۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

آيا خود را بى‌گناه مى‌دانيم؟

ما به قدرى عادت كرده‌ايم رفتارغرورآميز و خودپسندانه آن فريسى را كه مسيح درمثل آن فريسى ذكرمى‌كند (لوقا 18: 9-14) محكوم كنيم و او را خطاكاربشماريم كه اغلب نمى‌توانيم باوركنيم كه ممكن است خودمان هم مثل او باشيم و شايد بتوان گفت كه ما غالبا درست شبيه او هستيم. مثلا يك آموزگار مذهبى كه اين قسمت را به كودكان درس مى‌داد درست مثل همين فريسى بود؛ زيرا درس خود را با اين جمله تمام كرد: «حلا بچه‌ها ما بايد خدا را شكركنيم كه مثل اين فريسى نيستيم!» مخصوصا براى ما اين خطروجود دارد كه وقتى خدا مى‌خواهد ما درپاى صليب مسيح فروتن شويم تا بتواند گناهان ما را كه مانع بيدارى روحانى مى‌شوند به ما نشان دهند، ما برعكس مانند آن فريسى رفتارمى‌كنيم.خدا درباره قلب انسان چه مى‌گويد؟ما نمىتوانيم اشتباه اصلى فريسى و خودمان را واقعا بفهميم، مگراين كه به آن چه خداوند درباره قلب انسان مى‌فرمايد توجه كنيم. عيسى مسيح مى‌فرمايد: «ازدرون دل انسان صادرمى‌شود خيالات بد و زنا و فسق و دزدى و قتل و طمع و خباثت و مكر و شهوت‌پرستى و چشم بد و كفر و غرور و جهالت» (مرقس 7: 21-22). در رساله پولس به غلاطيان 5: 19-21 همين تصوير قلب تاريك انسانى ديده مى‌شود: «اعمال جسم آشكار است يعنى زنا و فسق و ناپاكى و فجور و بت‌پرستى و جادوگرى و دشمنى و نزاع و كينه و خشم و تعصب و شقاق و بدعت‌ها و حسد و قتل و مستى و لهب و لعب و امثال اين‌ها». چه تصويرخطرناكى! ارمياى نبى هم اين موضوع را تأيد مى‌كند.«دل از همه چيزفريبنده‌تر است (يعنى حتى خود انسان را هم گول مى‌زند به طورى كه انسان متوجه نمى‌شود) و بسيار مريض است كيست كه بداند؟» (ارميا 17: 9). اين است كلام خدا درمورد قلب انسان. انسان خطاكار يا «انسانيت كهنه» (افسسيان 4:22). خواه قلب شما بى‌ايمان باشد، خواه قلب يك مسيحى جدى. شايد مشكل باشد كه باور كنيم اين چيزها ممكن است درقلب رهبران كليسا، واعظين و كارمندان مسيحى نيز ديده شود، ولى اين موضوع حقيقت دارد. در واقع باد گفت كه تنها چيزى كه درمسيحيت زيبا است همانا خود عيسى مسيح مى‌باشد. خدا ميل دارد ما اين حقيقت را با تجربه بفهميم تا اين كه واقعا خرد و ازخود ناميد شويم و اجازه دهيم عيسى مسيح عدالت و قدوسيت و همه چيزما باشد. فقط دراين صورت است كه زندگى فاتحانه خواهيم داشت.دروغگو شمردن خدا !حالا با در نظرگرفتن آن چه خدا درباره قلب انسان فرموده است، مى‌توانيم بفهميم كه آن فريسى چه مى‌كرد. وقتى مى‌گفت: «خدايا تو را شكرمى‌كنم كه مثل سايرمردم حريص و ظالم و زناكارنيستم»، خود را بى‌گناه جلوه مى‌داد و فراموش مى‌كرد كه خدا درمورد قلب انسان خلاف اين را مى‌فرمايد. اين فريسى در واقع مى‌خواست بگويد: «خداوندا، شايد اين فكرها و كارهاى زشت درديگران وجود داشته باشد، چنان كه اين باجگيرهم آن‌ها را اقرارمى‌كرد، ولى من ازاين‌ها برى هستم!» و با اين گفتارخدا را دروغگو مى‌ساخت؛ زيرا «اگرگوييم كه گناه نكرده‌ايم ، او را دروغگو مى‌شماريم» (اول يوحنا 1: 10) يعنى خداوند مى‌فرمايد كه ما گناه كرده‌ايم. درصورتى كه من اطمينان دارم كه آن فريسى به اين گفته خود ايمان داشت و فكرمى‌كرد كه راست مى‌گويد.واقعا ايمان داشت كه ازگناهان مذكورمبرا است. اين پاك بودن خيالى خود را، هم ازخدا مى‌دانست و به همين دليل مى‌گفت: «خدايا را تو را شكرمى‌كنم...». او برضد كلام خدا سخن مى‌گفت ولى هنوزمتوجه نشده بود، چون حرفش برضد كلام خدا بود، پس طبيعى است كه نمى‌توانست براى او فايده داشته باشد. هرچند آن باجگير برسينه خود مى‌زد و گناهان خود را اقرارمى‌كرد، ولى نبايد گفت كه گناهانش ازآن فريسى بيشتربود، بلكه به اين دليل اين كار را مى‌كرد كه فهميده بود كلام خدا صحيح است و اگردر گناه بماند عاقبتش وحشتناك خواهد بود. ولى فريسى هنوز به اين مرحله ازحقيقت نرسيده بود. فريسى هنوز هم فكرمى‌كرد كه تنها انتظارى كه خدا ازما دارد اين است كه ظاهرا پرهيزكار باشيم و ازبعضى گناهان دورى كنيم. هنوزنفهميده بود كه خدا به ظاهر نگاه نمى‌كند بلكه قلب ما را مى‌بيند (اول سموئيل 16: 7) و رفتارخشم‌آلود را با قتل و حسادت را با دزدى يكى مى‌داند و سخت‌گيرى و زورگويى ما را درخانه با بزرگ‌ترين تقلب‌هاى ما در داد و ستد مساوى مى‌شمارد.بسيار اتفاق افتاده كه وقتى خدا عيب‌هاى ما را به ديگران فهمانيده و مى‌خواهد به ما نيزبفهماند، ما هم دفاع كرده و خود را بى‌گناه مى‌شماريم. درواقع مثل اين است كه گفته‌ايم: «ممكن است ديگران اين طورباشند ولى من نيستم!» و شايد به اين حرف خود نيزايمان داشته‌ايم. شايد وقتى ديده‌ايم كه ديگران خود را فروتن ساخته و خطاياى خود را اقراركرده و خواسته‌اند رابطه خود را با خدا و مردم اصلاح كنند آن‌ها را با چشم تحقيرنگاه كرده‌ايم. برعكس ممكن است ازاين كه اين كار را كرده و بركت يافته‌اند، واقعا خوشحال شده باشيم. نظرما نسبت به كار ديگران هرچه مى‌خواهد باشد ولى موضوع مهم اين است ما فكرمى‌كنيم خودمان درهيچ موردى احتياج به فروتنى و خرد شدن نداريم.دوستان عزيز، اگر فكرمى‌كنيد گناهى نكرده‌ايم و احتياجى به خرد شدن نداريم، اين دليل آن نيست كه درما گناهى وجود ندارد؛ بلكه حقيقت اين است كه هنوز گناهان خود را نديده‌ايم. دراين مورد ازحقيقت دورهستيم و درعالم خيال زندگى مى‌كنيم. هرچه خدا درمورد ما مى‌فرمايد صحيح است. خدا مى‌بيند كه اين گناهان به انواع مختلف خود در ما نشان مى‌دهند (مگراين كه آن‌عا را شناخته و اجازه داده باشيم خداوند ازما دوركند). خودپسندى غيرعمدى، غرور، تعريف و تمجيد ازخود، حسادت، عصبانيت، بى‌صبرى، محافظه‌كارى، ترسو و خجالتى بودن، نادرستى و فريب دادن، ناپاكى و شهوت، تمامى يا بعضى ازاين گناهان درما وجود دارد ولى ما براى ديدن آن‌ها كورهستيم.شايد ما به قدرى درفكر اشتباهى هستيم كه شخص ديگرى نسبت به ما مرتكب شده و به قدرى خود را با آن مشغول كرده‌ايم كه ازياد برده‌ايم كه ما خود نسبت به مسيح مرتكب گناه مى‌شويم به اين دليل كه حاضرنيستيم با حلم و فروتنى مانند مسيح اشتباه طرف را تحمل كنيم. ما فقط مى‌گوييم كه طرف خودخواه است و مى‌خواهد حرف خود را به كرسى بنشاند ولى متوجه نيستيم كه خودمان هم مثل او هستيم. تنها مطالبى كه مى‌دانيم اين است كه در زندگى ما چيزى كم است. مى‌دانيم آن طورى كه لازم است با خدا دوستى و مشاركت واقعى نداريم. روحا شاداب و ترو تازه نيستيم. خدمات ما براى خدا بسيارساده است و در زندگى ما كارهاى معجزه‌آسا وجود ندارد.گناهان مخفى هم درنظرخدا گناه است و ما را ازاو جدا مى‌كند. ممكن است اين گناهانى كه ما را ازخدا جدا مى‌كند، خيلى كوچك باشد ولى اگر ازاو درخواست كنيم حتما به ما نشان خواهد داد. اگربه آن چه خدا درباره قلب بشرمى‌گويد توجه نكنيم، اشتباه ديگرى كه به آن گرفتارخواهيم شد اين است كه نه فقط ازبى‌گناهى خود بلكه ازبى‌گناهى دوستان و محبوبان خود نيزدفاع خواهيم كرد. ما دوست نداريم كه آن‌ها به گناهان خود پى ببرند و خود را فروتن سازند بلكه فورا مى‌خواهيم آن‌ها را بى‌گناه جلوه دهيم. نمى‌خواهيم آن‌ها به گناهى اعتراف كنند. نه فقط خودمان دريك عالم رؤيايى زندگى مى‌كنيم بلكه درباره آن‌ها نيز همين فكر را داريم و مى‌ترسيم كه آن‌ها ازخواب و خيال بيدارشوند. درواقع ما ازآن‌ها درمقابل خدا دفاع مى‌كنيم و از طرف آن‌ها خدا را دروغگو مى‌شماريم و نمى‌گذاريم داخل زندگى پربركتى شوند. وقتى براى دوستى و مشاركت واقعى با خدا درخودمان گرسنگى واقعى حس كرديم، فقط درآن موقع حاضرخواهيم شد نورخدايى را درخواست كنيم تا همه چيزرا ظاهرسازد و فقط درآن موقع است كه حاضرخواهيم بود طبق هدايت و راهنمايى آن نورالهى رفتاركنيم.راستگو دانستن خداحقايق فوق نظرما را به رف باجگيرجلب مى‌كند. با درنظرداشتن آن چه كه خداوند درمورد قلب انسان فرموده، متوجه مى‌شويم كه اقرار و اعتراف اين باجگير به منزله اين است كه خداوند را راستگو مى‌شمارد و كلام خدا را درباره خود صحيح مى‌داند. شايد او هم مانند فريسى نمى‌دانست كلام خدا درمورد قلب انسان درباره خودش هم صدق مى‌كند. ولى روح‌القدس به او از زندگى خودش چيزهايى نشان داد كه ثابت كرد كلام خدا راست است و درنتيجه او خرد و فروتن شد. او نه فقط سخن خدا را تصديق كرد، بلكه قبول كرد كه تنبيه خدا نيزعادلانه است. شايد او هم مثل نحمياى پيغمبردعا مى‌كرد: «تو در تمامى اين چيزهايى كه برما وارد شده است عادل هستى زيرا كه تو به راستى عمل نموده‌اى اما ما شرارت ورزيده‌ايم» (نحميا 9: 33). هميشه توبه واقعى همين طوراست. يعنى خرد شدن واقعى. توبه يعنى اقرار به اين كه گناهان من فقط اشتباه و لغزش و يا غيرعمدى نيست (گاهى مى‌گوييم هرچند اين كار را كرده‌ايم ولى از من خيلى بعيد است)، بلكه واقعا ازقلب و نفس خودم سرچشمه گرفته نشان مى‌دهد كه همان طورى كه خدا فرموده من موجودى مغرور و فاسد و ناپاك هستيم و اين كارهاى زشت را خودم انجام داده‌ام.داوود پيغمبر هم همين طورتوبه كرد: «به تو و به تو گناه ورزيده و درنظر تو اين بدى را كرده‌ام تا دركلام خو مصدق گردى و در داورى خويش مزكى شوى» (مزمور 51: 4). بنابراين بدون اين كه بترسيم، هرجا لازم باشد و در هرموردى كه خدا نشان دهد، اين طوراقرار كنيم و فكر نكنيم كه اين اقرارما باعث كوچكى مسيح خواهد شد، بلكه برعكس اين كارباعث شادى مسيح خواهد گرديد زيرا درنتيجه اين اعترافات خداوند جلال مى‌يابد؛ چون كه دراثر اين كارما اعلام كذده‌ايم كه خدا راستگو است. اين كارما به سوى پيروزى جديدى درمسيح رهبرى مى‌كند، زيرا دوباره متوجه مى‌شويم كه «درمن، يعنى درجسدم، هيچ نيكويى ساكن نيست» (روميان 7: 18) و به جايى مى‌رسيم كه ديگرنمى‌خواهيم با كوشش خودمان نفس اصلاح‌ناپذير خود را پاك و مقدس سازيم بلكه عيسى را قدوسيت خود مى‌دانيم از حيات و زندگى او ما نيزحيات مى‌يابيم.آرامش و پاكىباجگيرعلاوه بر راستگو شمردن خدا كارديگرى هم كرد. به سوى قربانى كه درعبادتگاه وجود داشت اشاره كرد و دراثراين كار آرامش و پاكى الهى را پذيرفت. اين نكته را ازگفته خود او مى‌فهميم كه مى‌گويد: «خدايا برمن گناه‌كار ترحم فرما».معنى اين جمله در زبان اصلى يونانى اين است: «خداوند قربانى و كفاره من گناه‌كار را قبول فرمايد». يگانه راهى كه يك نفريهودى مى‌توانست مطمئن باشد كه خدا او را بخشيده است، اين بود كه گناه خود را به وسيله قربانى، كفاره كند و احتمال دارد كه درهمان لحظه‌اى كه آن باجگيردعا مى‌كرد، بره قربانى سوختنى درمعبد به حضورخدا تقديم مى‌شد.ما هم همين طورهستيم. انسان خودبه‌خود به اين مرحله ازفروتنى و خرد شدن نمى‌رسد، ولى خدا بره خود را درجلجتا بربالاى صليب به او نشان مى‌دهد كه گناه او را با ريختن خون خود دورمى‌سازد. خداوندى، كه قبلا به ما فرموده كه ما كه هستيم، براى بخشيدن گناهان ما راهى فراهم فرموده است. عيسى بره خداست كه براى گناهان ما ازابتدا ذبح شده بود. او با فروتنى گناهان ما را برخود حمل كرد و آمرزش گناهان درنظرخدا انجام يافت و حالا اگر من با فروتنى و خرد شدن واقعى آن‌ها را اقرار كنم و به خون او ايمان داشته باشم، گناهان من پاك مى‌شود و ازمن دورمى‌گردد و من با او درپاكى قدم خواهد زد.وقتى به طورساده خداوند را راستگو بشماريم و متوجه باشيم كه خون مسيح قدرت دارد ما را پاك سازد، آن‌گاه به طوربى‌سابقه‌اى خواهيم توانست با عيسى راه برويم و پيوسته با او در قدوسيت و پاكى الهى زست كنيم. وقتى با او درنور قدم مى‌زنيم او چيزهايى را به ما نشان خواهد داد كه اگر به آن‌ها توجهى نكنيم، باعث ناراحتى او مى‌شود و نمى‌گذارد حيات و قدرت مسيح در زندگى ما جارى شود. اين چيزها تظاهرات نفس كهنه و مغرورما هستند كه خداوند مجبوراست آن‌ها را محكوم سازد.هرچه كه به ما نشان بدهد ما هيچ وقت نبايد ازپاكى و بى‌گناهى خود دفاع كنيم. هميشه بايد حاضرباشيم كه او را راستگو بشماريم و بگوييم: «خداوندا تو راست مى‌فرمايى. من همان هستم كه تو فرمودى» و بايد حاضرباشيم آن‌ها را به او بسپاريم تا پاك كند. اگراين طور رفتاركنيم، متوجه خواهيم شد كه خون گران‌بهاى او ما را دائما ازگناه پاك مى‌سازد، به طورى كه حيات ما ازسرچشمه پاك مى‌گردد و عيسى خواهد توانست ما را دائما پرسازد. براى رسيدن به اين مرحله ما بايد فروتن و خرد شده باشيم يعنى اشخاصى باشيم كه حاضرند خود را ازكوچك‌ترين گناه پاك كنند. اين‌گونه كسان كه خداوند درباره آن‌ها مى‌‌فرميد: «من درمكانى عالى و مقدس ساكنم و نيزبا كسى كه روح افسرده و متواضع دارد» (اشعيا 57: 15) و اين‌ها هستند كه هميشه در بيدارى روحانى زندگى مى‌كنند.
بنابراين انتخاب با خودمان است؛ يا ازبى‌گناهى خود دفاع مى‌كنيم و بدون آن كه پاك شويم با روح خشك و خالى و بدون اين كه ازخدا بركتى بيابيم به خانه خود برمى‌گرديم و يا اين كه خدا را راستگو بشماريم و به وسيله خون عيسى مسيح درآرامش و دوستى و مشاركت و پيروزى الهى شركت كنيم

هیچ نظری موجود نیست: