های قاهره، به پزشکان گروه‌اش اجازه داده بود تا‌ در برابر ازدواج‌های اجباری و بارداری‌های ناخواسته‌ی دختران در مصر، از قرص‌های ضد بارداری به منظور کاهش مرگ و میر نوزادان و مادران جوان استفاده کنند.
برای این کار، او از پاپ ژان پل دوم نیز درخواست اجازه کرده بود، ولی پاسخی دریافت نکرد. وی این بی‌پاسخی را سکوت در برابر واقعیت و پاسخی مثبت تلقی کرد، چرا که در هر صورت پاپ درخواست او را رد نکرده بود.
وی در عین حال، مخالف سقط جنین و مرگ ترحمی (اتانازی) بود. شباهت موضع‌گیری‌های دینی و اجتماعی وی با ابه پی‌یر، این دو را نماد پراگماتیسم دینی در عمل اجتماعی قرار می‌دهد؛ دیدگاهی که خواهان تحول دگم‌های جزمی کلیسای کاتولیک در برابر واقعیت اجتماعی است. درخواست تقدس‌بخشی به ابه پی‌یر نیز با نزدیک شدن دو ‌سال از درگذشت او هم چنان مسکوت مانده است.
مثلث پدر پی‌یر،‌ خواهر امانوئل و ‌میشل کلوچی (کلوش) - که آغازگر حرکت و انجمن رستوان قلب‌ها (برای اطعام بی‌نوایان) بود- مثلث محبوب فرانسویان بود و هر سه با وجود برخی تفاوت‌های عمل اجتماعی در بهره‌گیری از رسانه‌ها به ویژه تلویزیون برای پیشبرد کارهای نیکوکارانه‌ی خود شاخص بودند.
بر خلاف ابه پی‌یر و کلوش، او از محبوبیت اجتماعی خود در پیش‌برد اهداف سیاسی بهره نگرفت و ترجیح داد تصویر فعالی اجتماعی در امور انسان‌دوستانه و نیکوکاری از او به یادگار بماند.
خواهر روحانی امانوئل
تصویری که از خواهر امانوئل بر جای مانده است، تصویر پیر‌زنی سر‌زنده، شاد، سرخوش و امیدوار است که مایه‌ی دلگرمی فقیران و فعالان حرکت‌های نیکوکاری بود و برای پیشبرد فعالیت‌های انسان دوستانه از سیاست‌مداران بهره می‌گرفت و آنان را بازخواست می‌کرد.
هر چند وی در آخرین مصاحبه‌ی تلویزیونی خود، از زیادی فقر در جهان اظهار ناامیدی کرده بود، اما پیش‌تر وی آرزوکرده بود که انجمنش که ۷۰ هزار کودک را در ۸ کشور زیر پوشش خود دارد، پس از مرگش به حیات خود ادامه دهد؛ چرا که او معتقد بود که «باید ادامه داد، بی‌نوایی و فقر در دنیا هنوز پایان نیافته است».
خواهر امانوئل در شامگاه یکشنبه و سحرگاه دوشنبه ۲۰ اکتبر ۲۰۰۸ (۲۷ روز پیش از ۱۰۰ سالگی‌اش در ۶ نوامبر ۲۰۰۸) درگذشت. آئین خاکسپاری خوهر امانوئل روز چهارشنبه ۲۲ اکتبر در کلیان (در منطقه‌ی وار در جنوب شرق فرانسه) محل استراحتگاه وی برگزار شد و بنا به خواست خودش در آئینی ساده در آرامگاه کوچکی در کنار دیگر خواهران روحانی نوتردام صهیون آرام گرفت.
روز چهارشنبه، هم‌زمان با آئین خاکسپاری خواهر امانوئل، پیامی صوتی وی از سوی ناشر‌اش، انتشارات فلاماریون پخش شد که پیامی برای معرفی کتابی است که او برای ادامه‌ی تلاش‌های انسان‌دوستانه‌ی انجمنش پس از مرگ نوشته است و «اعترافات خواهر روحانی» نام دارد و ۲۳ اکتبر به بازار نشر خواهد آمد.
در این پیام که آمیزه‌ای از غم و شادی و طنز موقعیت و مانند پیام‌های پیام‌گیر تلفنی ضبط شده است، وی با لحن طنزآلود همیشگی‌اش می‌گوید:
«شما وقتی این پیام را می‌شنوید که خواهر، دیگر این‌جا نیست. من با روایت داستان زندگی‌ام، (خواسته‌ام بگویم) که من در تمام زندگی‌ام خواستم شهادت دهم که محبت قوی‌تر از مرگ است. من همه چیز را (از خوب، و کم‌تر خوب، همه را) اعتراف کرده‌ام: و می‌توانم این را به شما بگویم. در این جایی که (اکنون) من هستم، زندگی برای کسانی که دوست داشتن را می‌شناسند، هرگز نمی‌ایستد.»
‌کلمه‌ی فتیش او «یا لاه» بود و با توجه به تسلط به زبان عربی، آن را «به پیش» ترجمه می‌کرد و نشانه‌ی میل به حرکت و عدم توقف می‌شمرد و در آغاز کارها می‌نوشت و می‌گفت.
از گفته‌های اوست: «زباله، در واقع قلب انسان‌ است که سخت شده است. ‌قلب انسانی که بسته و متصلب می‌شود و راه دوست داشتن را نمی‌شناسد. زباله،‌ قلب انسانی است که دیگران را به خاطر خود له می‌کند.
آشغال واقعی همو ست.»، «انسان کوچک است؛ اما زن چیز دیگری است.» و «غم‌نامه‌های زیادی وجود دارند: غم‌نامه ی انسان در برابر مرگ، در برابر درد و رنج، در برابر شکنجه و ... و خدایی که غائب است، این است درام».

به نقل از رادیو زمانه

او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست

در Malachi 3:3 آمده است:و مثل‌ قالگر و مصفّي‌' كننده‌ نقره‌ خواهد نشست‌ و بني‌لاوي‌ را طاهر ساخته‌، ايشان‌ را مانند طلا و نقره‌ مصفّي‌ خواهد گردانيد تا ايشان‌ هديه‌اي‌ براي‌ خداوند به‌ عدالت‌ بگذرانند.
این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی‌دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند. همان هفته با یک نقره‌کار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت. وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می‌کرد، دید که او قطعه‌ای نقره را روی آتش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصی‌های آن سوخته و از بین برود.زن اندیشید، ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می‌شویم. بعد دوباره به این آیه که می‌گفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقره‌کار پرسید آیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟ مرد جواب داد: بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظه‌ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد. زن لحظه‌ای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا می‌فهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.» اگر امروز داغی آتش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند. «زندگی چون یک سکه است. تو می‌توانی آن را هر طور که بخواهی خرج کنی، اما فقط یک بار.»

آیا روانشناسی با کتاب مقدس مرتبط است؟

جواب این سوال هم مثبت است و هم منفی، که با تکیه با 4 روش مختلف ما میتوانیم این سوال مهم و بحث انگیز را مورد تفسیر قرار دهیم، اما قبل از اینکه به این 4 طریق بپردازیم تعاریف اصطلاح روانشناسی را مورد بررسی قرار میدهیم:
تعاریف رونشناسی
الف) بعنوان یک کار: روانشناسی برای مشاهده و انعکاس بر روی اشخاص و نیز اوضاع، موقعییت های پیچیده و بغرنج آنها با هدف درک طبیعت و فطرت انسان و همچنین اجزای تشکیل دهنده ماهیت انسان، رشد، سوء عملکرد و بالاخره عقل و خرد برای زندگی بشر بکار میرود.
ب) بعنوان یک محصول و فرآورده: روانشناسی کم و بیش عبارت است از بدنه سیستماتیک یک سری اطلاعات که از افکار درگیر ومشغول در درک ماهییت انسان حاصل میشود، بطور مثال در روانشناسی فروید. ج) بعنوان یک دخالت و پا در میانی: روانشناسی یا روان درمانی عبارت است از رابطه بین روان درمانگر و اشخاص بیمار که در این حالت شامل عوامل زیر میشوند:
شنیدن/گوش فرا دادن بصورت قاطع، درک صحیح حالات طرف مقابل، و در صورت لزوم توضیح و تفسیر شفاهی سوء عملکرد بمنظور تسهیل و آسان نمودن روابط سلامتی، آگاهی ها، خرد و رشد
اینک 4 مورد جهت بر رسی سوال مورد نظر
1- آیا در کتاب مقدس، روانشناسی شامل میشود؟
با فهمیدن سوال اصلی ما در این معنی، جواب بوضوح و به روشنی بله است. نویسندگان کتاب مقدس تحت الهام روح القدوس در مورد ماهیت انسان (پیدایش 7:2؛ لاویان 17:24)، روح (اشعیا 24:29)، بدن (اشعیا 13:13)فکر (فیلیپیان 3:2)، قلب (مزمور 12:90)، سوء عملکرد (یعقوب 8:1)، شکوفایی (افسسیان 16:3-19)، پروسه تغییر (رومیان 1:12-2) و همچنین خرد برای نحوه زندگی (کتاب امثال)، مشاهدات و بازتاب های متعددی را بازگو نموده اند بنابراین خیلی واضح است که خداوند بعنوان خالق بشر دارای روانشناسی سیستماتیک و جامع و دقیق وکامل از اشخاص بوده و بسیاری از این درون بینی های پر اهمیت و سرنوشت ساز را از طریق بازتاب های نویسندگان انجیلی که به آنها الهام میشده به ما منتقل نموده است.
2- آیا روانشناسی ها جدا از مسائل انجیلی کتاب مقدس تشکیل میشود؟
ظاهرآ و بطور واضح، انعکاس و بازتابهای روان شناختی دانشمند روانشناس معروف اتریشی زیگموند فروید (1939-1856) و نیز کارل راجرز در چهارچوب کتاب مقدس نیستند اما به هر حال این موضوع که نظریات آنها با چهار چوب کتاب مقدس همخوانی دارد یا نه!؟ موضوع خیلی پیچیده تری است. برای مثال ما میتوانیم یک نوع ارتباط و وابستگی پیدا کنیم بین نظریه فروید در مورد ضمیر ناخودآگاه و سر کوفتگی - واپسرانی و شناخت انجیلی قلب پنهان و تآکید میکند که همواره منظور و هدف از تآثیر مطالب کتاب مقدس در عمق قلب انسان میباشد تا بصورت سطحی (امثال 13:14). اگرچه فروید در مورد ماهیت انگیزه های پنهانی و مخفی قلب چندین مورد درست و عاقلانه ای برای گفتن داشت که بگوید، اما ایده های دنیوی ضمیر ناخودآگاه و توضیح ( جبرگرایانه) اجباری وی در مورد عملکرد ذهنی و فکری بطور آشکار خارج از چهارچوب کتاب مقدس میباشد. از این رو روانشناسی های که بر اساس نظارت ها و بازتاب های خارج از کتاب مقدس هستند منابع مخلوط و تلفیقی هستند که باید نکته به نکته و ایده به ایده مورد نقد و بررسی قرارگیرد. بررسی های این روانشناسی های اضافه برموارد انجیلی، دارای 2 مزیت میباشد:
الف) آنها میتوانند مثال ها و موارد عینی عرضه نمایند که حقایق انجیلی را نمایان ساخته و سرمشق قرار میدهدب) آنها میتواند عوامل و موضوعاتی را روشن توضیح دهند که نویسندگان انجیلی با آنها در تماس بودند، از قبیل عصبانیت، خشم، برآشفتگی و خوگرفتگی.
3- آیا پرداختن و داخل شدن در کار روانشناسی که نه تنها کتاب مقدس را در میگیرد بلکه نظارت و انعکاس فوق انجیلی را مشتمل میشود در چهارچوب کتاب مقدس میباشد؟
مسیحیان معاصر بر این نکته اختلاف نظر دارند. بعضی از پیروان و طرفداران دیدگاه/نظر مشورتی انجیلی هرگونه سند انجیلی را در این مورد منکر میشوند، در حالیکه بعضی از یک پارچه گرایان بر این عقیده پایبند هستند که رویه انجیلی سنّتی و قدیمی برای کار روانشناسی وجود دارد.
نویسندگان کتاب امثال در عهد قدیم- مردان خردمند که نقش بی نظیر و بی همتا در تعلیم و آموزش قوم اسرائیل برای زندگی بهتر در تمام زمینه های زندگی در خدا براساس خرد و تجربه (امثال 1:1-8،6-9؛ 1:4؛ 6:20) براساس و اصول این خرد، مستلزم داشتن رابطه درست با خدا (امثال 7:1) که منبع نمایی و نهایی عقل و مکاشفه است (امثال 6:2)، میباشد که مرکزّیت سلامت فکر مردم است (امثال 18:29). اما به هر حال، مردم عاقل و خردمند نیز اصرار میکردند که یک نیروی فوق انجیلی مهم خرد برای زندگی وجود دارد که با مشاهده و بازتاب قابل تشخیص میباشد (امثال 6:6، 24:30-28). براساس دنیای طبیعی و به ویژه اشخاص و اوضاع پیچیده و بغرنج آنها (امثال 30:24-34)، خداوند دنیا را با عقل و خرد خلق کرد (امثال 19:3-20) به نحوی که هوش و ذکاوت خدایی نقش آفرین شده است در طبیعت (امثال 22:8-31) و زندگی بشر بطوریکه هر شخصی میتواند یک سری اصول خردمندانه و عقلانه بذر پاشی و درو کند و برداشت محصول برای اجتناب از حماقت و نابخردی و نیز داشتن یک زندگی خوب برطبق آنچه که با سرشت انسانی خلق شده است، کشف نماید (امثال 32:8-36).
بنابراین، مردان خردمند در کتاب عهد قدیم، وضعیت نخستین و ابتدائی کتاب مقدس و نحوه توجیه آن دوران را برای علم روانشناسی نشان میدهند. در مورد کتاب امثال عهد قدیم، خداوند از طریق تجربه های افراد خردمند برای ایجاد و تولید اصول و مشاهدات الهام شده زندگی عمل میکند در حالیکه عقل و خرد جمع آوری شده در کتاب آسمانی از اقتدار خدایی سرچشمه گرفته است، کار مداوم کلیسا در روانشناسی منوط است/مشروط است به نگاه موشکافانه و ژرف نگری از کتاب مقدس، عقل و دلیل و همچنین مشاهدات . اگرچه آنهایی که ایماندار نیستند میتوانند عقل و خرد برای زیستن از طریق روانشناسی دریابند ولی فقط ایمانداران میتوانند بدانند و بشناسند و با این اصول زندگی کنند به همان نحو که یک انسان بایستی در رابطه با خدا باشد.
4- آیا روان درمانی در چهارچوب کتاب مقدس است؟ بی شک و مسلمآ دخالت روان درمانی در چهارچوب کتاب مقدس میباشد، به این معنی که کتاب مقدس همدلی، تفاهم و توافق صادقانه و اهمیت روابط را بین اشخاص تشویق مینماید. این امر بصورت آشکار قابل رویت است "بیان کردن حقیقت با روح محبت" (افسسیان 15:4)، در طرز رفتار با یکدیگر (افسسیان 32:4؛ کولسیان 12:3-14؛ 1تسالوکیان 11:5و14)، در اعطایای کلیسا (رومیان 4:12-8) در کتاب پند و اندرز، و همچنین در کتاب امثال (1:4-5). اما به هر حال محتوای آنچه که روان درمانی بعنوان عقل و خرد مورد ملاحظه قرار میگیرد باید در چهارچوب کتاب مقدس (امثال 30:21)، حقیقت (امثال 7:8) و متناسب با وضعیت (امثال 11:25) مورد قضاوت قرار گیرد.نویسنده: Joh

آیا جلال، کلیسا و زندگی شما را ترک کرده؟

کلمۀ جلال چیزی است که این روزها زیاد می شنویم و در واقع بعضی ها خیلی وقتها آنرا دیده و حس کرده اند؛ بعضی هم آنرا یکبار دیده و تجربه کرده اند و دیگر آنرا نمی بینند و بعضی هم هستند که هرگز آنرا ندیده و احساس نمی کنند و متحیّرند که چرا؟
خدا می خواهد که جلالش را در هر جا آشکار کرده و به هر کسی بدهد. در بعضی جاهها جلالش قبلاً آشکار شده و خیلی جاههاست که جلال خدا نمی تواند جریان داشته باشد و خیل جاهها یکبار آمده و الآن بایستی آن محل را ترک کند.
اخیراً خدا کتاب حزقیال بابهای 9 و 10 را به یاد من آورد که در آنجا جلال خدا معبد را ترک کرد. خیلی از ما این بابها حزقیال را خوانده ایم و می دانیم که گناه اسرائیل بزرگ بود؛ بنابراین خدا زمین را داوری کرد و جلال او از آنها و معبد رفت. نمی خواهم بگویم که الآن کلیسای آمریکا به بدی اسرائیل آن موقع است و خدا می خواهد ما را بزند تا بمیریم. البته هیچ کس و هیچ کلیسایی در طریق جسم زندگی نمی کند، ولی چیزی که واقعاً با قلب من حرف زد، آیه های ذیل بودند:
حزقیال 9 : 3 ـ 6 : " جلال خدای اسرائیل از روی آن کروبی که بالای آن بود به آستانۀ خانه بر آمد و به آن مردی که به کتان ملبّس بود و دوات کاتب را در کمر داشت خطاب کرد. و خداوند به او گفت: « از میان شهر یعنی از میان اورشلیم بگذر و بر پیشانی کسانی که به سبب همۀ رجاساتی که در آن کرده می شود آه و ناله می کنند، نشانی بگذار. و به آنان به سمع من گفت که در عقب او از شهر بگذرید و هلاک سازید و چشمان شما شفقت نکند و ترحّم منمایید. پیران و جوانان و دختران و اطفال و زنان را تماماً به قتل رسانید، امّا به هر کسی که این نشان را دارد نزدیک مشوید و از قدس من شروع کنید.» پس از مردان پیری که پیش خانه بودند شروع کردند."
آیۀ 4 نشان می دهد که خدا خواهان چه نوع افرادی است و چه کسانی را می خواهد از هلاکت نجات دهد. این افراد ممکن است خود افراد کاملی نباشند ولی گناه را جذّی گرفته و برای آن آه و ناله می کنند. اگر اسرائیل مانند اینگونه افراد عمل می کرد، جلال خدا آنجا را ترک نمی کرد و زمین داوری نمی شد. توجه کنید که خدا در آیۀ 6 می گوید که داوری از قدسش و از رهبرانی که در رتبه های بالا می باشند، شروع می شود.
دوباره من نمی خواهم بگویم که خدا می خواهد مردم را بزند تا بمیرند و اینکه کلیسای آمریکا به بدی اسرائیل آن موقع است؛ ولی ما همیشه خواسته ایم که جلال خدا را در کلیسا و زندگی مان ببینیم. امّا اگر گناه را جدّی نگیریم جلال خدا ما را ترک کرده و هرگز آنرا دوباره نه دیده و تجربه خواهیم کرد.
کلمۀ «جلال» به زبان عبری kabowd (kaw-bode) است که می تواند وزین و سنگین هم معنی دهد. بعضی از خادمین، کلمۀ جلال را پری خداوند، یعنی تمام چیزهایی که در پری وجود خداست، تعریف می کنند؛ درواقع یعنی تمام خصوصیات، شوکت، شکوه، قدرت، حضور، محبّت و قدوسیّتش، یعنی تمامی چیزهایی که در پری او در بالاترین حدّ و اندازه وجود دارد.خدا می خواهد که ما در حضور بیشتر او زندگی کنیم. او می خواهد ما را با جلال بیشتری پر کند. امّا اگر ما نسبت به او و گناه جدّی نباشیم این اتفاق نخواهد افتاد. همچنین ما نیاز داریم که برای روح القدس بیشتر باز باشیم. من افرادی را می شناسم که می گویند که می خواهند محبوب خدا باشند تا خدا آنها را برکت بدهد و جلالش را بر زندگی آنها بریزد، درعین حال همین اشخاص درحال طلاق گرفتن از همسران خود هستند، از برادر خود متنفرند و روابط نامشروع جنسی دارند. من کشیشهایی را می شناسم که می گویند که می خواهند که خدا جلالش را در کلیسا بریزد، در عین حال در امور کلیسا صداقت کافی ندارند، دروغهای مصلحتی می گویند تا خود را بهتر جلوه دهند، برای کلیسا و خودشان بجای خدا بدنبال پول و قدرت هستند. بعضی حتی اجازه نمی دهند که روح القدس در کلیساهایشان حرکت کند، امّا هنور بدنبال جلال خدا هستند که کلیسا را به حرکت درآورد. بیشتر افراد در نشان دادن اشتباه دیگران با انگشت بسیار عالی عمل می کنند ولی در دیدن عیب خودشان ابداً. اگر حقیقت را بخواهید خدا جلالش را در ما نخواهد ریخت، مگر اینکه در صداقت زندگی کنیم و گناه را جدّی بگیریم؛ و اگر هم جلالش را بریزد دوام زیادی نخواهد د اشت.
خدا می خواهد که جلالش را در ما بریزد و می خواهد که آن در ما برای همیشه بماند، نه برای چند ماه و چند سال، بلکه مادامی که در این زندگی حیات داریم و نفس می کشیم. او در مرحلۀ دوم می خواهد که جلالش با تمام پری اش در زندگی و کلیسای ما بماند. همانطوریکه وقتی قوم اسرائیل در طریق خداوند عمل می کردند، جلال خدا تنها برای مدت کوتاهی نمی ماند. زیرا که خدا می خواست جلال خود را به قوم اسرائیل نمایان کند و آنها جلسات بیداری داشتند و مکان مقدّسی برای او فراهم می کردند و او را در آنجا دوباره بعنوان خدای خود می پذیرفتند و بعنوان قوم او تصمیم می گرفتند در طریقهای او عمل کنند؛ در اینصورت مادامی که آنها این کار را می کردند جلال خدا آنها را ترک نمی کرد.
از شما درخواست می کنم که امروز وقتی را در نظر بگیرید و زندگی خود را بیازمائید تا ببینید آیا جلال خدا در زندگی و کلیسایتان به آن قدرتی که باید باشد، هست؟ اگر نیست از خدا بخواهید که به شما نشان دهد که روی چه نواحی از زندگیتان باید کار کنید تا جلالش در زندگی شما بماند. از خدا بخواهید تا بدن تان را معبد روح القدس نماید و کمک کند تا گناه را جدّی بگیرید تا ظرفی باشید برای جلالش.
ادم بکر
مترجم: آرش

چرا خدای نیکو انسانها را به یک جهنم ابدی می فرستد؟

جهنم چیست؟
جهنم جایی با حرارت بالای آتش نیست ( اگرچه بعضی از محققین سنتی مخالف این عقیده هستند) بلکه جهنم « دوری از حضور خداوند » ( دوم تسالونیکیان 1: 9) و جدائی از اتحاد صمیمی با او ( مکاشفه 21: 3 و 22: 4) می باشد.
درواقع تاریکی و شعله های آتش جهنم ( که در واقع از نظر لغوی در تناقض یکدیگر هستند) تمثیلی هستند و غم و اندوه و ناامیدی بدون خدا بودن را در ذهن ما ترسیم می کنند. جهنم برای شیطان و فرشتگانش آماده شده بود ( متی 25: 41) موجوداتی بصورت روح که آتش ضرری به آنها نمی رساند.
بگذارید با هم به سؤالاتی مربوط به جهنم که ممکن است برای بی ایمانان و ایمانداران مشکل آفرین باشد، بپردازیم.آیا خدا، خدای ناحقی نیست وقتی انسانیهایی که در زمین محدود و فانی مرتکب گناه شده اند را تنبیه ابدی می کند؟
کسانی که در جهنم هستند، با رد کردن رابطه با خدای بخشاینده، گناهی ابدی و ماندگار انجام داده اند، نه یک گناه ساده که محدود به زمان خاصی باشد. همچنین جهنم حاصل طرزفکر منطقی زندگی بدور از خداست، نه منحصراً ارتکاب خود گناه. مجازات براساس جرم انجام می شود. اگر خدا را نمی خواهی، خدایی هم به تو داده نمی شود. C.S Lewis می نویسد که دو نمونه انسان وجود دارد: عده ای که به خدا می گویند: «خواست و ارادۀ تو در زندگی ما انجام شود»، عده ای که خدا به آنها می گوید: «خواست و ارادۀ شما در زندگیتان انجام شود».
اما آیا اگر جهنمی ها می دانستند که واقعاً جهنم چگونه جایی است مایل نیستند که با خدا باشند ؟
خیر، اشخاصی که در این دنیا با خدا مخالفت کرده اند با سرسختی وسنگدلی بعد از آنهم ادامه خواهند داد ( در مقایسه با کسانی که در دنیا با خدا زندگی کرده و پیوسته از زندگی کردن با او لذّت می برند). حضور پرجلال خدا برای کسانی که بدنبال طریقهای خود هستند «جهنمی» بیش نیست. هیچ آیه ای در کتاب مقدس نیست که از توبه جهنمیان سخنی به میان آورده باشد. سرکشی، نفرت و خودخواهی برای جهنمیان در آنجا هم ادامه خواهد داشت. مرد ثروتمند در جهنم ( لوقا 16: 19-26) نادم است نه توبه کار؛ او خواهان تغییر نیست بلکه بدنبال خلاصی خود است.
پس چگونه افراد به جهنم فرستاده می شوند بدون آنکه مفهوم کامل جهنم را بدانند؟
حتی اگر شخصی از غم و اندوه جهنم آگاهی داشته باشد، این بدان معنا نیست که انتخاب درست ما دست نیافتنی است. خدا آماده است که همه را برای نجات مجهز نماید ( یوحنا 16: 8). اگرچه پی آمد کامل پذیرش و یا رد خدا کاملاً الآن برای ما واضح و روشن نیست، امّا فیض او برای تمام کسانی که با حس مسئولیت او را بپذیرند، مهیا است. پس چه چیزی جلوی این نجات را برای همگان می گیرد؟ وقتی خود شخص آزادانه انتخاب می کند که فیض و بخشش خدا را رد کند. ما می توانیم همیشه با روح القدس مقاومت نمائیم ( اعمال رسولان 7: 51). خدا کسی را به جهنم نمی فرستد، آنها آزادانه او را رد می کنند و با نپذیرفتن تقصیر خود، خود را محکوم به جهنم می کنند.
چرا خدا دنیا را به گونه ای نیافرید که همه به او عشق بورزند؟
درحالیکه به طور تئوری امکان آفرینش دنیایی که همه به خدا عشق بورزند، امکانپذیرست ولی این عملی نیست. آفرینش دنیایی که در آن موجودات آزاد باشند، به معنی بیگناهی هیچکدام از این موجودات نیست، و در این دنیا عشق خدا هم هیچ اجباری نیست. جهنم- فقدان حضور خدا- به این علت وجود دارد که افراد شیطان صفت « حکومت در جهنم را به خدمت در بهشت ترجیح می دهند ». خدا بی محبّت نیست؛ بلکه درحقیقت آنقدر در محبت عمیق وغنی است که فیض خود را به همۀ انسانها ابراز می د ارد. آیا خدا می بایست به خاطر عده ای که در دنیا او را آزادانه رد می کردند، آفرینش را انجام نمی داد و به این ترتیب عده زیادی را از دستیابی به عالیترین چیزها بی بهره می کرد؟
چرا خدا انسانهایی را خلق کرد که می دانست او را رد کرده و از او تا به ابد جدا خواهند ماند؟ با وجود میل خدا برای نجات همه ( اول تیموتائوس 2: 4 و دوم پطرس 3: 9)، هنوز عدۀ زیادی با نجات مخالفت می کنند. چه اتفاقی می افتد اگر با وجود محبّت خدا، کسی باز هم مقاومت نماید ( اشعیا 5: 4 و متی 23: 37)؟ آیا خدا نمی بایست عده ای را که به سادگی به محبت او پاسخ مثبت می دهند را خلق نمی کرد، چونکه دیگران با سرسختی با آن محبّت مقاومت می کنند؟ چه اتفاقی می افتاد اگر خدا دنیایی خلق می کرد که در آن بیشترین توازن بین محکومین کمتر و بخشیده شده های بیشتر در آن دیده می شد؟ آیا نام این بی محبّتی نیست؟آیا خدا نمی توانست از آغاز، ما را مقدسان محبوب خود که نمی توانند گناهی را انجام دهند، بیافریند؟برای رسیدن به سرنوشت نهایی یک شخص، وجود یک آزادی پایدار دنیوی برای پذیرش و یا رد آزادانۀ فیض خدا یک نیاز مبرم است. هدف زمینی ما در زندگی پس از مرگ «مختوم» است. خواست قلبی ما بلاخره به ما داده خواهد شد: خدا و یا غیر خدا. پس خدا نمی توانست دنیایی ملکوتی بیافریند که در آن شخص نجات یافته بدون صدمه به حق مهم و حیاتی آزادی اراده، دیگر گناهی مرتکب نشود. ( یا درواقع خدا، ترجیحاً بجای اینکه ما را از گناه برای رسیدن به دنیای پس از مرگ «مختوم» کند، خدا خیلی ساده از قبل می دانست که هیچ شخص مقدسی درواقع آزادانه گناه نمی کند، و این اطمینان از رسیدن به حالت بدون گناه زندگی آینده است.)
و درآخر، چونکه ما می دانیم خدا برای اینکه بتواند نجات را برای همگان به رایگان مهیا کند، خودش را کاملاً در پسرش به دنیا داد. پس ما می توانیم با اطمینان برای پاسخ به هر گونه سؤال تردید آمیزی در مورد جهنم، شخصیت عالی و پرمحبّت او را در ذهن خود بیاد داشته باشیم.
Paul Copan

سرمقاله: کورش خادم یهوه، شهریار روشنایی

روز ۲۹ اکتبر(هشتم آبانماه) روز بزرگداشت کورش کبیر، پدر بزرگوار ملت ایران بود.
ایرانیانی که شیفته ایران و فرهنگ و پیشینه پر افتخار بزرگان و سرداران و شهریاران آزاد منش و خداپرست آنند. فرصتی دست داد تا ما نیز به این بهانه ی بجا، یادی از این سردار روشنایی، مسح شده یهوه( اشعیا باب ۴۵) و شبان قوم خدا( اشعیا باب ۴۴) نماییم و بعنوان ایرانیان مسیحی و وطندوست بر وجود چنین اسطوره های پر افتخار و فروتنی در برابر حق ببالیم .. ادامه مطلب
هرچند که این شهریار روشنایی، خادم یهوه در مملکت خود و در میان دولتمردانی که می بایست مرام ‏آزادگی و راستی، حقیقت جویی و خدا ترسی او را چراغ درایت خود سازند هیچ ارج و قربی ندارد و هرچند که طعم تلخ شوکران سالهای تازی پرستی در کام ملت آزاده ایران قلبوبمان را ‏آزرده است اما دلهای میلیونها ایرانی در سراسر ایران از هر دین و مرام و نژاد در حس عجیب افتخار و سرافرازی عهد کهن ایران زمین تپید. ایرانیانی که شیفته ایران و فرهنگ و پیشینه پر افتخار بزرگان و سرداران و شهریاران آزاد منش و خداپرست آنند. فرصتی دست داد تا ما نیز به این بهانه ی بجا، یادی از این سردار روشنایی، مسح شده یهوه( اشعیا باب ۴۵) و شبان قوم خدا( اشعیا باب ۴۴) نماییم و بعنوان ایرانیان مسیحی و وطندوست بر وجود چنین اسطوره های پر افتخار و فروتنی در برابر حق ببالیم و طریق آنان را در اطاعت از کلام یگانه خدا، کتاب مقدس پیروی کنیم.
معمولا در تاریخ عمومی سرزمینها و خصوصا تواریخ دینی(کتب مذهبی)، سیاستمداران و قدرت پیشگان بعنوان منفورترین چهره های هر سرزمین و بعنوان زورمندان خدا ناشناس و سرکشانی مصور می گردند که همواره در برابر خدا، احکام برابری و آزادی بشر، شان والای انسانی ، عدالت ونیز در برابر قوم حق طلب پرهیزگار ایستاده و مقاومت کرده اند. نمونه چنین شخصیتهایی در کتاب مقدس به فراوانی موجود است. چه در عهد عتیق شخصیت فرعون را در برابر موسی و در برابر قوم خدا بعنوان نماد بی خدایی، ظلم وبرده گرداندن قوم یهوه می بینیم( کتاب خروج ) نه تنها پادشاهان و امرای سرزمینهای کنعانی و همسایگان و قومهای بت پرست اسراییل( اموریان، موآبیان، فرزیان، یبوسیان و... موجود در کتاب یوشع) را بلکه حتی پادشاهان فاسد اسراییل و یهودا که دلشان از یهوه برگشته و در پی شرارت پدران بت پرست خود به بت پرستی و ظلم و فرهنگ فاسد کنعانی روی ‏آوردند را چنین می بینیم. داستان این پادشاهان را در کتب اول سموییل، دوم سموییل، اول و دوم تواریخ و اول و دوم پادشاهان به جزئیات می خوانیم. پادشاهانی که هرچند از تبار قوم خدایند و میبایست پاسبان احکام تورات و یگانه پرستی اسراییل باشند خود دشمنان انبیا و کلام خدایند . از این رو در تاریخ اسراییل انبیای قدرتمندی را داریم که در برابر این پادشاهان ایستادند و بیداری دینی و قومی را موعظه و ترویج کردند( همچون ایلیای نبی در برابر اخاب پادشاه فاسد اسراییل). به جز داود، پادشاه عادل اسراییل و نبی خداوند و یوشیا و تا حدی حزقیا پادشاه، همواره پادشاهان اسراییل نیز در پرتو نور منفی در عهد عتیق دیده می شوند و از این روست که خدا برای تنبیه قوم خود و پادشاهان و حکمرانان فاسد اسراییل آنان را به اسارت قومها و پادشاهانی فاسد تر همچون شلمناصر آشوری در سال ۷۲۱ قبل از میلاد( دوم پادشاهان ۱۷:‏۱-‏۶‏) و پادشاهی جنوبی اسراییل را نیز به اسارت نبوکد نصر بابلی در سال ۵۸۷ قبل از میلاد(دوم پادشاهان ۲۵:۱-‏۹‏) سپرد.
جالب این جاست که فرمانروایان حاکم بر اسراییل زمان مسیح نیز شریرانی بودند که جز دست بردن به جنایت و قتل و نیز سرسپردگی به دولتهای بت پرست و ظالم رومی ، خداترسی را ساز و کار خویش نساختند (هیرودیس پادشاه که خود در پی کشتن مسیح نوزاد، اطفال بیت لحم و نواحی اطراف را به قتل رسانید در متی باب ۲ ) و نیز هیرودیس تیترارخ که یحیی تعمید دهنده را به قتل رسانید(متی ۱۴ و مرقس ۶ و لوقا ۹) و در نهایت حکم مصلوب شدن مسیحای جهان را نیز این فرمانروایان زورمند رومی صادر کردند( پیلاطس فرماندار یهودیه). اما در این میانه پر آشوب تاریخ اسراییل و یهودا و قومهای بت پرست ظالم همسایه و پادشاهان شرارت پیشه ناگهان به کورش شاهنشاه ایران زمین می رسیم. شخصیتی که با آنکه از تیره وتبار یهود( قوم خدا) نبود بلکه سرداری پارسی( مادی)آریایی بود چنان در کتاب مقدس ستوده می شود و چنان القابی توسط انبیا و کلام زنده خدا بر او اعطا می شود که خدا حتی کمتر در رابطه با برگزیدگان و انبیا و پادشاهان قوم خود بکار برده است. در اشعیا نبی او مسیح خداوند( اشعیا ۴۵:‏۱) و نیز شبان خداوند( اشعیا ۴۴:‏۲۸‏ )لقب گرفته است. کورش کبیر در ۱۹ آیه کلام خدا در کتب عزرا، دوم تواریخ ، دانیال، اشعیا به صراحت نام برده شده است به غیر از آنکه اشارت غیر مستقیم دیگری نیز در رابطه با این پادشاه دادپرور پارس وجود دارد. دلیل این همه توجه و لطف و ستایش کلام خدا از کورش چیست؟
کورش نه تنها در متون دینی یهودی – مسیحی دارای نقشی و نامی نیکوست بلکه در متون تاریخی به قلم دشمنان یونانی اش نیز (نوشته ها و کتب تاریخی نویسندگان یونانی چون هرودیتوس) پادشاهی دادگر و مصلح است. در همه این اسناد تاریخی از او به عنوان کورش کبیر و پادشاهی که مخالف برده داری و مدافع ضعفا و حامی ادیان بوده و مطابق با استنداردهای دنیای مدرن از پیشگامان دموکراسی و حقوق بشر می باشد، نام برده و توصیف گردیده است . منشور و فرمان کورش که بر استوانه ای گلی در موزه بریتانیا نگاهداری می شود بعنوان اولین لوح و منشور حقوق بشر طلایدار تفکر مدرن بشریت و حقوق برابر انسانی و رعایت آزادی مذهب در سرسرای سازمان ملل متحد می درخشد و نام ایران و ایرانی را مفتخر می سازد اما براستی چرا کلام خدا که فرای تعریف و تمجیدهای بشری است او را چنین می ستاید؟
اگر کلام خدا را مطالعه کنیم و به بخشها و کتبی که اشاره شد نظر افکنیم می بینیم که کورش مسح شده خداوند و شبان قوم اسراییل کسی بود که خدا او را برگزید و قلب او را برانگیخت( دوم تواریخ ۳۶:‏۲۲‏) تا قوم اسراییل را از اسارت ۷۰ ساله بابلیان به سرزمین مقدس ایشان اسراییل برگرداند. نه تنها کورش تمامی ظروف طلا و نقره ای که پادشاه شرور بابلی، نبوکد نصر از خانه خدا به یغما برده بود و در بتکده های بابلی نهاده بود به اورشلیم و خانه خدا بازگرداند (عزرا ۵:‏۱۴‏) بلکه فرمان بازسازی معبد اورشلیم که توسط بابلیان ویران شده بود را صادر کرد. کورش خود این تصمیم عظیم را فرمانی از جانب خدای اسراییل بر خویش تلقی مینمود(دوم تواریخ۳۶:‏۲۳‏ و عزرا ۱: ۲‏). همانطوریکه اشاره شد او نه تنها یهودیان را بازگردانید و دستور ساختن معبد را داد و ظروف خانه مقدس خدا را که تاراج شده بود به هیکل بازگردانید بلکه مخارج ساختن معبد اسراییل را نیز از ثروت دربار ایران پرداخت کرد و هزینه ساخت هیکل را متقبل شد( به این ‏آیات رجوع شود.عزرا۳:‏۷ و ۶:‏۴ -‏‏۵‏). این گونه است سنت و یادگار کورش شاهنشاه ایران زمین و خادم یهوه و به این دلایل ‏آشکار است که کتاب مقدس او را بیش از هر پادشاه دیگری همپایه انبیا و مردان بزرگ می ستاید و نام نیکش تا به امروز بر زبانها جاری است.
از این روست که ما ایرانیان و خصوصا ایرانیان مسیحی به داشتن چنین پدری می بالیم و یادروزش را گرامی می داریم هرچند آنانی که باید او رابستایند بر او وقعی نمی نهند و آرامگاهش را در مسیر باد و باران عامدا به دست تخریب وا میگذارند وحتی نامش را بر زبان نمی آورند. روانش شاد و خاطره اش هماره در ذهن تاریخ جاویدان باد.

بیماری جدی

در بین مردم همواره و در همه وقت بیماری جدی و مشخصی و جود داشته و دارد، بیماری ویرانگری با مشخصات عارضه ای روانی و قابل گسترش میان اطرافیان و همجنسان ما و غیر قابل علاج! هنوز داروئی پیشگیرنده و سرمی مصونیت زا علیه این بیماری کشنده، کشف نشده، و آن مرضی است بنام نگرانی!
استاد ناصری ما در این مورد رهنمودی مختصر، شیوا و پخته دارد! کوتاه ولی پر محتوی! :" بهمین خاطر به شما سفارش می کنم نگران زندگی، خورد و خوراک و پوشش خود نباشید!"
نگران فردائی که نیامده نباید بود. زیرا از مشکلات آن بی خبرید! روشنفکری بر می آشوبد که این چه سخنی است که نباید بفکر فردای خود بود! ظاهراً حرف های او مخاطبانی می یابد. اقتصاد دان معروفی که استاد دانشگاه هم هست در روزنامه ای مشهور می نویسد : آنچه مسیح در موعظۀ سرکوه می گوید در زندگی روزمرۀ ما و درعمل نمی تواند ضمانت اجرائی داشته باشد! آیا می توان این سخنان را از زندگی اقتصادی جدا ساخته؟ و از زندگی مادی سوا کرد
در این اثنا واعظی می گوید: به این انتقاد ها نباید بی اعتنا باشیم، و در عین حال وقتی انجیل را بدست می گیریم از وسوسه های شیطان برای تفسیر آن نباید غافل بود! آری، استاد ازل هیچگاه نگفته که برای امور فردا بی اهمیت باشیم! بر عکس او بهمراه شاگردان و حواریون خود برای آینده نقشه دارد او برنامه ریزی دقیق است، او قصد ندارد تا کشاورز را از کشت وزرع و آموزگار را از آموزش، و بازاری را ازداد و ستد باز دارد.
اگر به جملات موعظۀ سر کوه دقیق شویم، می بینیم که خداوند سه بار موکداً تصریح می کند: برای امورفردا، خود را به زحمت نیاندازید! نگران فردا نباشید! او بدرستی از مشکلات جوامع انسانی با خبر است، او نمی خواهد که ما بذر اندیشۀ فردا را همین امروز در دل بکاریم و نقد امروز را بخاطر نسیۀ فردا تباه کنیم. و این عادت معیوب را تا آنجا ادامه دهیم که نگرانی برای آینده، تمامی اوقاتمان را ضایع کند! کاشتن بذر نگرانی، ثمری جزءاضطراب وبی قراری نخواهد داشت.
شرح زجر و شکنجه ای که برخی از این طریق بخود تحمیل می کنند ناگفتنی و وصف نشدنی است! در گذشتۀ دور زندگی کردن و افسوس روزگار سپری شده را خوردن و هر روز بر زخم های درماندگی نمک پاشیدن و یاد آوری دمبدم آنها و غنیمت حال را بخاطر دیروزهای غیر قابل اصلاح از دست دادن و ریاضت کشی و رنج بردن منظور خداوند نیست. بلکه او میخواهد که ما برای آینده برنامه ریزی کرده و امیدوارباشیم!
گروهی روش منحصر بفردی برای جمع آوری نگرانی ها دارند! آنها اخبار مایوس کننده و دلهره زا را می خوانند، بدبختی و ناکامیها را با وسواس تعقیب می کنند، تک تک، صفحۀ حوادث روزنامه ها را که مُهر و نشانی از شکست و بیچارگی انسانها دارند جمع می کنند. مادر هائی هستند که قبل از آنکه اتفاقی برای بچه هایشان بیفتد از هم اکنون عزادارند و بر مزار خیالی مردۀ خود می گریند! عده ای در دل تکرار می کنند: اگر اتفاقی بیفتد چه خاکی بسرم بریزم؟ برخی در طول روز چند بار پیش از واقعه مرده و زنده می شوند، برخی قبل از وقوع اتفاقی، بطور علی الحساب انبار نگرانی خود را پر از توشۀ درد و عذاب می کنند، و خداوند فرمود: بهوش باشید مبادا عیش و نوش و مستی و نگرانی های زندگی دلتان راسنگین سازد پس همیشه مراقب باشید و دعا کنید تابتوانید از همۀ چیز ها که بزودی رخ خواهد داد در امان بمانید! ( انجیل لوقا 21 : 34 – 36 ).
القصه سرنوشت ثروتمندی بخاطرم آمد یعنی ارستیا اوناسیس (1906 - 1975) میلیادر یونانی که در اواخر عمر چشمان نگران او رنگ خواب را به خود ندید و بخاطر بحران نفتی 1973 و بالارفتن نرخ بیمۀ حمل و نقل در آبهای آزاد و مالیات 100% بر سیگار وارداتی از طرف دولت یونان آنقدر در اضطراب بسر برد که پلک های او برای همیشه باز ماند و شب و روز با چشم بند بسر می کرد و آخر کار ثروت افسانه ای خود را برای بازماندگانی بجا گذاشت که خود پیش از این میلیادر بودند: باطلی تباه تر از اباطیل! ماجرائی که بر او رفت برای من عبرت آموز بود!
و اینچنین است که ما نعمت زندگی بی تشویش را ازکف می دهیم! باری، برای رفع این مُعضل و درمان این بیماری روبه تزاید، مسیحیت داروئی دارد که نسخۀ آن را پزشک حاذق ما عیسای مسیح نوشته است: " ملکوت خداوند را تمنا کنید و ایمان داشته باشید که خداوند عادل است ".
حقیقت این است که نظم کنونی این جهان موقتی و ناپایدار است و آنچه حقیقی و پا برجاست جهانی دیگر است! وقتی به عدالت و صلاحیت خدا وکفایت خون مسیح برای آمرزش گناه، آگاه شویم و در قلب ایمان بیاوریم وبزبان اقرار کنیم که مسیح نجات دهنده است آنگاه است که به اکسیری حیات بخش و داروئی نیرو زا برای ادامۀ زندگی دست یافته ایم و آن وعدۀ قرص و محکم خداست، و اوست که به قول و قرار های خود وفادار است.
ایمان مسیحی که ما بدرستی آنرا مسیحیت می نامیم می بایستی در زندگی ما غالب شده و مسلط گردد تا به ما شورزندگی و زندگی شورانگیزی عطا کند. به ملکوت آسمانی او باور بیاوریم. و ایمان داشته باشیم که وعدۀ خداوند قابل تحقق است و در دل خود از همین لحظه ملکوتی پر از صفا و یکرنگی و مملو از امید بسازیم و با اظهار محبت به همکیشان و دگرباشان نمونه ای را نشان دهیم که دارای مختصات و مشخصات آیندۀ پر جلالی است که در انتظارماست! چه نیکوست که زندگی ما از هم اکنون زیر مجموعه ای شادی بخش از زندگی اصلی و عاری از اضطرابی باشد که خداوند وعدۀ آنرا داده است. بدون تردید عوامل باز دارندۀ امید ونشاط و همۀ موانعی که بر سر راه شناخت این هدیۀ الهی قرار دارد می بایستی هر چه زودتراز از سر راه این مسیر باریک بر داشته شود تا نگرانی ها رنگ ببازد!
باری، بینش فردی ما، باید مملو از کلام پر اقتدار خداوند و روحیۀ مسیحیت شود، تا فرداهای ما از نگرانی ها زدوده شوند! تا بتوانیم آینده ای با زلال آرامبخش امید جایگزین آتیه ای دلهره آور کنیم! زیرا خداوند زنده است و اوست که فردا ها را برای ما برنامه ریزی می کند! هیچ انگیزه ای متعالی تر وهیچ داروئی شفابخش تر، در هیچ کتاب مذهبی و یا پزشکی، تا کنون به این قدرت برای ادامۀ زندگی، یافت نشده که اگر به عیسای مسیح ایمان بیاوریم گناهانمان آمرزیده می شود، و تولدی دوباره می یابیم و به انسانی دگرگون با مشخصات و خصلت های جدید تبدیل می شویم، واین امتیازی فوق العاده است!
آری،همۀ قدیسین این فرایند ساده را درک کرده اند، هیچیک آنها ابتدای بساکن، قدیس و معصوم نبوده و با نیروی خود ویا به اتکای نیروهای مخفی ویا به قدرت سحر و جادو و یا نیروی اعتکاف و خواب نما شدن به اینچنین مقامی نرسیده اند، بلکه همگی نجات را از طریق مصالحه صلیب و بخشیده شدن گناهان تجربه کرده اند! و این هدیه ای فوق فهم انسانی است، که خداوند گناهان ما را بخشیده و به گذشتۀ ما بی اعتناست اگر چه این گذشته مشحون از تباهی و معصیت بوده باشد! کسی که به وعدۀ ملکوت خداوند ایمان دارد از رنج ها و نگرانی ها آزاد خواهد شد و تنها ارادۀ او را می طلبد و کار روزانۀ خود را با نشاط آغاز می کند و لذت رستگاری را چون براتی تازه و پیش پرداختی مهرشده هر دم بخاطر می آورد و دررویاروئی با مشکلات بیمی بخود راه نمی دهد و در "عین بلا" نگرانی نخواهد داشت چون به نیروی روح مکرم خداوند تبدیل به انسانی نو شده و حال، برداشت او از" دنیای دنی" متفاوت است!
وقتی در آغوش مطمئن خداوند قرار می گیرم نگرانی ام، از بنیاد بی معناست! ای خداوند: در مقابل تو با خضوع تمام کرنش میکنم زیرا تسلی می یابم! دعا میکنم زیرا به درخواست های من پاسخ می دهی! تلاش می کنم زیرا آینده ام را خواهی ساخت و با اسم اعظم تو تا به آخر ادامه می دهم، وبه امید زندگی جاودان می میرم! آمین..مسعود مهرداد

اقتدار و فرمانروایی الهی و آزادی انسان

چگونه کتاب مقدس میتواند هم بر اقتدار و فرمانروانی الهی و هم بر آزادی انسان مهر تایید بگذارد؟
خداوند حاکم مطلق جهان و کلیه امور انسانی است و همه بشر در مقابل خدا برای انتخاب های اخلاقی و کارهایی که انجام میدهند مسئول هستند. بله کتاب مقدس هر دوی موضوعات حاکمیت خدا و آزادی انسان را تعلیم میدهد و هر دو مورد حقیقت دارد. کتاب مقدس در مورد فرمانروایی مطلق خداوند چه چیزی می آموزد؟
در نظر بگیرید آیه 35 از فصل 4 کتاب دانیال که در آنجا به ما تعلیم داده میشود:
" تمام مردم دنیا در برابر خداوند هیچ شمرده میشوند. او در میان قدرت های آسمانی و در بین آدمیان خاکی آنچه میخواهد میکند و هیچ کس نمیتواند مانع او شود و یا او را مورد باز خواست قرار دهد." در پرتو این آیه ، 3 نگرش و اظهار نظر ضروری بنظر میرسد.

اول- حاکمیت خدا عبارت است از انجام اراده او به این معنی که او از قبل تصمیم میگیرد به آنچه که او میخواهد روی دهد، بطوریکه اراده او مقدم است و اراده میکند و فرمان میدهد به همه آنچه که باید اتفاق بیافتد.
دوم- او اراده خود را در سر تا سر جهان بر فراز آسمان و تمام ساکنان زمین عملی مینماید و انجام میدهد، هیچ جایی وجود ندارد که مشمول اراده خدا و اعمال او نباشد.

سوم- هیچ یک از مخلوقات خداوند نمیتواند از انجام اراده او ممانعت نماید. خلاصه مطلب اینکه حاکمیت خدا توسط اراده او مطلق ، عالمگیر و مفید و ثمربخش میباشد.

و نیز در نظر بگیرید انواع واقعیت و حقایقی که خدا بر آنها سلطنت میکند.کتاب مقدس شامل برموارد و متون بی شماری است که آشکار میکند کنترل نهایی خداوند را بر بدی و خوبی (خیر و شر) روشنایی و تاریکی، و بالآخره زندگی و مرگ.
در کتاب اشعیا فصل 45 در آیه های 5،6 و 7 خدا میفرماید:" من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. زمانی که مرا نمیشناختی من به تو توانایی بخشیدم تا مردم سر تا سر جهان بداند که غیر از من خدایی دیگر وجود و تنها من خداوند هستم. من آفرینده نور و تاریکی هستم. من پدید آورنده رویدادهای خوب و بد هستم. من که خداوند هستم همه چیزها رابوجود می آورم." (در این رابطه مراجعه شود به : خروج 1.4 /تثنیه 39.32 / اول ساموئل2. 7 و 6 )
و همچنین زمانی که ما با خوشحالی و شادی تصدیق و تآیید میکنیم که خدا نیکوست و اینکه خدا نه بدی را تآیید میکند و نه اینکه در مورد خود بدی و شرارت دارد (در این مورد مراجعه شود به مزمور باب 5 آیه 4). با این حال ما باید همراه با کلام خدا تآیید و تآکید کنیم که بر تمام زندگی حکومت و سلطنت میکند هم بر بدی ها و هم بر خوبی های زندگی و اینکه در تمام اتفاقات زندگی نظارت و کنترل میکند (تصمیم و اراده اش انجام میشود). (کتاب افسسیان باب 1 آیه 11 )

و حال ببینیم کلام خدا در مورد مسئولیت اخلاقی انسان چه تعلیمی میدهد؟
کتاب مقدس از همان صفحه اول همه انسان ها را متوجه این نکته میکند که خدا ما را پاسخگو و مسئول نگه میدارد، برای انتخاب اخلاقی که ما انجام میدهیم و کارهایی که ما میکنیم. قانون الهی - چه آن قانون ساده نخوردن درخت مورد نظر در باغ ادن (پیدایش باب 2 آیه های 16 و17 ) و یا قانون معین شده در سینای (خروج 20 ) و یا قانون مسیح (اول قرنتیان 9.21) همگی نشان از برقراری چهارچوب اخلاقی انسان که در آن انسان باید زندگی دارد. خدا میخواهد به هر کسی مطابق اعمالش پاداش دهد (رومیان 2.6) و این قضاوت و داوری بر اساس اعمال خوب ما (رومیان 2.7) و یا عدم اطاعت راستی و درستی (رومیان 2.7) خواهد بود. جای انکار نیست که خدا همه انسان ها را مسئول انتخاب هایشان و اعمالی که انجام میدهند در نظر خواهد گرفت و در روز داوری نهایی، حرف ها و شهادت های ما را در مورد چگونگی انتخاب نحوه زندگیمان خواهد شنید. بنابراین نتیجه میگیریم که خدا حاکم مطلق همه میباشد و همه انسان ها مسئول و جوابگو هستند در مقابل او.

اما چگونه هر 2 مورد درست و صحیح باشد؟
ما نمیتوانیم دقیقآ و کاملآ درک کنیم که چگونه هر 2 مورد میتواند با هم و در کنار هم درست باشد ولی اینکه هر 2 حالت باید با هم و در کنار هم کار کنند توسط تعلیم روش و واضح کلام، درخواست شده است. در نظر بگیرید یک تصویر از کلام خدا که هر 2 مورد در آن مشاهده میشود- بعبارت دیگر درس از داستان یوسف (پیدایش 37-45) در این نمونه، برادران یوسف نسبت به او بسیار و عمیقآ حسود بوده و از او بیزار و متنفر بودند و وقتی فرصت و موقعیت حاصل گشت، او را در مصر فروختند (پیدایش باب 37 آیه های 25 تا 36) و با او بد رفتاری شد. با این وجود، دست خدا و لطف خدا با یوسف بود و او توانست به درجات رفیع برسد و به سمت فرمانده دوم مصر انتخاب شد (پیدایش 41) و در دوران قحطی، برادران او به مصر سفر کردند تا برای سرزمین خود گندم بخرند و در آنجا یوسف خود را به برادران خود شناساند. آنچه که یوسف به آنها گفت بعنوان یک مورد تعلیمی بسیار باور نکردنی است: " این شما نبودید که مرا به اینجا فرستادید بلکه خدا بود " (پیدایش 8.45) ممکن است ما در این مورد اعتراض کرده و بگوییم:
"صبر کنید- البته که این، آنها بودند که یوسف را به مصر فرستادن!" بله درست است آنها یوسف را به مصر فرستادند و از اینرو یوسف این موضوع را قبل اعتراف و تصدیق میکند (پیدایش 4.45). ولی برای فهمیدن علت و دلیل دقیق و کامل اینکه او چرا به مصر فرستاده شد مستلزم این است که نه فقط به برادران یوسف بلکه همچنین بطور مهمتر خدا را مورد توجه قرار دهیم.

بنابراین روشن و واضح است که هم خدا و هم برادران یوسف در فرستادن یوسف به مصر نقش داشتند و مسئول بودند. هر 2 یعنی هم اراده خدا و هم رفتار اخلاقی برادران موثّر و دخیل بودند. همانطور که بعدا" یوسف در گفته های خود به برادرانش خاطر نشان ساخت :" شما برای من نقشه شریر و بد کشیدید ولی خدا نقشه شما را به خیر تبدیل کرد. (آیه 20 از باب 50 کتاب پیدایش): "هرچند شما به من بدی کردید اما خدا عمل بد شما را برای من به نیکی تبدیل کرد." یعنی اینکه: برادران عمل شریرانه و بد انجام دادند و خداوند همان وقایع را به صورت خیر تبدیل کرد.

البته به همه سئوالات در این مورد جواب داده نشد ولی ما می بینیم و باید قبول کنیم هم خواست خداوند و هم اصالت اعتبار مسئولیت اخلاقی خودمان را بطوریکه مثل حلقه های زنجیر هر دو در کلام خدا دست به دست هم میدهند و با هم ادغام میشوند و آنچه را که کلام خدا به هم وصل میکند هیچکس نمی تواند جدا کند.
نویسنده: بروس.آ.ویر

جانشینی برای پادشاه

روزی از روزها، پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمنان از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند.پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند تا دانه رشد كند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند.
پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد.
پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بی فایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد.بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند.پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد.
وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: پس گیاه تو کو؟پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد...در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد! همه جوانان به این انتخاب پادشاه اعتراض کردند.پادشاه روی تخت نشست و گفت: این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند.پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی نیاز دارند که در عین راستگویی و درستكاری با آنها صادق باشد، نه آن پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن دست به هر عمل ریا كارانه ای بزند!

گرداوری: عمانوئیل پورمند

گفتگویی در هواپیما

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.
این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.
برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟»
برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...

نیکویی با دانایی

در کتاب مقدس مسئله محبت یکی از سوالاتی است که بسیاری در فکر خود دارند. اینکه باید همه را محبت کنیم در آن شکی نیست. اما در کلام خدا گاهی مسائلی می بینیم که به ظاهر محبت نیست. مسیح به پطرس می گوید: دور شو از من ای شیطان. در جای دیگری از طناب شلاق درست می کند و صرافان را در معبد بیرون می کند و اسباب آنها را واژگون می کند. در جای دیگر پولس رسول می فرماید اگر کسی در کلیسا باعث شقاق می شود به او سلام مگوئید. در دوم تسالونیکیان 3: 14 و 15 اینطور می خوانیم. در اول قرنتیان 5: 1-5 بار دیگر می خوانیم که با شخص خطاکار چگونه باید رفتار کرد.
راستی کدام درست است: محبت یا خشونت؟

در رومیان 16: 19 می خوانیم که نیکویی را باید با دانایی انجام داد. در کلیسای مسیح محبت باید اساسی ترین چیز باشد. بدون محبت ما مثل سنج فغان کننده هستیم. بدون محبت در حقیقت هیچ هستیم. ما خوانده شده ایم که مانند مسیح ضعفا را تحمل کنیم، گناهکاران را محبت کنیم و از ضعیفان حمایت کنیم و از فقرا دستگیری کنیم. ما خوانده شده ایم که فرزندان نور باشیم و در محبت خدا قدم بزنیم. ما راهی جز محبت کردن به یکدیگر نداریم. اما گاهی اوقات بخاطر کشمکشهایی که در درون کلیسا بوجود می آید، بعضی از آیاتی که در بالا ذکر شد استفاده می کنند و می گویند همه اش هم محبت نیست. واقعیت این است که همه اینها با محبت است و باید در نظر بگیرید که این در روابط شخصی ما با یکدیگر صدق نمی کند. ما در روابط شخصی مان با یکدیگر می باید با محبت باشیم و یکدیگر را محبت و نوازش و خدمت کنیم. اما در خدمت کلیسایی جایی هست که شبان کلیسا تشخیص می دهد که باید تنبیهی صورت بگیرد و در آنجاست که می باید کلیسا متحد شده آن را اجرا کند.
اگر در مسائل بالا که ذکر شد خوب توجه کنید هیچکدام از اعضای کلیسا سر خود این کارها را نمی کردند و هر کس برای خود تصمیم نمی گرفت که کسی را تنبیه کند، بلکه کلیسا تصمیم می گرفت. رسولان و شبانان اعلام می کردند که کسی را تنبیه کنند. پس تا زمانی که شبان کلیسا یا رسولان تنبیهی را اعلام نکرده اند هیچکس حق ندارد نسبت به برادر و خواهر خود تنبیهی اجرا کند.در هیچ جای عهد جدید نوشته نشده که برادری و خواهری خود به خود می باید تنبیهی را نسبت به برادر یا خواهری انجام دهد. در صورتی که چنین بود در کلیسا هرج و مرج ایجاد می شد و خانواده خدا دچار اختلال می شد.خداوند ما را خوانده که یکدیگر را از ته دل محبت کنیم. دنبال فرصتی باشیم که به برادر و خواهر خود خدمت کنیم و او را محبت کنیم. محبت پرچم کلیساست.
در تمام عهد جدید شاید دو یا سه بار مسیح را در حال تنبیه کردن ببینیم و در بقیه عهد جدید مسیح فقط محبت می کند. چطور است که ما تمام زندگی مسیح را که با محبت بود نادیده می گیریم و فقط به آن دو یا سه مورد توجه می کنیم. شاید بخاطر طبیعت نفسانی ماست.آیا یادتان نیست که برادران رعد خواستند مسیح آتش از آسمان بریزد و شریران را نابود کند و مسیح فرمود شما نمی دانید از چه روحی صحبت می کنید. مسیح برادران رعد را تبدیل به رسولان محبت کرد.آنچه محبت می تواند بنا کند، خشونت و بدی نمی تواند انجام دهد.
سایه صلیب همیشه در کلیسا وجود دارد. بدون صلیب کلیسا مفهومی ندارد. صلیب به ما درس گذشت، فروتنی، بخشش ، محبت و بردباری و وفاداری را می دهد. صلیب به ما یاد می دهد که تا به آخر یکدیگر را محبت کنیم.امروز شما را دعوت می کنم که برای محبت کردن نقشه بکشید. بروید و فکر کنید که چگونه می توانید برادر یا خواهری را شاد کنید. شاید کسی احتیاج داشته باشد امروز بچه اش را نگه دارید، شاید کسی فقط احتیاج دارد به شانه اش بزنید و بگویید به فکرت هستم و برایت دعا می کنم، شاید بعضی اوقات خواهر یا برادری فقط احتیاج دارد که ایمیل یا کارتی برایش بفرستید و بگویید که او را دوست دارید. این کار را حتما" انجام دهید و به فردا موکول نکنید. شاید برادری داریم که خیلی احساس تنهایی می کند و رفتن به خانه او و با او قهوه صرف کردن و یک ساعتی گذراندن برای او به منزله یک برکت بزرگ باشد. چرا این را از یکدیگر بگیریم؟
در دنیا فرصت محبت کردن همیشه نیست. از این فرصت استفاده کنید. یکدیگر را تشویق کنیم، محبت کنیم و به فکر هم باشیم و برای محبت کردن به یکدیگر نقشه بکشیم. این آرزوی دل مسیح است. من فکر می کنم وقتی مسیح شبها می خواست بخوابد فکر می کرد که من فردا به چه کسی چگونه باید محبت کنم. آیا شما هم اینچنین هستید؟در اول قرنتیان 16: 13 و 14 پس از شمردن چند نکته می گوید جمیع کارهای شما با محبت باشد. محبت را مثل لباسی بپوشیم. چرا به جای اینکه مردم می توانند ما را شخص با محبتی بدانند بگویند شخص اخمو است یا غرغرو است یا غیبتگو است و غیره. آیا بهتر نیست که مردم شما را با محبت بنامند؟
راستی امروز چه کسی را به خانه ات دعوت کرده ای تا با تو شام بخورد؟ فردا با چه برادری می روی که وقت بگذرانی و او را تشویق کنی؟ از امروز برای محبت کردن نقشه بکش.

کشیش باباخانی

کاربردهای شریعت موسی از دیدگاه مسیحی

گهگاه در کلیساها و یا توسط برخی از واعظین می شنویم که دیگر شریعت موسی هیچ کاربردی در زند گی ما ایمانداران در مسیح ندارد. متاسفانه تعابیر نه چندان فنی و گاها غلط از برخی آیات عهد جدید و خصوصا پولس این باور غلط را به اذهان بسیاری از مسیحیان القا کرده است که دیگر جایی برای تورات و شریعت در زندگی و جهان بینی مسیحی وجود ندارد و از آنجا که مسیح ما را از لعنت شریعت آزاد کرد و ما در زیر چتر فیض به سر می بریم دیگر نیازی به دغدغه در رابطه با شریعت نیست و نتیجتا این رویکرد باعث گردیده است که بسیاری از ایمانداران دیگر حتی عهد عتیق را و بالاخص تورات را مطالعه نمی کنند.
سوی دیگر افراط ناشی از برخی تعالیمی است که چنان با فرم و قالب و گاهی با محتوای شریعت و تورات آمیخته است که خود را بیشتر از اینکه در عهد جدید ببینید همراه با قوم اسراییل در بیابانهای سینا آواره می بینید و شکل افراطی تر آن زمانی است که برخی فرقه های عهد عتیق گرای مسیحی حتی به رعایت دستوراتی از تورات می پردازند که مختص قوم اسراییل است و یا حتی بیشتر از اینکه به میراث عهد جدیدی خود شکل دهند در پی برقراری مجدد برخی سنن توراتی و شریعتی هستند که حتی رسولان مسیح نیز مومنان را از آن منع کردند.
در این مقاله کوتاه سعی بر این شده است که به زبانی بسیار ساده و خلاصه سه کاربرد شریعت را که توسط نهضت اصلاحات کلیسا (مارتین لوتر و بالاخص توسط دیدگاههای و تعاریف جان کالوین) تبیین شده است را بیان داریم . اینها تعاریف کلاسیکی هستند که در برخی از سنتهای کلیسایی از جمله کلیسای انجیلی بر آن تعلیم داده می شود و تا حد بسیاری امروزه جنبه جهانی دارد و بسیاری از الهیدانان مسیحی پروتستان بر چنین تقسیم بندی صحه می گذارند.
این سه تعریف عبارتند از کارکردهای سه گانه شریعت:
اولین کارکرد شریعت عبارت است از کارکرد اجتماعی و مدنی آن((Civil use of the Law این کارکرد شریعت کارکردی است که کل جامعه بعنوان یک تن واحده از آن بهره می برد. چه در موعظه و تعلیم آن و چه شکل قانونی و رسمی دادن به این دستورات و منهیات شریعت. این قوانین بیشتر جنبه مهار کننده و نهی کننده دارند مانند: قتل نکن؛ دزدی نکن و غیره. با اجرای این قوانین چه بصورت قوانین مدنی و چه فردی جامعه و فرد در آرامش زیست خواهد کرد.
دومین کارکر شریعت عبارت است از جنبه آموزشی آن ( pedagogical use of the law or evangelical use of the law)در این صورت شخص به ناتوانی و گناهکاری و عدم صلاحیت خویش پی می برد و قاصر بودن خود را در برابر خدا می بیند و با دیدن این استانداردهای بالای اخلاقی و شریعتی شخص به نیازمندی و محتاجی روحی و مذهبی خویش پی می برد و در این صورت زمینه برای شناختن مسیح و ایمان به کار کفایت بخش او مهیا می شود.در این کارکرد ثانویه شخص و یا جامعه بی ایمان اولین کسی است که هدف و مخاطب این کار کرد شریعت می باشد.
سومین کارکرد شریعت عبارت است از جنبه هادی و تعلیمی شریعت(Didactic and guiding use of the law) در این کار کرد خاص شریعت، مخاطبین ایمانداران و کلیسا و یا جامعه ایمانداران هستند که با شریعت به مثابه راهنمای اخلاقی خود مواجه میشوند. ضمن اینکه خوب می دانند که اجرای شریعت موجب نجات نمی گردد اما شریعت را در خصوص امور اخلاقی به مثابه راهنمایی می بینند که رفتار و کردار شخص ایماندار را جهت می دهد و بدین وسیله شخص خود را موظف به اجرای اصول اخلاقی آن می بیند. به عبارت دیگر اطاعت عملی ایمانداران با اجرای اصول اخلاقی شریعت که آنهم به معنای واقعی کلمه در" محبت" آنهم مطابق با تعریف عهد جدیدی خلاصه می شود تنها مدرک و نشانه ای برای صحه گذاردن بر این حقیقت است که ایشان فرزندان خدا شده ‌اند(یعقوب۱:‏۲۳‏) .
مطابق این تعریف عهد جدیدی ما اطاعت از شریعت خدا که پاک و مقدس است باعث نجات نیست و هیچ کس با اجرای آن نمی تواند محبت خدا را خریداری کند بلکه تنها محبت خود را به خدا ثابت می کند( غلاطیان 2:‏۱۶‏).امیدواریم با تامل و تفکر بر این کارکردهای سه گانه شریعت درک تازه ای از این عطیه پاک و مقدس خدا بدست آوریم.

کیوان سیروس

۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

زيستن برای عیسی مسيح در زمانهای آخر


کتاب مقدس می فرماید که "در دوران آخر زندگی دنیوی دوران گمراهی خواهد بود"
بسیاری از مسیحیانی که ابراز ایمان می کنند، مانند بی ایمانانی هستند
که برای گمراهی روحانی آماده میباشند



- آماده گی جهت مبارزه برای بازگشت سریع او
کتاب مقدس به وضوح به ما تعلیم می دهد که درزمانهای آخر جامعه فاسد خواهد گشت و شرارات آن در حد دوران نوح خواهد بود ( متی ۲۴ : ۳۷-۳۹ ) . پولس رسول، در صحبت خود به عنوان نبی می گوید که "جامعه در چاه سیاه فساد، خشونت و بت پرستی سقوط خواهد کرد" . ( دوم تیموتائوس ۵- ۳:۱ ) او اظهار می دارد که آنها "خود پرست ،طماع و عشرت دوست و انسانها ی متکبر ، دروغگو و ناپاک " خواهند بود و فرزندان آنها نیزازایشان اطاعت نخواهند نمود . آیا این همانند اخباری که مکرراً شبانه روز بگوش می رسد نخواهد بود؟ آری در حقیقت این امر به وقوع پیوسته است .
- نشانه های جفاهای آینده
ما باید به شدت نگران پیشرفت این چنین فسادهایی باشیم .بخاطر اینکه هم عیسی مسیح و هم پولس رسول نبوت کرده اند که "درزمانی که این وقایع به انجام برسد، کلیساها زیر حمله قرار خواهند گرفت و مسیحیان جفا خواهند دید".
عیسی مسیح فرمود : "به همان نسبت که بی ایمانی افزایش یابد ، محبت بسیاری از مردم به سردی و کاهش روی می آورد". ( متی ۱۲:۲۴)
قبلا ذکر گردید که در چنین محیط خشونت آمیزی ، بسیاری از مسیحیان که ابراز ایمان میکردند دچار لغزش گردیده و در جفا رساندن به برادران و خواهران مسیحی خود همکاری خواهند کرد (متی ۱۰:۴۴) همچنین پولس رسول نیز همان چیز راذکرمی نماید و می گوید،"مردم متنفر از نیکویی ،بی رحم و بی ملاحظه خواهند شد. به آنانی که برای عدالت استوارند ناسزا خواهند گفت"(دوم تیموتائوس۳: ۲- ۴).
امروزه نه تنها در تمام جهان ما این چنین نبوتها را در برابر چشمان خود که به حقیقت می پیوندند می نگریم، بلکه به همان نسبتی که فرهنگ ما دنیوی و بی ایمان گشته ، به همان نسبت نیز"مسیحیت ،کلیسا و مسیحیان" نیز مورد حمله توسط "متعصبین بی گذشت " قرار گرفته اند .( نشریه دنیس پولاک ص ۹ )
این حملات رفته رفته شدیدترواستقامت مسیحیان برای عدالت همچنان سخت تر خواهد بود مسیحیان به خاطر مخالفت با شرارت های متفاوت به زندان افکنده خواهند شد، زیرا که این ها مقاومت ها از طرف دولت ها به عنوان "جرم" نامیده می شود. جرمیکه ایجاد تنفر نسبت به برخی از شمول اجتماعی خواهد بود .
پس کسانی از ما که دوستدار عیسی مسیح می باشیم وبا امواجی مانند تمسخر،و جفا بخاطر ایمان مواجه شده وبستوه آمده و نمی دانیم چه بایستی انـجام دهیم وچـگونــه می باید در زمانهای آخر برای عیسی مسیح زیست ؟ اجازه دهید که چند نکته را به عنوان راهنمایی به شما ارائه کنیم :
۱) - نظم و ترتیب دراولویت زندگی ایمانداران
مبدا شروع کار بایستی بررسی در مورد اولویت ها درزندگی روزانه ما باشد و اطمینان خاطرکامل حاصل گردد که خداوند در زندگیمان در رتبه اول قرار دارد و تظاهرننمائیم که به حقیقت پی برده و در نتیجه موجب اغفال خود نگردیم.
بسیاری از مسیحیان اجازه داده اند که خواسته های آنان در هم آمیخته و معمولا شغل و حرفه در مرتبه اول ،خانواده در مرتبه دوم و خداوند در مرتبه سوم و حتی چهارم پس از امیال قوی مانند ورزش و یا کارهای مشابه دیگر قرارگیرد.
از خود این سوال را بپرسید که اگر خداوند به شما فرصتی بدهد تا از وی یک درخواست نمائید،درخواست شما چه خواهدبود؟ آیا از او درخواست پول یا قدرت و یا شهرت و موفقیت خواهید نمود ؟
سلیمان درخواست حکمت کرد و داود چیزی را خواهان بود که هزاران بار با ارزش تر می بود . او طالب صمیمیت و یگانگی با خداوند خود بود ( مزمور ۴:۲۷) زیرا او خداوند را در مرتبه اول زندگی خویش قرار داده بود .مزمور ۷۲ می فرماید"که هیچ ترسی از زندگی (آیه ۱) و مرگ (آیه ۱۳ ) ندارد".به همین جهت نیز او به عنوان "مرد مطابق دل خدا" خوانده می شود .(اعمال ۲۲:۱۳)
۲) - بر روی کلام خدا بایستید
کتاب مقدس می فرماید که "دردوران آخر زندگی دنیوی دوران گمراهی خواهد بود" (متی ۲۴:۲۴) و (اول تیموتائوس ۱:۴) و (دوم تیموتائوس ۴: ۳-۴ ). در به وقوع پیوستن این نبوت ، ما امروز به وسیله "سیستمهای دینی کاذب و منحرف فرقه های مسیحیت ، دین های گوناگون شرقی" ،بشدت مورد حمله قرار گرفته ایم.
بسیاری از مسیحیانی که ابراز ایمان می کنند، مانند بی ایمانانی هستند که برای گمراهی روحانی آماده میباشند . این به آن دلیل است که یک مسیحی متعادل مطمئن نیست که به چه چیزی ایمان دارد و حتی زمانیکه بتواند عقاید خود را به زبان بیاورد، معمولا نمی داند که چرا ایمان دارد. نتیجه آن می شود که یک شــاهد یهوه می تواند یک مسیحی متعادل را در مدت بسیار کوتاه به یک شاهد یهوه بدل سازد.
هر کسی می تواند فریب بخورد.اگر که می خواهید خود را ازگمراهی وفریب ها دور نگه دارید. باید کلام خداوند را مطالعه و هر روزه به آن عمل کنید . همچنان نیز میبایست همه چیز را بوسیله کلام خداوند بیازمایید (اول یوحنا ۱:۴). کاتولیک ها باید تعالیمی مانند عالم برزخ را که هیچگونه اساسی در کلام خداوند ندارد کنار بگذارند . پروتستانها باید از منحرف ساختن و تعبیر اشتباه و خارج از متن آیه های کتاب مقدس بپرهیزند، در هر تعلیم لازم می باشد که کتاب مقدس از پیدایش تا مکاشفه مورد بررسی قرارگیرد تا دریابید که در مورد هرموضوعی چه چیزی مطرح می شود .
۳ ) – به قدرت خداوند ایمان داشته باشید
ما معتقدیم كه اكثر مسيحيان دارای ايمان الهی هستند. لیکن برخی به این نتیجه رسیده اند که خداوند هرگز در مسايل انساني مداخله نمي كند. بر حسب آنچه خدا پرستي مي گويد: ما بايد با منطق الهی، استعداد و حكمت كتاب مقدس از عهده ي اشكالات خود برآييم. تا آنجايي كه يك فرد خداپرست ميداند، در اواخر قرن اول بعضی از فرقه ها تصور کرده اند که "خداوند در زمان نمی باشد، ماوراي طبيعه كاسته و دوران معجزات به اتمام رسيده است" ولی كتاب مقــــدس به يهـــــــوديان مي آموزد كه "خداوند هرگز تغيير نمي پذيرد" (ملاكي ۶:۳ ) ودرعهد جديد به خصوص ذكــر مي نماید كه"عيسي مسيح ديروز،امروز وتا ابدالاباد همان است"(عبرانيان ۸:۱۳).
"هيچ راهي وجود ندارد كه ما به وسيله قدرت خود از عهده شرارت هاي جامعه در زمانهاي آخربرآييم."
كسي كه بكوشد چنين كند شكست خواهد خورد. تنها اميد ما اين است كه به سوي خداوندی برويم كه مظهر نیکویی هاست. اوست كه هنوز بر روي تخت پادشاهي نشسته است و به دعاهاي ما گوش داده و جواب ميدهد و هنوزنیز معجزات را به انجام می رساند .
بايد توجه داشته باشيم كتاب مقدس به ما مي آموزد كه ما مي توانيم خداوند را بوسـيله بي ايماني خود محدود نمائیم واين خود يك قياس بسيار ضـــد و نقيضـــــي مي باشد.که دراين مورد بلیستی تفكرنماييد.گرچه"خداوند،قادرمطلق مي باشد".(لوقا ۳۷:۱) ولی ما ایماندارانی هستیم كه در مقايسه با او ضعيف هستيم و قدرت او را بوسيــله بي ايماني خود محدود مي سازيم ( مرقس ۶ : ۱-۶ ). اين به آن دليل مي باشد كه "خداوند يكتا است". خداوند زور و جبر را در مورد ما بكار نمي برد. اگر ما بخواهيم كه با قدرت شخصي خود از عهده مشکلات برآئیم، او اجازه آنرا به ما خواهد داد.و"زمانیکه با ايمان به او تقرب مي جوييم"، به ما جواب خواهد داد (يعقوب ۶:۱)
۴ )- پافشاري در دعاها
يكي از بزرگترين براكاتي كه خداوند به ايمانداران عطا كرده است "ارتباط ماوراي طبيعه" مي باشد. خداوند شخصا از ما مواظبت مي كند"(اول پطرس ۷:۵ ) و علاقمند مي باشد كه با ما ارتباط برقرار نماید (يعقوب 8:4 ).از آنجاييكه او ما را دوست ميدارد، مشتاقانه مايل است كه با ما مشاركت داشته باشد(يوحنا ۲۳:۴ ).
اما تاسف آور است كه بسياري از مسيحيان که اعتراف به ایمان می کنند تنها در موقعيتي به دعا به عنوان آخرین چاره، رجوع مي كنند كه در همه امور شكست خورده اند و وضعيت آنان بسيار سخت گشته است. برخی از روی بي ميلي بسوي جستجوي خداوند در دعا و بدليل غرور خود می کوشند و به همین منظور كتاب مقدس دائما ما را به دعا تشويق مي كند (اول پطرس ۶:۵ ). ديگران بخاطر بي ايماني، به دعا توكل مي كنند و فكر ميكنند كه"خداوند به دعای آنان اهميت نمي دهد و يا تصور نمائید كه خدا ديگر در زمان فعال نمي باشد".
اما كتاب مقدس ميفرمايد: "نداريد از اين جهت كه سوال نمي كنيد"( يعقوب ۲:۴ ) چقدر بركات خداوند را از روي بی ایمانی ترك كرده ايد به آن دليل كه خواسته ايد كه مشكلات بسیار خود را شخصا حل نمائید. همچنين نيز كتاب مقدس ميگويد:" دعاي مرد عادل در عمل قوت بسيار دارد" ( يعقوب ۱۶:۵). آيا شما اين را چنين تعبير مي كنيد كه قوت دعاي شما بستگي به عدالت شخصي شما دارد؟ ولی این چنین نیست. اگر حقيقتا با ایمان در "عیسی مسیح تولد دوباره یافته اید"، پس شما شخص عادلي هستيد زيرا كه شما بوسيله عيسي مسیح پوشيده شده ايد(اشعيا ۱:۶۱ ).
۵ ) - به روح المقدس توكل نماييد
بسياري از مسيحيان که اعتراف به ایمان می کنند ، از روح القدس ترس دارند. معمولا این امر بسبب عدم اطلاع کافی در مورد روح القدس ميباشد. .براي مثال روح القدس به عنوان يك نيروي غير بشري تشريح مي شود، همانند نيرويي كه در محدوده سیارات عمل می کند.
ما بایستی درك كنيم كه روح القدس در دو نقش ظاهر می شود وی "حضور ماوراي طبيعه خدا در دنياي امروز مي باشد". براي شخص بي ايمان او مبــشرخـــــداوند مي باشد. او كسي است كه در قلوب انسانها كار كرده و بوسيله توبه آنها را به سوي صليب عیسی مسيح مجذوب ميكند."هيچ كسي جز بوسيله شهادت روح به نجات دست خواهد یافت".(يوحنا ۴۴:۶ و۶۵)
در رابطه با ايماندار،"روح القدس حضور و ساكن شدن خداوند در وی می باشد تا براي او قدرت و هدايت فراهم سازد".او بما قدرت ميدهد و همچنين نيزاو مانند كوزه گری عمل می نماید زیرا يكي از مهمترين مسئولیت های روح القدس اين است كه هرروزه ايمانداران را كاملتربه شباهت عيسي مسیح مبدل سازد. (دوم قرنتيان ۱۷:۳و۱۸)
در حقیقت ایمان ما در زندگی به مسیحیت آن است كه ما نمي توانيم خداوند را با قوت خود خدمت كنيم. بلكه تنها راهي كه مي توان خداوند را به طریق موثري خدمت كرد آن است كه به قدرت روح القدسي كه در ما ساكن مي باشد، توكل كنيم. فرو نشاندن ومحزون ساختن روح القدس امكان پذير است( يوحنا ۴۴:۶و۶۵ )
"كلام خداوند ما را مي خواند تا با روح القدس پر شويم"( يوحنا ۲۰-۲۲). اين هنگامي اتفاق خواهد افتاد كه اجازه دهيم تا روح القدس در ما آزاد گشته و خداوند زندگي ما گردد. اكثر ما به اين رضایت می دهیم كه روح القدس فقط يك ساکن موقت در زندگي ما باشد. روح القدس نمي خواهد تنها يك مقيم باشد، بلكه مايل است كه همواره خداوند زندگي ما گردد.
آيا روح القدس در زندگي شما چنين ميباشد؟ آيا روح القدس بروي تخت سلطنت زندگي شما نشسته است؟ يا آنكه با او مانند يك مهمان ناخوانده رفتار ميشود؟ بدون توكل روزانه ما بر وي که روح خداوند می باشد، راهي دیگر وجود ندارد تا ما ياراي تحمل فشارهاي روزهاي آخراین جامعه را داشته باشيم.
۶ )- ايمان قوي را تمرين كنيد
وقتي كه همه چيز به راحتي در زندگي پيش می رود، ايـــمان چــيز بسيار آسانـي می گردد . وقتيكه سلامتي و موفقيت وجود دارد، پرستش خداوند كار آساني است. امتحان ايمان زماني بیشتر می گردد كه تمامي موقعيتهاي زندگي در تلخی و ناکامی فرو می روند .
خداوند هر گز به ايمانداران باغچه ای پر از گل (بهشت برين) را وعده نداد. ما در يك دنياي آکنده از گناه زندگي مي كنيم."باران بروي عادلان و غير عادلان مي بارد. شريران موفق مي شوند. عدالت به ندرت غلبه پيدا ميكند".
بسیاری از مسیحیان که اعتراف به ایمان می کنند به آسانی مايوس می گردند، در اينجاست كه احتياج به تمرين ايمان قوي داريم. نوع ايماني كه هرگز وابسته به موقعيت ما نمی باشد. آنچنان ايماني منسجم است که با رویاروئی و با هرگونه مشکلات مقاوم و استوارتر مي شود,و ثابت مي ماند و آن به سبب اعتقاد راسخی به این امر مهم می باشد که " همه چيزها براي خيرييت آنانكه خـــداونــد را دوســت مي دارند، با هم در كار مي باشند"(روميان ۲۸:۸).
خداوند هرگز به ايمان وعده نمي دهد كه ما نسبت به مصيبت و سختی ها مصون خواهیم بود. چيزي كه خداوند وعده مي دهد اين است كه در "هنگام امتحان با ما راه خواهد رفت". اوبه ما وعده مي دهد كه "اگر از آبها بگذريم" ویا "از ميان آتش گذر کنیم " همراه ما خواهد بود.(اشعيا ۲:۴۳) و همچنين او می فرماید كه اگر "دروادي سايه موت نيز گذر کنیم" در آنجا نيز با ما خواهد بود(مرمور۴:۲۳ ).
كيفيت ايمان شما چگونه مي باشد؟ هنگاميكه زندگي شما تلخ و دشوارمي گردد, آيا به خداوند رجوع ميكنيد يا نسبت به او شك كرده و حتي نسبت به او كفر مي گوييد؟ يادگيري وعده هايي كه در كلام خداوند وجود دارد يكي از كليدهاي است كه می تواند ما را در زندگي ايمان خود محكم بهم متصل نماید .( فليپيان۶:۴ ،۷ :۱۱ ،۱۳ و۱۹) و زمانيكه با نبردها و درگیریهای زندگي مواجه ميشويم، با توسل در دعا بايد آنها را مطالبه كنيم.
۷ )- ديد جاوداني را نگاه داريد
ما مي بايد "در دنيا باشيم اما نه ازآن دنيا" (يوحنا ۱۷ : ۱۱ و ۱۶ ). اين يك اصل مهم ولی مشكل براي پيروي كردن است كه كشمكش هر روزه را برای ما بوجود مي آورد. چه بسيار آسان است كه چشمان خود را از روي خداوند برداشته و بجای آن بر روي دنيايي كه در آن زندگي مي نمائیم متمركز سازيم. فشار تقاضاها و خواسته های جسمانی روزمره بسيار زياد است. يكي از بزرگترين خواسته های ما آن است كه همسو و همراه این دنیا گردیم،مانند زبان، پوشاك، سرگرمي و ارزش های دیگر دنیوی. به همين دليل است كه دائما كتاب مقدس ما را تشويق مي كند كه خود را در این دنیا مانند "بيگانگان، تبعيد شدگان و غريبان" بشمار آوریم كه از اين دنيا عبور مي كنند (عبرانيان ۱۳:۱۱و اول پطرس ۱۱:۲).
به ما حكم شده "در آنچه که در بالاست تفكر كنيد نه در آنچه که بر زمين است"(كولسيان ۲:۳). كتاب مقدس به ما هشدارمی دهد "دلبستگی دنیوی نداشته و در آن احساس آسايش و آرامش نكنيم" (روميان ۲:۱۲ و اول يوحنا ۱۶و۱۵:۲).
در حقيقت عيسي مسیح فرمود: "از زندگي نفسانی بيزار باشيد "( يوحنا ۲۵:۱۲) وبرادرش يعقوب گفت:"دوستي با دنيا،دشمني با خدا مي باشد"( يعقوب ۴:۴).
از دنيا تنفر داشتن چه معني دارد؟ می بایستی از روندهای شريري كه در اجتماع به پيش ميروند، نفرت داشته باشيم. بايد از آن روند هائیکه خشونت و فساد را جلال داده و ارزش زندگي را كاهش ميدهد، دوری جوئیم . همچنانكه C.S LEWIS نوشته :" ما بايد مانند سربازانی زندگي كنيم كه پشت جبهه هاي دشمن مي جنگند، و راه را براي آمدن فرمانده بزرگ آماده مي كنند." به عبارت ديگر، بايد مشتاق آن روزي باشيم كه عيسي مسیح براي آوردن صلح ،عدالت و انصاف بر روي زمين از آسمان پديدار خواهد شد.
۸ )- در انتظار عيسي مسیح باشيد
با موارد ذکر شده فوق به این رهنمون نهايي ميرسيم و مايل هستیم كه در رابطه با زيستن براي عيسي مسیح در زمانهاي أخر، تاكيد كنیم که كتاب مقدس به وضوح به ما بشارت می دهد كه می بایستی درزندگي خویش "انتظار بازگشت عيسي مسیح را داشته باشيم" (تيطس ۱۳). اكثر مسيحيان چنان در دنيا گرفتار شده اند كه در مورد همه مسائل فكر ميكنند "جز بازگشت عيسي مسیح" . اين وضعيت غمگين و اسف بار بنظر می رسد، "زيرا كه بازگشت عیسی مسيح اميـــــــد مبــــــــــــــارك مــا مي بــاشد" (تيطس ۱۳:‌۲) و بازگشت او قطعی وحتمي می باشد.
مشكل ديگر اين است كه بسياري از مسيحيان اندکی از نبوتهاي كتاب مقدس مطلع هستند و در نتیجه نمي توانند در مورد بازگشت عیسی مسيح مشتاق وعلاقمند باشند. چگونه مي توانيد در مورد يك رخداد بزرگ خوشحال باشيد اگر در مورد آن چيزي ندانيد؟ جهل و نادانی باعث بي علاقگي ميشود و بي علاقگي نسبت به بازگشت عیسی مسیح نتيجه غم انگيزي در بر دارد و آن باعث می گردد كه از ديدگاه خود نسبت به ابدیت محروم شويم و هر نوع حس ضرورت نجات را براي کسانیکه ایمان نداشته و در شرف هلاک هستند از بين ميبرد و همچنين نيز قوه تحرک زندگي یک ایماندار مقدس را بي تفاوت مي سازد.
توجه داشته باشيد هنگامي كه شخصي ايمان راسخ دارد كه "عيسي مسیح بزودي بر خواهد گشت" و "هر لحظه اي ممكن است زمان بازگشت او باشد"، آن شخص به يك زندگي مقدس و سرشارازبشارت تشويق و امیدوار می گردد. دررابطه با قدوسيت ، يوحناي رسول ميفرمايد :..." لكن مي دانيم كه چون او ظاهر شود مانند او خواهم بود زيرا او را چنانكه هست خواهيم ديد و هر كس اين اميد را بروي دارد خود را پاك ميسازد چنانكه او پاك است."(اول يوحنا۳۲:۳). در رابطه با بشارت دادن، پطرس رسول مي نويسد كه تنها دليلي كه عيسي مسیح هنوز برنگشته اين است كـه " بلكه بر شما تحمل مي آورد چونكه نمي خواهد كسي هلاك گردد تا شاید همه به توبه گراييند"(دوم پطرس ۹:۳).
يك آيينه روحاني برای ایماندارانپولس رسول براي ما يك آينه روحانی فراهم مي سازد تا در دوران آخر زندگی دنیوی راهنماي ما باشد. او ميگويد كه ما بايد " بي ایمانی و شهوات دنیوی را ترك كرده، با خرد انديشي ،عدالت و ایمان در اين جهان زيست كنيم و آن اميد مبارك و تجلي جلال خداوند عظيم و نجات دهنده خود عيسي مسيح را انتظار بكشيم". (تيطس ۱۳:۲ -۱۲)
هنگامي كه به اين آيينه زندگی خود نگاه مي كنيد چه چيز را مي بينيد؟ آيا در مركز اراده خداوند قدم برميداريد؟ آيا به ارجعيت هاي زندگيتان نظم داده ايد تا خداوند را دررتبه اول قرار بدهيد؟ آيا بروي كلام خداوند ايستاده، هر چيزي را با آن ميسنجيد؟ ‌‌‌‌آيا به يك خداوندی که به مسائل شخصي شما متعهد ، دلسوز و قادر مطلق است ايمان داريد كه او به دعاها شما گوش داده و پاسخ ميدهد و هنوز معجزات به عمل مي آورد؟ آيا روزانه به قدرت روح القدس توكل داريد؟ آيا در عمل روزمره خود ايمان محكم را نشان داده و اجازه نمي دهيد بد بختي هاي زندگي شما را فرا گيرد؟ آيا ديد ابدي را نگه داشته، راحتي اين دنيا را ترك كرده ايد؟ آيا هرروز "انتظار بازگشت عيسي مسیح را داريد"؟ آيا "ربوده شدن در قلب شما وجود دارد"؟ آيا "آرزوی بازگشت مسیح بروي لبهاي شماست"؟

سه روز دعـا و روزه برای" ایران "

سه روزاتحاد كلیساها درپرستش وعبادت؛ مسیحیان میدانند که نفوذی در دادگاههای انسانی ندارند،
اما قصد دارند شکایت خود را به دادگاه آسمان ببرند


همبستگی كلیساهای ایرانی
رهبران کلیساهای ایرانی، در پاسخ به یکسال جفا و تصویب قریب الوقوع كلیات لایحه قانون مجازات اسلامی، قانونی که حکم اعدام را برای مردانی که از اسلام به مسیحیت میگروند و حبس ابد را برای زنان مسلمانی که مسیحی میشوند درنظر گرفته است، به همین منظور از ۲۱ تا ۲۳ نوامبر ۲۰۰۸ ( یكم تا سوم آذر۱۳۸۷)، را بمدت سه روز برای كلیه كلیساهای ایرانی در سراسر دنیا، روز" دعا و روزه" اعلام کرده اند.
مسیحیان میدانند که نفوذی در دادگاههای انسانی ندارند، اما قصد دارند شکایت خود را به دادگاه آسمان ببرند.همچون" استر"، ملکۀ ایران که به "مردخای" گفت تا از قوم خدا بخواهد که برای سه روز در دعا و روزه باشند، بنابراین رهبران مسیحی از کلیساهای سراسر جهان میخواهند تا این سه روز را به دعا و روزه تخصیص دهند.
اگر شما در کلیسایتان رهبر دعا هستید، لطفاً با دیگر شفاعت کنندگان تماس بگیرید تا به این سه روز دعا و روزه بپیوندند. و لطفاً با شبان خود صحبت کنید تا در صورت امکان جلسۀ دعای مخصوصی برای ایران در روز یکشنبه ۲۳ نوامبر برگزار گردد.
سال ۲۰۰۸: سال ارعاب مسیحیان ایران
رشد کلیسا در ایران در معرض حمله قرار دارد، از ماه آوریل تا کنون ( تا تاریخ انتشاراین خبر ) دست کم ۵۳ تن دستگیر شده اند که گناهشان فقط ایمانشان به عیسی مسیح میباشد. دستگیریها تنها محدود به یک منطقه نبوده، بلکه در سراسر شهرهای بزرگ ایران همچون مشهد، تهران، اصفهان، شیراز، کرمان و دیگر نقاط صورت گرفته است. گاهی دستگیر شدگان پس از بازجوئی همان روز آزاد شده اند، برخی دیگر چندین ماه را در زندان بسر برده اند و برخی نیز همچنان پشت میله های زندان بسر میبرند. بسیاری از ایمانداران توسط دادگاههای انقلاب محاكمه ومجبور به پرداخت جریمه های سنگین شدند. برخی دیگر در بازداشت مورد اذیت و آزار جسمی قرار گرفتند و از موارد دیگر فوت یک زن و شوهر پیری در ملك شهر اصفهان كه میزبان كلیسای خانگی بودند كه بر اثر ضرب و شتم ماموران جان باختند. اینها تنها موارد گزارش شده میباشند و بنظر میآید که مواردی از این بیشتر وجود داشته باشد.
علیرغم جفاها، کلیسا در ایران به رشد خود با سرعت ادامه میدهد. بسیاری کلام خدا را در داخل کشور شنیده اند و بسیاری از ایمانداران با شجاعت، پیغام خوش انجیل را با هموطنان خود درمیان میگذارند. رهبران مسیحی در ایران معتقدند که که ظرف پنج تا ده سال آینده کلیسا با سرعت بیشتری رشد خواهد کرد، چراکه ایرانیان نسبت به انجیل بسیار پذیرا هستند.
ما از مسیحیان سراسر جهان میخواهیم تا به نیابت از کلیسای ایران در دعا و روزه باشند.
† موضوعات دعا
- برای دستگیرشدگان و جفا دیدگان دعا کنید. دعا کنید که خداوند صخره و ملجاء و پناهگاهشان باشد.
مزامیر: باب ۱۸ آیه ۲ خداوند پشتیبان من است؛ پناهگاه مستحکم من، خدای من نجات دهنده من است. او همانند یک پناهگاه از من محافظت می کند؛ او مرا حمایت می کند و مرا در امنیّت نگاه می دارد.
- دعا کنید که مسیحیان علیرغم جفاها، "جسارت بیابند تا کلام خدا را با شهامت بیشتر اعلام نمایند".
فیلیپیان: باب ۱ آیه ۱۴ و از طرف دیگر اغلب برادران مسیحی بسبب حبس من بقدری قوی دل شده اند که جرأت می کنند پیام خدا را بدون ترس اعلام کنند.
- دعا کنید که مجازات تعیین شده برای "ارتداد" در قانون جدید مجازات ایران به کتاب قانون راه پیدا نکند.
- دعا کنید که میلیونها مسلمان، شرارت این قانون را دیده و درپی حقیقت روحانی و نجات بروند.
از اینکه برای ایران دعا میکنید سپاسگزاریم

چگونه برای کلیساهای تحت جفا دعا کنیم؟


حمایت ما ازاین جفا دیدگان این پیغام را به قلب آنها می رساند که "من فراموش نشده ام،
نه خدا و نه برادران و خواهرانم، هیچکدام مرا فراموش نکرده اند."


بسیاری از ایمانداران در سراسر جهان درحال حاضر تحت جفا می باشند بسیاری در زندانها بسر میبرند و حتی نیز بخاطر ایمانشان کشته میشوند.
پس از عیسی مسیح تا کنون ۴۳ میلیون مسیحی به شهادت رسیده اند.
به گزارش شبكه خبر مسیحیان فارسی زبان و به نقل ازسازمان بیت المللی مسیحیان در بحران، هم اکنون ۲۰۰ میلیون نفر بخاطر ایمان به عیسی مسیح تحت جفا بسر میبرند که ۶۰% آنها کودکان هستند.
سارا (این نام واقعی او نیست) بخوبی میداند که جفا به چه معنی است. هفتۀ گذشته، سارا و همسرش برای تاسیس یک آموزشگاه کتابمقدس برنامه ریزی کردند. ۴ مرد با وسایل فلزی به آنان حمله کردند.
در اثر ضربات، جمجمۀ سارا از سه ناحیه دچار شکستگی شد، پردۀ گوشش پاره گردید و دچار خونریزی داخلی شد.
او میگوید:" قبل از حمله افراطیون، احساس میکردم که درمورد کلیساهای تحت جفا خیلی حساس شده بودم، اما یکباره من خودم یکی از آنها بودم." این تجربه، باعث شد که سارا با غیرت بیشتری برای کسانی که بخاطر ایمانشان دچار زحمت شده اند تلاش کند.
† چگونه طبق کتابمقدس دعا کنیم
از آنجاییکه عهد جدید برای ایماندارانی نوشته شده که خود در جفا بوده اند، مملو از نمونه هایی برای روش دعا برای برادران و خواهران تحت جفا است.
در ذیل ۵ نمونه از افسسیان آمده است:
- دعا کنید که ایمانداران تحت جفا آن امیدی را که خداوند عطا میکند دریابند (افسسیان ۱: ۸)
- دعا کنید برای قوت روح القدس که بر آنها قرار گیرد (افسسیان ۳: ۱۶)
- دعا کنید که ایمانداران تحت جفا بفهمند خداوند چقدر ایشان را دوست دارد (افسسیان ۳: ۱۷)
- دعا کنید برای ایشان تا بدانند چگونه پیغام انجیل را با دیگران درمیان بگذارند (افسسیان ۶: ۱۹)
- برای ایمانداران تحت جفا کنید تا بدون ترس دربارۀ عیسی با دیگران صحبت کنند (افسسیان ۶: ۲۰)
- برای اینکه بتوانید راههای بیشتری برای دعا از کتابمقدس ابداء نمایید، هر کتاب از عهدجدید را (بجز اناجیل) که خواستید باز کرده، بدنبال آیه هایی بگردید که در آن آمده "دعا نمایید". سپس همانگونه که در ۵ مثال بالا دیدید، از آن آیه ها برای ایجاد موضوع دعا استفاده نمایید.
† برای نیازهای عملی چگونه دعا کنیم
درکنار نمونه های دعا از کتابمقدس، برخی نیازهای عملی هست که ایمانداران تحت جفا از شما میخواهند که برای آن موارد دعا کنید:
- برای دستیابی ایمانداران تحت جفا به کتابمقدس دعا کنید.
- دعا کنید تا شجاعت پایداری در ایمانشان را داشته باشند.
- برای ایماندارانی که از سوی خانواده و دوستانشان طرد شده اند دعا کنید.
- دعا كنید برای ایمانداران در بند كه در دادگاهها با قوت بایستاند.
- دعا کنید که خداوند آنها را با یک "خانوداۀ" جدید مسیحی که دوستشان دارد و هم از لحاظ احساسی و هم مادی حمایتشان میکند دربر گرفته شوند.
- برای زنان که در جامعۀ خود صدمه پذیرند و بخاطر ایمانشان حق قیمومیت فرزندانشان را از داده اند دعا کنید که خداوند وکیل مدافع ایشان باشد.
- دعا کنید که خداوند برای ایمانداران تحت جفا، شغل و مکانی امن مهیا نماید.
- از روشهای مختلف دعا برای کلیساهای تحت جفا اطلاع کسب نمایید،
اخبار بحرانها و جفا بر مسیحیان را در وب سایت ها و خبرگزاری های مسیحی پیگیری نمائید.
† سایر حمایت ها علاوه بر دعا
سارا با بیاد آوردن لحظه ای که مورد حمله قرار گرفته بود گفت: این افرادی که ما کلیسای تحت جفا از آنان نام می بریم ، افرادی هستند مثل ما، وظیفه ما می باشد كه با جدیت برای ایشان دعا کنیم.
احساس اینکه پلیس همیشه دنبالشان است، برآنان سنگینی میکند، اما سنگینی بار ناتوانی اطعام خانوادشان نیز از سویی دیگر سنگینی میکند."
" حمایت ما از این جفا دیدگان این پیغام را به قلب آنها می رساند که "من فراموش نشده ام—نه خدا و نه برادران و خواهرانم، هیچکدام مرا فراموش نکرده اند."
شما میتوانید:
- اخبار و گزارشات خود مبنی بر دستگیری وبازداشت ایمانداران مسیحی را با ایمیل به شبكه های خبری وخبرگزاریهای مسیحی اطلاع داده تا در این مورد هرچه زودتر نسبت به وضعیت آنان در سطح سازمانهای بین المللی اقدام گردد .
- نیروهای امنیتی و مقامات مسئول نسبت به انتشار اخبار و آزار و اذیت ایمانداران مسیحی در هراس هستند و عموما خانوادههای دستگیر شدگان را با تهدید و اینكه وضعیت دستگیر شدگان در صورت انتشار خبر بدتر خواهد شد، آنان را به سكوت وادار خواهند كرد .
- امروزه ابزار نیروهای پلیس وامنیتی پس از دستگیری ایمانداران مسیحی ایجاد رعب و وحشت در میان دیگرمسیحیان است در این لحظه به ایمان استوار شوید.
- از طرف ایمانداران جفا دیده به دولت و مقامات مربوطه جهت آزادی آنان نامه بفرستید.
- ایمیل و یا نامه های حمایت خودتان را از زندانیان مسیحی به ارگانها و یا سازمانهای مدافع حقوق بشر در سطح بین المللی ارسال نمائید.
- کمکهای مالی برای پرداخت وثیقۀ ایماندارانی که به اتهامات واهی در زندان هستند ارسال نمایید.
- به خانواده هایی که پدرشان بخاطر ایمانش در زندان بوده یا کشته شده است (تا زمانی که راه دیگری برای تامین خود بیابند) کمک مادی ارسال نمایید.
- جهت آزادی ایمانداران در بند همبستگی كلیسایی و تیم های دعا تشكیل دهید.
"شبكه خبر مسیحیان فارسی زبان ضمن قدردانی از همه كلیساهای ایرانی در سراسر جهان یاد آور می شود روز یكشنبه ۹ نوامبر ( ۱۹ آبانماه ) روز جهانی دعا را همه با هم متحدا برای كلیساهای در جفا در دعا باشیم و همچنین سه روز دعـا و روزه برای" ایران " را كه از سوی رهبران كلیساهای ایرانی از روز۲۱ تا ۲۳ نوامبر ۲۰۰۸ ( یكم تا سوم آذر۱۳۸۷)، در پاسخ به یکسال جفا و تصویب قریب الوقوع كلیات لایحه قانون مجازات اسلامی، اعلام گردیده ضمن یادآوری شهدای كلیسای ایران كه امروز توسعه و پیشرفت كلیسای ایران وهون و مدیون خون شهدای كلیساست و با حمایت از جفا دیدگان و زندانیان در بند این روزها ی پر بركت دعا را پاس بداریم.

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

فصل دهم: آيا مسيح خداست؟

کتاب: ایمانی منطبق با عقل و برهاننوشته: پل لیتلترجمه: س. خاچکیانشناخت قطعى وجود خدا و پى بردن به ذات الهى غير ممكن است مگر اين كه خدا اراده كرده خود را بر ما آشكار كند. بايد از كيفيت وجودى خدا آگاه شده، و خواست او را درباره خود بدانيم. شايد معترف به وجود خدا باشيم ليكن او را چون آدلف هيتلر دمدمى مزاج، شرير، بدبين و ستمگر بدانيم. چه بداشت وحشتناكى! براى دانستن اين كه اثر و مدركى در مكاشفه خدا وجود دارد يا نه بايد افق تاريخ را دقيقا بررسى نمود. اگر اين كار را بكنيم متوجه مى‎شويم كه اثرى روشن از مكاشفه خدا وجود دارد. تاريخ مى‎گويد در دهكده گمنام از فلسطين در حدود 2000 سال قبل طفلى در آخورى زاده شد. به دنيا آمدن او در دل هيروديس پادشاه وقت، هراسى به وجود آورد، اقدام پادشاه جهت از بين بردن طفلى كه شايع بود پادشاه يهود خواهد شد، سبب كشته شدن كودكان بسيارى گرديد، به طورى كه تاريخ از آن واقعه به عنوان «كشتار معصومان» ياد مى‎كند. والدين طفل او را به ناصره بردند و در آنجا عيسى حرفه ناپدريش را كه نجارى بود فرا گرفت. او بچه معمولى نبود. وقتى 12 سال بيش نداشت در اورشليم با دانشمندان و مقامات مذهبى به بحث پرداخت و آنان از نبوغ و توانايى فكرى او مات و مبهوت شدند. هنگامى كه بدون اطلاع والدينش در خانه خدا باز مانده بود، پدر و مادرش وى را مورد سرزنش قرار دادند كه چرا همراه آنان نيامده است؟ او چنين پاسخ عجيبى داد و گفت: «آيا نمى‎دانيد كه بايد در امور پدرم باشم؟» اين جواب نمايشگر رابطه بى‎نظير مسيح با خداست.
عيسى مسيح تا سن 30 سالگى شهرتى نداشت ولى از آن به بعد خدمات عمومى خود را كه سه سال به طول انجاميد آغاز نمود. سرنوشت چنين بود كه زندگى او مسير تاريخ را دگرگون سازد. او شخصى مهربان بود و گفته شده «مردم امى با خوشحالى به او گوش مى‎دادند.» بر خلاف معلمين مذهبى خود او با قدرت تعليم مى‎داد و نه مثل كاتبان و فرسيان. به زودى مسلم شد مسيح ادعاهاى جالب و تكان‎دهنده‎اى درمورد خود داشت. او مدعى بود كه مقامش برتر از مقام يك معلم يا پيامبر است، با صراحت اعلام مى‎داشت كه او مقام الهى دارد. شناسايى خود را محور اصلى تعليماتش قرار داده بود. مهم‎ترين سؤالى كه از پيروانش به عمل آورد اين بود: «شما مرا كه پسر انسانم كه مى‎دانيد؟» از جواب پطرس كه گفت: «تويى مسيح پسر خداى زند» (متى 16: 1 و 16)، عيسى نه تعجب كرد و نه پطرس را به خاطر آن جوابش سرزنش نمود، بلكه وى را تأييد كرد. هنگامى كه مسيح صريحا ادعاى خود را اظهار داشت، شنوندگانش مقصود او را كاملا فهميدند و در اين مورد چنين مى‎خوانيم: «پس از اين سبب يهوديان بيشتر قصد قتل او كردند زيرا نه تنها سبت را مى‎شكست بلكه خدا را نيز پدر خود گفته خود را مساوى خدا مى‎دانست» (يوحنا 5: 17). درمورد ديگر وقتى مسيح اظهار داشت: «من و پدر يك هستيم، يهوديان فورا خود را آماده سنگسار كردن وى نمودند. در جواب مسيح كه پرسيده بود به خاطر كدام يك از كارهاى نيكش مى‎خواهند وى را نابود سازند گفتند: «به سبب عمل نيك تو را سنگسار نمى‎كنيم بلكه به سبب كفر. زيرا تو انسان هستى و خود را خدا مى‎خوانى» (يوحنا 10: 30- 33).عيسى صفات خدا را به خود نسبت مى‎داد. هنگامى كه مفلوجى را از پشت بام منزلى به داخل اتاق نزد پاهاى عيسى فرود آوردند به مفلوج گفت: «اى فرزند گناهان تو آمرزيده شد» در آن موقع كاتبانى كه در آن جا حضور داشتند از سخنان مسيح دچار تشويش شدند و به خود انديشيدند «چرا اين شخص چنين كفر مى‎گويد؟ غير از خداى واحد كيست كه بتواند خدا را بيامرزد؟» عيسى كه مى‎دانست در افكار آنان چه مى‎گذرد گفت: «كدام سهل‎تر است مفلوج را گفتن گناهان تو آمرزيده شده يا گفتن برخيز و بستر خود را برداشته بخرام؟» و سپس بدين منوال افزود: «ليكن تا بدانيد كه پسر انسان را استطاعت آمرزيدن گناهان بر روى زمين هست (درحالى كه شما مى‎گوييد فقط خدا مى‎تواند گناه را ببخشد و حقيقت هم جز اين نيست. ولى عمل بخشيدن گناه را كسى نمى‎تواند ببيند، حالا من كارى مى‎كنم تا شما بتوانيد ببينيد) به مفلوج رو كرده دستور داده برخيز و بستر خود را برداشته به خانه خود برو» (مرقس 2: 4- 11). برخى معتقدند لقب «پسر انسان» الوهيت مسيح را مخدوش كرده او را در مقام انسانى قرار مى‎دهد. در صورتى كه حقيقت جز اين است. زيرا از صفات وى به عنوان پسر انسان به خوبى مى‎توان فهميد كه اين صفات نمايشگر مقام الوهيت اوست. چون صفات او فقط درمورد خدا صادق است. در لحظات بحرانى هنگامى كه به خاطر دعوى مقام خدايى، زندگيش در مخاطره قرار گرفته بود، به رئيس كهنه (كاهن بزرگ) كه سؤال كرده بود: «آيا تو مسيح پسر خداى متبارك هستى؟» با تصديق جواب داد: «من هستم و پسر انسان را خواهيد ديد كه بر دست راست قوت نشسته بر ابرهاى آسمان مى‎آيد». رئيس كهنه به مجرد شنيدن اين سخن لباس خود را دريده چنين گفت: «ديگر چه حاجت به شاهدان داريم؟ كفر او را شنيديد.» (مرقس 14: 61- 64). و او (مسيح) چنان پيوند نزديكى با خدا داشت كه طرز فكر مردم را درمورد خدا، با رويه‎اى كه آنها درمورد خود او داشتند، يكى مى‎دانست به طورى كه شناختن وى به منزله خدا بود» (يوحنا 8: 19 و 14: 7). «ديدن او در واقع ديدن خدا (يوحنا 12: 45 و 14: 9) و ايمان آوردن به او ايمان آوردن به خدا بود (يوحنا 12: 44 و 14: 1)، پذيرفتن او پذيرش خدا (مرقس 9: 37)، نفرت از او تنفر از خدا (يوحنا 15: 23) و بالاخره احترام به مسيح تجليل از خدا تلقى مى‎شد (يوحنا 5: 22) » (1). از بررسى ادعاهاى مسيح، مى‎توان به يكى از اين چهار نتيجه رسيد: مسيح دروغ‎گو يا ديوانه يا افسانه يا حقيقت بود. انكار نتيجه چهارم (حقيقت) خود به خود قبول يكى از سه نتيجه ديگر را باعث مى‎شود. مورد اول اين است كه ممكن است عيسى مسيح به دروغ دعوى خدايى مى‎كرده است، يعنى او مى‎دانست كه خدا نيست ولى عمدا مردم را فريب مى‎داد تا بدين وسيله با حيله به تعليمات و دستوراتش رونقى بخشد. به جردت مى‎توان گفت كه كمتر كسى ممكن است چنين نظريه‎اى راجع به مسيح داشته باشد. چه حتى كسانى كه الوهيت او را قبول ندارند منكر اين كه او معلم اخلاقى بى‎نظيره بوده، نيستند. ولى در اينجا مسئله‎اى پيش مى‎آيد و آن تناقض اعتقاد اين افراد است، زيرا مسيح نمى‎توانست معلم اخلاق بزرگى باشد و در عين حال درمورد حساس‎ترين نكته تعليمش يعنى شناسايى خود به مردم، مرتكب دروغ اين چنينى بزرگ شده باشد. مورد دوم كمى ملايم‎تر است ولى دست كمى از اولى ندارد، و آن اين است كه مسيح شخص بى‎ريا ولى فريب‎خورده‎اى بوده است. امروزه اگر شخص خيال كند خداست، او را به تيمارستان مى‎فرستند. اگر مسيح هم فقط خيال مى‎كرد خداست نمى‎توان در سلامت فكر او شك كرد. ليكن هرگاه زندگى مسيح مورد بررسى قرار مى‎گيرد هيچ موردى و اثرى از حالت غير طبيعى و اختلال حواس، كه در شخص ديوانه يافت مى‎شود، در وى مشاهده نخواهد شد بلكه برعكس شخصيت بردبارى كه هيچ فشار روانى قادر نيست او را به زانو درآورد. وقتى پيلاطوس او را محاكمه مى‎كرد مرگ را در چند قدمى خود احساس مى‎كرد، با اين وجود كاملا ساكت و آرام بود. به طورى كه سى. اس. لوئيس مى‎نويسد: «بين تعليمات پرف و عاقلانه او و فرض ديوانگى وى چنان تضادى وجود دارد كه به هيچ وجه قانع‎كننده‎اى برطرف نمى‎شود، جز به يك وسيله يعنى قبول اين كه او (مسيح) حقيقتا خدا بود» (2). سومين احتمال اين است كه ادعاهاى او درمورد خدا بودنش افسانه‎اى بيش نيست و اصل قضيه چنين است كه مريدان متعصب او در سنه سوم و چهارم مى‎زيستند، داستانى دروغ براى مسيح ساخته‎اند كه خود مسيح اگر آن را مى‎شنيد متأسف مى‎شد و بى‎ترديد خط بطلان بر آن مى‎كشيد. فرضيه مذكور با وجود كشفيات باستان‎شناسى سال‎هاى اخير مردود شناخته شده است. از شواهد باستان‎شناسى به طور يقين ثابت شده كه نگارش اناجيل چهارگانه در زمان حيات كسانى انجام يافته كه با مسيح هم زمان بوده‎اند. چندى بيش باستان‎شناس شهير دنيا "Dr. William F. Albright" كه اكنون از دانشگاه "Gohns Hopkins" بازنشت شده است، اظهار داشت كه هيچ گونه دليلى درمورد اين كه اناجيل بعد از سنه 70 ميلادى نوشته شده‎اند موجود نيست. با در نظر گرفتن رواج و تأثيرى كه انجيل د طى قرون متمادى داشت، قبول اين مطلب بى‎اساس كه انجيل افسانه است، به نظر ناممكن مى‎آيد. فرض كنيد در اين زمان شخصى شرح حال روزولت رئيس جمهور فقيد امريكا را بنويسد و در آن متذكر شود كه نامبرده ادعا كرده كه خداست و گناهان مردم را پاك مى‎سازد و پس از مرگش نيز زنده شده است. چه كسى چنين داستانى را باور خواهد كرد؟ هيچ كس، چون هنوز همد عده‎اى زندگى مى‎كنند كه روزولت را از نزديك مى‎شناختند. فرضيه واقعى نبودن دواعى مسيح يا وجود نسخ قديمى انجيل بى‎ارزش و باطل است. در نتيجه مورد چهارم فقط قابل قبول است: "مسيح حقيقت را گفته است." البته به صرف ادعاى تنها كمتر توجه مى‎شود، به اصطلاح فقط «حرف» است! هركس قادر است ادعايى بكند. كسان ديگرى نيز دعوى خدايى كرده‎اند، آخرين آنها «پدر الهى» از اهالى فيلادلفياى امريكا بود كه مدتى پيش به رحمت ايزدى پيوست! من و شما نيز مى‎توانيم ادعا كنيم كه خداييم، ولى مسئله اين است كه چه مدركى براى اثبات ادعاى خود ارائه مى‎دهيم؟ واضح است كه در عرض 5 دقيقه مى‎توانيد ادعاى مرا باطل كنيد، من هم مى‎توانم در مدت كوتاهى نادرست بودن ادعاى شما را ثابت كنم. اثبات دروغ‎گو بودن پدر الهى نيز چندان دشوار نبود، ولى درمورد عيسى ناصرى اين امر بسيار چنان كه خود فرمود: «... هرگاه به من ايمان نمى‎آوريد به اعمال (من) ايمان آوريد تا بدانيد و يقين كنيد كه پدر در من است و من در او» (يوحنا 10: 38). مدارك او چه بود؟ نخست شخصيت او، كه با ادعايش سازش داشت. به طورى كه قبلا از نظر گذشت بسيارى از ساكنين ساكنين تيمارستان‎ها نيز ادعاى فلان كس بودن كرده‎اند، ليكن ادعاهاى آنان با شخصيتشان سازگار نبوده است. درمورد مسيح چنين نيست. او را نمى‎توان با هيچ كس سنجيد، چون مسيح غير از ديگران است. او منحصر به فرد است، همان طور كه خدا نيز چنان است. عيسى مسيح عارى از گناه بود. كيفيت زندگى او از چنان شايستگى اخلاقى برخوردار بود كه وقتى با جرأت از دشمنانش مى‎پرسيد: «كيست از شما كه مرا به گناه ملزم سازد» (يوحنا 8: 46) همه سكوت مى‎كردند حتى كسانى درصدد بودند عيبى در او بيابند. گرچه مى‎دانيم مسيح مورد وسوسه و آزمايش قرار گرفت؛ ولى هيچ‎گاه چيزى درباره اين كه از درگاه خدا براى گناهش طلب مغفرت كرده باشد نشنيده‎ايم. به شاگردانش ياد داد كه توبه كنند ولى خود هرگز چنين كارى نكرد. تضاد فاحشى بين زندگى مسيح و زندگى مقدسين و صوفيان وجود دارد، زيرا مسيح برخلاف آنان هيچ وقت حس گناه نمى‎كرد. بشر هرچه بيشتر به خدا نزديك مى‎شود خطاها، فساد و تقصيراتش را آشكارتر مى‎بيند. انسان در روشنايى است كه كثافات بدنش را مى‎بيند و در نتيجه خود را شستشو مى‎دهد و هم چنين است روح او در مقابل نور خدا.يوحنا، پولس و پطرس از دوران كودكى آموخته بودند كه تمام مردم مرتكب گناه شده‎اند ولى جالب است كه چطور همين افراد ردى به بى‎گناهى مسيح مى‎دهند: «در وى هيچ گناهى نيست» (اول يوحنا 3: 5)، «هيچ گناهى نكرد و مكر در زبانش يافت نشد» (اول پطرس 2: 22)، مسيح «گناه نشناخت» (دوم قرنتيان 5: 21). حتى پيلاطس كه از دوستان مسيح نبود گفت: «او (مسيح) چه بدى كرده است؟» وى مى‎دانست كه مسيح بى‎گناه است. افسر رومى كه شاهد مرگ مسيح بر روى صليب بود شهادت داد «فى‎الواقع اين شخص پسر خدا بود» (متى 27: 54). شخصيت كامل انسانى در مسيح يافت مى‎شود. پرفسور "Bernard Ramm" مى‎گويد: «اگر خدا نيز مثل ما انسان مى‎بود، لابد توقع مى‎داشتيم كه از تمام خصوصيات انسان عالى و كامل برخوردار باشد. فقط خدا مى‎تواند خصوصيات انسان كامل را براى ما آشكار كند. در عهد عتيق نيز از ويژگى‎هاى انسان كامل و نمونه اشاره شده است. در رأس اين خصوصيات ادراك كلى از خدا توأم با ارشاد نفس و تسليم كامل به او قرار دارد، و سپس ساير محسنات و خصلت‎هاى پسنديده و صفات به چشم مى‎خورند كه سازنده شخصيت كامل انسانى هستند. عقل نبايد مانع ديندارى باشد و نه دعا جايگزين كار، غيرت نبايد به تعصب خشك و غيرمنطقى تبديل شود و نه پرهيز و خوددارى به بى‎حسى و خشكى. تمامى صفات مشخصه شخصيت انسان در عيسى مسيح به طور كامل گنجانده شده است زيرا اوست خداى مجسم شده‎اى كه از انسانيت كامل برخوردار است. شاف (Schaff) مورخ نامى كليسا با اشاره به بحث مذكور عيسى مسيح را چنين تشريح مى‎كند: «غيرت او هرگز به احساسات پستى چون خشم و شهوت تنزل نكرد، و نه پايدارى او به سرسختى و لجاجت، نه نيكوكاريش به ضعف شخصيت، نه دلسوزى او به احساسات پوچ و آنى.گرچه او دنيوى نبود ولى هيچ‎گاه نسبت به مردم دنيا بى‎تفاوت نبود و خود را از اجتماع جدا نمى‎كرد. انكار نفس وى باعث ترش رويى او نمى‎شد و پرهيزكارى وى مستلزم رياضت بدنى نبود. معصوميت كودكانه را با نيروى مردانه، اشتياق پرستش خدا را با علاقه به سعادت بشر، محبت به گناه‎كاران را با عدم سازش با گناه، شخصيت آمرانه را با تواضع گيرا، جرأت را با احتياط، سختگيرى و ثبات را با نجات و لطافت در هم آميخت» (3). قدرتى كه مسيح براى رام كردن نيروهاى طبيعت آشكار مى‎ساخت فقط مى‎توانست متعلق به آفريننده اين نيروها يعنى خدا باشد. او باد و طوفان شديد درياى جليل را ساكت كرد. اين عمل وى باعث شد سرنشينان قايق با ترس و هيبت از يكديگر بپرسند: «اين كيست كه باد و دريا هم او را اطاعت مى‎كند؟» (مرقس 14: 41). او آب را به شراب تبديل كرد و با پنج نان و دو ماهى 5000 نفر را سير كرد، پسر مرده‎اى را زنده كرد و به مادر ماتم‎زده‎اش بخشيد، جان دخترى را كه با مرگ خود پدرش را داغدار كرده بود احيا كرد. دوست ديرينه خود را با گفتن «اى ايلعازر بيرون بيا» به طرز شگفت‎انگيزى از مرگ رهانيده و زنده كرد. دشمنانش كه نمى‎توانستند منكر اين معجزات شوند درصدد كشتن مسيح برآمده گفتند: «اگر او را چنين واگذاريم همه به او ايمان خواهند آورد» (يوحنا 11: 48). مسيح قدرت آفريدگار را در جهت درمان درد و مرض نيز به كار مى‎برد. شلان را توانايى راه رفتن مى‎بخشيد، دل‎ها را قدرت تكلم عطا مى‎كرد و نابينايان را بينا مى‎ساخت. اغلب كسانى كه به وسيله او شفا مى‎يافتند امراض و نواقص مادرزادى داشتند كه درمان آنها از طريق (Psychosomatic) روانى و بدنى ممكن نبود. يك مورد كاملا بى‎نظير چنين شفا، معجزه شفاى نابينايى بود كه در انجيل يوحنا باب 9 شرح واقعه آن آمده است. گرچه شخص نابينا از پاسخ دادن به سؤالات افرادى كه درمورد شفا شك داشتند عاجز بود ولى همين برايش كافى بود كه مى‎دانست ديگر كور نيست. به جواب او توجه فرماييد «يك چيز مى‎دانم كه كور بودم ولى اكنون بينا شده‎ام.» و به دوستانش كه شفادهنده او را به عنوان پسر خدا قبول نداشتند اظهار داشت «از ابتداى عالم شنيده نشده است كه كسى چشمان كور مادرزاد را باز كرده باشد!» در او هيچ شكى درمورد پسر خدا بودن مسيح وجود نداشت. برترين مدرك ديگر براى ادعاى خدايى مسيح رستاخيز اوست. در زمان حياتش پنج بار پيش‎گويى كرد كه چگونه خواهد مرد و پس از سه روز چطور از مرگ بر خواهد خواست و خود را به شاگردانش نشان خواهد داد. بىطترديد اين ادعا آزمايش خطيرى بود كه فقط با اتفاق افتادن پيش‎گويى ممكن بود درست از آب درآيد. چون رستاخيز مسيح امرى است بسيار مهم و اساسى، ترجيح داديم كه فصل كامل از اين كتاب را به بحث پيرامون آن اختصاص بدهيم. اگر رستاخيز مسيح واقعيت داشته باشد، معجزات وى نيز بدون شك واقعى بوده‎اند. اگر چنان چه مسئله رستاخيز براى ما حل شود، مسلما ساير مسائل مربوط به خدا، صفات وى و چگونگى روابط مخلوق با خالق را نيز بايد حل شده انگاشت. جواب دادن به اين مسئله اصلى راه را براى يافتن پاسخ به مسائل فرعى فراهم مى‎سازد.مسيح توانست تاريخ بشر را بدان گونه تحت تأثير قرار دهد كه جز از خدا ساخته نيست. Schott اين موضوع را چنين مجسم مى‎كند: «اين عيسى ناصرى با دستى تهى از مال و اسلحه توانست عده بى‎شمارى را به خود جذب كند، به طورى كه پيروان او ميليون‎ها نفر بيشتر از تابعين اسكندر، قيصر، محمد و ناپلئون بوده‎اند و بدون تجهيزات علمى توانست بهتر از كليه دانشمندان و فلاسفه مسائل بشرى و الهى را روشن سازد. بدون اين كه فن سخن‎رانى را در آموزشگاهى آموخته باشد، چنان كلمات حيات بخشى را بر زبان مى‎راند كه تا به حال هيچ كس قادر به گفتن آنها نبوده است و هيچ ناطق و شاعرى نتوانسته است آن چنان تأثيرى در شنوندگان خود به وجود آورد؛ بى آن كه او خود اقدام به نگارش كرده باشد، بيشترين نوشته‎ها، موضوع‎هاى خطابه، نطق‎ها، بحث‎ها، كتاب‎ها، هنرها و سرودهاى ستايش چه در گذشته و حال در وصف او بوده است.» سرانجام مى‎دانيم كه مسيح خدا است زيرا مى‎توانيم در قرن بيستم او را در زندگى خود تجربه نماييم. تجربه به خودى خود دليل قاطع نيست ولى هنگامى كه آن را با حقيقت تاريخى قيام مسيح توأم مى‎نماييم، اساس ايمان ما را تأمين مى‎كند. براى بيان نهاد مسيحيت هيچ فرضيه‎اى ژرف‎تر از اين حقيقت كه عيسى مسيح پسر خدا است وجود ندارد. توضيحات: (1)- Sttot, John. R. W. Basic Christianity p. 26. Chicago: inter. Varsity Press, 1944(2)- Sttot. Ibid, P. 32, quoting C. S. Lewis, Miracles(3)- Ramm, Bernard. Protestant Christain Evidences. P. 177