۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

اطلاعیه كمپین بین المللی حقوق بشر در باره قتل سهراب

کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران گزارش داد که مقامات ايرانی، خانواده سهراب اعرابی، ۱۹ ساله، را پس از گذشت ۲۶ روز از ناپديد شدنش مطلع کردند که او در اثر تيراندازی به قلبش در جريان راهپيمايی کشته شده است.
پروين فهيمی؛ مادر سهراب که از اعضای مادران صلح است در اين مدت ۲۶ روز تلاش های گسترده ای برای کسب خبر در باره پسرش کرده بود و عکس های او را به همه زندانها، دادگاه ها و هر جايی که امکان داشته برده وخواستار روشن شدن وضعيت او شده بود.
سرانجام در شامگاه بيستم تيرماه، پس از برگزاری يادبود دهمين سال جنبش دانشجويی، داگاه انقلاب آنها را احضار کرد تا با مراجعه به اداره آگاهی از ميان عکس های فراوان اجساد، سهراب را شناسايی کنند. به گفته اعضای خانواده سهراب به کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، جسد سهراب در روز ۲۹ خرداد ماه يعنی ۵ روز پس از ناپديد شدنش، به پزشکی قانونی تحويل داده شده است. سهراب اعرابی قرار بود که در تيرماه امسال در کنکور ورودی دانشگاه ها شرکت کند.سهراب اعرابی در اثر تيراندازی به قلبش کشته شده است اما هنوز معلوم نيست که آيا او اول مجروح شده و به بيمارستان منتقل شده و بعد فوت کرده است يا اينکه در همان جريان راهپيمايی و بلافاصله پس از تيراندازی کشته شده است.هادی قائمی؛ سخنگوی کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران در مورد مرگ سهراب گفت:" اگر سهراب در اثر تيراندازی در روز ۲۵ خرداد ماه در خيابان کشته شده است، چرا جسد او در روز ۲۹ خرداد ماه تحويل پزشکی قانونی شده است؟" هادی قائمی با شدت تمام اعلام کرد که "ما خواستار يک تحقيق مستقل و يک پاسخگويی کامل در باره علت مرگ سهراب اعرابی و پيگيری مناسب توسط قوه قضائيه هستيم." قائمی تاکيد کرد که "اين تحقيق بايد روشن کند که مقامات منتظر چه چيزی بودند و چرا اين همه مدت طول کشيد تا به مادرسهراب خبر مرگش را بدهند."فقدان شفافيت و تاخير محاسبه شده در خبررسانی در باره مرگ بدون هيچ توضيح سهراب، تنها باعث شده است که نگرانی ها در باره سايرکسانی افزايش پيدا کند که ياجزو ناپديد شدگان هستند و يا بازداشت شدگانی که بدون هيچ ارتباطی با خانواده و وکيل در وضعيت بی ارتباط با دنيای خارج به مدت يک ماه در بازداشت هستند. خبری مبنی بر بازداشت حدود ۱۹۰ نفر در جريان تظاهرات در روز ۱۸ تير نيز اين نگرانی ها را شدت داده است.هادی قائمی در باره اين نگرانی ها گفت:" بسياری از خانواده ها در وحشت هستند که به آنها هم خبر مرگ عزيزانشان را در راهپيمايی ها بدهند در حاليکه حقيقت همچنان مبهم بماند." هادی قائمی تاکيد کرد که " علاوه بر همه اينها، بی خبری از وضعيت ناپديد شدگان، برای خانواده آنها يک شکنجه است."

نقشه خداوند برای ايران و ایرانیان چیست؟

منبع فایل صدا: سایت خدمات جهانی فارسی زبان
خدا برای ایران چه نقشه ایی دارد؟
كتاب ارمیا از تورات كه ۲۶۰۰ سال پیش نوشته شده خداوند در آنجا پیشگویی ها و قولهایی در خصوص ایران و ایرانیان داده است.
حوادث تاریخی كه در ایران اتفاق افتاده و همچنین در حال انجام است از كنترل خدای پر مهر و محبت خارج نیست.
خداوند ایران و ایرانی را دوست دارد و برای آن بر طبق كلامش نقشه ها دارد.
"معلم كلام كشیش هرمزشریعت" با استناد به كتاب ارمیا این موضوع را برای ما بیان می كنند.
در كتاب ارمیا نبی كه در ابتدای‌ سلطنت‌ صدقیا پادشاه‌ یهودا نازل‌ شده‌، كلام‌ خداوند درباره‌ عیلام‌ از باب ۴۹ آیه ۳۵ تا ۳۹ چنین می فرماید.
کلام خدا درباره عیلام
«یهوه‌ صبایوت‌ چنین‌ می‌گوید: اینك‌ من‌ كمان‌ عیلام‌ و مایه‌ قوّت‌ ایشان‌ را خواهم‌ شكست‌. ۳۶ و چهار باد را از چهار سمت‌ آسمان‌ بر عیلام‌ خواهم‌ وزانید و ایشان‌ را بسوی‌ همه‌ این‌ بادها پراكنده‌ خواهم‌ ساخت‌ به‌ حدی‌ كه‌ هیچ‌ امّتی‌ نباشد كه‌ پراكندگان‌ عیلام‌ نزد آنها نیایند. ۳۷ و اهل‌ عیلام‌ را به‌ حضور دشمنان‌ ایشان‌ و به‌ حضور آنانی‌ كه‌ قصد جان‌ ایشان‌ دارند مشوّش‌ خواهم‌ ساخت‌. و خداوند می‌گوید كه‌ بر ایشان‌ بلا یعنی‌ حدّت‌ خشم‌ خویش‌ را وارد خواهم‌ آورد و شمشیر را در عقب‌ ایشان‌ خواهم‌ فرستاد تا ایشان‌ را بالكلّ هلاك‌ سازم‌. ۳۸ و خداوند می‌گوید: من‌ كرسی‌ خود را در عیلام‌ برپا خواهم‌ نمود و پادشاه‌ و سروران‌ را از آنجا نابود خواهم‌ ساخت‌. ۳۹ لیكن‌ خداوند می‌گوید: در ایام‌ آخر اسیران‌ عیلام‌ را باز خواهم‌ آورد.»

تکلیف آنهایی که هرگز درباره مسیح نشنیده اند چیست؟

این عقیده که رهایی و نجات تنها از طریق مسیح امکانپذیر است در عهد جدید نیز تاکید شده است (برای نمونه می توانید به آیات اعمال رسولان ۴: ۱۲ , افسیسیان ۲: ۱۲ مراجعه نمایید.) این اعتقاد باعث می شود که سوالات زیادی درباره تقدیر و سرنوشت افرادی که تا به حال بشارت انجیل را نشنیده اند مطرح شود.
حال باید دید که مشکل اصلی چیست. جامع گرایانها (Universalist) دلایلی ارائه می کنند و بیان می دارند که دو نظریه زیربا هم ازلحاظ منطقی ناسازگار هستند:۱- خداوند تماما قدرت مطلق و محبت است. ۲- برخی از مردم هرگز در مورد کلام خدا نمی شنوند و به همین دلیل نجات نمی یابند.اما به چه علت ۱ و ۲ با هم ناسازگارند؟ اگر این افراد ادعا می کنند که این دو نظریه از لحاظ مفهوم با هم در تضادند حتما دلایلی دارند که بیان نمی دارند و مخفی نگاه می دارند زیرا ناسازگاری آشکاری در بین این دو قضیه وجود ندارد.
با وجود اینکه جامع گرایانها آماده ارائه دادن دلایل خود نیستند، منطق مسئله را می توان از طریق نکات زیر مورد بررسی قرار داد: ۳. اگر خداوند قدرت مطلق است می تواند دنیایی را خلق کند به طوری که در آن همه کلام خدا را بشنوند و بدون پرداخت هیچ بهایی نجات یابند.۴. اگر خداوند تماما محبت است دنیایی را ترجیح می دهد که در آن همه کلام خدا را بشنوند و رایگان نجات یابند. اما آیا هر دوی این نظریه ها لزوما درست هستند؟ مثلا فرضیه ۳ را در نظر بگیرید، مسلما خداوند می توانست جهانی را خلق کند که در ان همه کلامش را بشنوند اما از آنجایی که مردم برای زمان طولانی در آزادی هستند هیچ تضمینی وجود ندارد که تمام افراد در چنین جهانی بدون پرداخت هیچ بهایی نجات یابند. در حقیقت هیچ دلیلی وجود ندارد تا این طور فکر کنیم که تعادل و توازن میان افراد دارای نجات و افراد فاقد نجات در چنین جهانی بهتر از توازن میان این دو دسته در جهان واقعی است. پس این نظریه به کلی نادرست است.اما در رابطه با نظریه چهار چه می توان گفت؟ ایا این نظریه لزوما درست است؟ بیایید اینگونه فرض کنیم که جهانهای گوناگونی از نظر خداوند وجود داشته باشند که در آنها افراد همه به راحتی درباره بشارت انجیل بشنوند و آزادانه آن را بپذیرند. حال باید دید که ایا این مسئله که وجود خداوند سرتاسر محبت است باعث می شود که او برخی از این جهانی ها را به جهانی که افراد در آن نجات نمی یابند ترجیح دهد؟ خیر لزوما در چنین جهانهایی نیز نقصهایی وجود دارد که آنها را مطبوع نمی سازد. برای مثال فرض کنید که در دنیایی که همه آزادند و به کلام خدا ایمان دارند و نجات یافته اند افراد زیادی وجود نداشته باشند و عده ای انگشت شمار باشند. آیا خدا باید چنین جهانهایی را که در آن افراد کمی وجود دارند به جهانی که در آن افراد زیادی به کلامش ایمان دارند و نجات یافته اند و برخی نیز آنرا آزادانه رد می کنند و از نجات محروم می شوند ترجیح دهد؟ خیر بنابراین این نظریه نیز کاملا درست نیست.از آنجایی که خداوند وجودی سرشار از عشق و محبت دارد می خواهد که افراد بیشتری تا جایی که ممکن است نجات یابند و افراد کمی از نجات محروم بمانند. پس هدف او رسیدن به تعادل میان این دو گروه می باشد به طوری که عده بیشتری در راه به دست آوردن تعداد مشخصی از نجات یافتگان نجات را از دست ندهند. ممکن است خداوند برای اینکه گروهی از مردم را که نجات یافته اند خلق کند لازم باشد که گروهی را نیز خلق کند که فاقد نجات باشند. شاید اینطور برداشت شود که خداوندی که سرتاسر محبت است ممکن نیست افرادی را خلق کند که از ابتدا می داند که آنها نجات را نخواهند یافت. اما چه کسی نجات خواهد یافت اگر تنها گروه خاصی کلام خدا را شنیده باشند؟ ما از کجا بدانیم که چنین افرادی وجود دارند؟ پس منطقی است اگر اینطور تصور کنیم که افرادی که هرگز درباره کلام خدا نشنیده اند اگر حتی درباره آن می شنیدند نیز به آن ایمان نمی آوردند. حال اگر اینگونه به قضیه بنگریم که خداوند اینطور در نظر گرفته که افرادی که درباره کلامش نشنیده اند افرادی هستند فاقد نجات و حتی اگر در مورد آن می شنیدند باز هم به آن ایمان نمی آوردند، می توانیم اینگونه نتیجه گیری کنیم که:خداوند جهانی را خلق کرده که در آن توازنی مناسب میان افراد نجات یافته و افراد فاقد نجات وجود دارد و افرادی که هرگز درباره کلام خدا نمی شنوند و نجات نیافته اند حتی اگر کلام خدا را می شنیدند نیز به آن ایمان نمی آوردند، تا حال این نظریه درست است و نشان میدهد که هیچ تضادی میان قدرت و محبت خداوند و این حقیقت که افرادی که درباره کلام خدا نمی شنوند فاقد نجات هستند وجود ندارد.
Chad Owen Brand
مركز پژوهش های مسیحی

مفهوم پنطیکاست و اعمال روح القدس

پنطیکاست؛ این کلمه برای هر مسیحی، در هر جا، یادآور منظره ی پرشکوه قرارگیری زبانه‌های آتش بر سر مسیحیان اولیه و افاضه ی عطای شگفت‌انگیز زبان‌ها به‌عنوان نشانه ی افاضه ی روح‌القدس می‌باشد.
این رویدادها در باب دوم کتاب اعمال رسولان ثبت شده است. اما آیا یادآوری این صحنه ی حیرت‌انگیز کافی است؟ آیا نباید معنی عمیق‌تر این رویداد را جستجو کرد؟ این واقعه چه مفهومی برای آنانی که آنجا حاضر بودند، داشت؟ و امروز چه مفهومی برای ما دارد؟
"کمی بعد از مرگ،عیسی به شاگردان خود گفت: ( اما آن مدافع، یعنی روح القدس که پدر او را به نام من می فرستد، او همه چیز را به شما خواهد آموخت و هر آن چه من به شما گفتم به یادتان خواهد آورد) (یوحنا ۱۴: ۲۶).
و اما پیغام این است:
آن روحی كه مسیح را از مردگان برخیزانید تا قوت بی نهایت كه برای بسیاری نامفهوم است ، همان روح امروز می خواهد در بدن و هیكل تو در پری عمل كند

مسیحیت در ایران باستان ( بخش یکم )

بخش یكم - دکتر بزرگمهر وزیری

سرزمین ایران از دیرباز زادگاه و گذرگاه باورها و جهان بینی های بسیار بوده است . بسیاری از این باورها به شکل دین های رسمی و سازمان یافته شکل گرفتند و گروهی دیگر در چارچوب اندیشه های سیّال و چندان تعریف نشده زاده شده و به زندگی خود ادامه داده اند . در کنار باورها و اندیشه هائی که از ایران سرچشمه گرفته اند ، باورهائی که ریشۀ آنها در سرزمین های دیگر خاورمیانه و یا آسیای خاوری بوده است ، امکان رشد و گسترش یافته اند.
از میان دین های ایرانی می توان از مهرپرستی ( میترائیسم) ، مزداپرستی( آئین زرتشتی) و آئین مانی نام برد. آئین مزدک که در دوران پادشاهی قباد و خسرو انوشیروان پادشاهان ساسانی رواج یافت ، اگرچه در بستر باورهای دینی حرکت می کرد ولی بیش از آن که ماهیت دینی داشته باشد ، یک جنبش اصلاحات اجتماعی بود که فرصت چندانی برای رشد و گسترش نیافت و سرکوب شد. در سدۀ نوزدهم میلادی ، ایران شاهد شکل گرفتن جنبش های دینی بابی و بهائیت بود . اگرچه بنیانگزاران بهائیت ایرانی بودند و آغاز این جنبش ها نیز از ایران بود ، ولی بهائیت در واقع شاخه ای از اسلام به شمار می رود ، بنابراین ماهیّت ایرانی آن قابل بحث است .
از میان باورهای غیر ایرانی که در ایران باستان رواج یافتند می توان از آئین بودا ئی و مسیحیت و اسلام نام برد. تفاوت اصلی میان گسترش دین اسلام با آئین بودا و مسیح در این بود که استیلای اسلام بر ایران به دنبال شکست های نظامی ایرانیان از عرب ها و به زور شمشیر و با تهدید به قتل و یا پرداخت مالیات های سنگین انجام پذیرفت . در حالی که گسترش آئین بودا ئی و مسیحیت بدون خشونت و بر اثر فعالیت مبلّغان دینی انجام گرفت . یهودیان اگرچه بیش از ۲۷۰۰ سال در ایران زندگی کرده اند ، به این دلیل که می خواسته اند هویت قومی خود را حفظ کرده و از آمیختگی با اقوام دیگر تا آنجا که ممکن بوده ، خودداری کنند ،
هرگز تلاشی برای تبلیغ دین خود به غیر یهودیان به کار نبرده اند . پس از استیلای عرب ها بر ایران ، جنبش های استقلال طلبانۀ بسیاری در ایران شکل گرفت که بسیاری از آنها در بستر باورهای دینی حرکت می کردند.
بسیاری از آگاهی های تاریخی ما دربارۀ ایران باستان بر مدارک و منابعی که تاریخ نویسان و نویسندگان غیر ایرانی نوشته اند استوار است . می دانیم که ایرانیان آن چنان که یونانیان و رومیان به نوشتن تاریخ دلبستگی داشته اند به تاریخ نویسی نپرداخته اند و آن دسته از یادداشت ها و تاریخ های رسمی نیز که در دربارهای پادشاهان نوشته می شد ، یا توسط بیگانگان و یا توسط خود ایرانیان نابود شده اند . این تنها بیگانگانی چون اسکندر نبوده اند که تخت جمشید و کتاب خانۀ آنرا سوزاند . ساسانیان نیز که خود قومی ایرانی بودند ، پس از شکست دادن اشکانیان که آنها نیز ایرانی بودند و نزدیک به پانصد سال بر ایران پادشاهی می کردند ، چنان آثار آنها را نابود کردند که شاعری چون فردوسی آشکارا می گوید که از اشکانیان جز نام چیزی نشنیده است
فردوسی تنها نام چند تن از شاهان اشکانی را ذکر می کند و می گوید که آنها از نسل آرش ، بوده اند که احتمالاً همان اَرَشک است .
کنون ای سراینده فرتوت مرد سوی گاه اشکانیان بازگرد چه گفت اندرین نامۀ باستان که گوینده یاد آرد از داستان پس از روزگار سکندر جهان چه گوید که را بود و تخت مهان ... چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان نگوید جهاندیده تاریخشان ازیشان به جز نام نشنیده ام نه در نامۀ خسروان دیده ام
آنچه ما در بارۀ دوران اشکانی می دانیم ، عمدتاً بر منابع غیر ایرانی استوار است .
تولّد عیسا مسیح در زمان پادشاهی فرهاد چهارم و یا به روایتی فرهاد پنجم ، پادشاه اشکانی و به صلیب کشیده شدن عیسا مسیح در زمان پادشاهی اردوان سوم که از سال های ۱۱ تا ۳۸ میلادی پادشاهی می کرد روی داد. اشکانیان یا پارت ها ، یکی از تیره های ایرانی بودند که از سرزمین های شمال خاوری ، یعنی خراسان بزرگ برخاستند و جانشینان اسکندر را شکست داده و دوباره یک شاهنشاهی ایرانی برپا کردند . بنیانگـزار این دودمان پادشاهـی " اَشک" یا " اَرَشک" نام داشت و از این رو، جانشینان او نام اشکانیان را برای خود برگزیدند . نام کنونی شهر "عَشق آباد" در کشور ترکمنستان نیز در اصل "اَشک آپات" بوده است . یکی از ویژگی های دوران پادشاهی اشکانی احترام به دین های گوناگون و آزادی مردم در شیوه های پرستش خود بوده است . اشکانیان نزدیک به پانصد سال از سال های ۲۵۰ پیش از میلاد تا سال ۲۲۴ یا ۲۲۶ میلادی بر ایران فرمانروائی کردند . در زمان آنها به فرهنگ و تمدن یونانی توجه زیادی می شد. دوران پادشاهی از یک جهت نیز قابل توجه است ، زیرا برای نخستین بار در تاریخ ایران ، یک دموکراسی نسبی برقرار بود و مجلسی به نام " مِهستان" وجود داشت که با شرکت شاهزادگان و بزرگان کشور برگزار می شد و تا انداره ای در کنترل قدرت مطق پادشاه موثر بود. در آن زمان ایران و روم دو امپراتوری بزرگی بودند که بر جهان فرمانروائی داشتند و اغلب درگیر جنگ های طولانی با یکدیگر می شدند.
پس از به صلیب کشیده شدن عیسا مسیح ، شاگردان وی در سرتاسر آسیا و اروپا پراکنده شدند . پادشاهان
اشکانی به دو دلیل از مبشران مسیحی پشتیبانی می کردند . نخست این که پادشاهی آنان برپایۀ آزادی های دینی و احترام به همۀ باورها استوار بود و دیگر این که روم ، دشمن سرسخت آنها به شمار می رفت و پشتیبانی از مسیحیان از دیدگاه سیاسی نیز می توانست برای آنها سودمند باشد .
مبشران مسیحی در ایران با استقبال گرم مردم رو به رو شدند ، زیرا پیام مهر و عشق و بخشایش مسیح ، گذشته از آن که با خُلق وخوی توده های مردم ایران هماهنگی داشت . با اندیشه های و آموزه های آئین میترا یا آئین مهر که یکی از دین های باستانی ایران بود و در میان توده های مردم طرفداران بسیار داشت ، سازگار و همنوا بود . بدین سان مسیحیان در ایران نزدیک به دویست سال آزادی عمل و تبلیغ داشتند و گروه های بی شماری از ایرانیان به این کیش گرویدند . مراکز بزرگ مسیحیان استان های باختری و همچنین سرزمین های شمال خاوری ایران بود.
در آغاز سدۀ سوم میلادی فضای دینی ایران و به دنبال آن خاورمیانه و اروپا دگرگون شد . در ایران ، اردشیر بابکان که فرمانروای یکی از تیره های ایرانی در پارس بود و روابط خانوادگی نزدیکی با پیشوایان زرتشتی داشت ، سر به شورش برداشت و با اردوان پنجم ، اخرین پادشاه اشکانی جنگید. در سال ۲۲۴ میلادی در جنگ سختی که میان سپاهیان اردشیر و اردوان پنجم روی داد ، اردوان به سختی شکست خورد . اردشیر به پیروزی رسید و خود را شاهنشاه نامید و دودمان پادشاهی ساسانی را بنیاد گذاشت . با به روی کار آمدن ساسانیان ، برای نخستین بار در تاریخ ایران ، آئین زرتشت به صورت دین رسمی درآمد . پیش از آن در دوران پادشاهان هخامنشی و اشکانی ، اگرچه دین زرتشتی در ایران رواج داشت ولی پیروان دین های دیگر نیز در تبلیغ و برگزاری مراسم خود آزاد بودند. اردشیر بابکان خود را نمایندۀ خدا بر روی زمین و صاحب " فَرۀ ایزدی" اعلام کرد. سنگنوشته ها و کنده کاری های بر روی سنگ که در نقش رستم فارس به جای مانده است و با ترجمۀ یونانی نیز همراه است دربردارندۀ این پیام است که اردشیر با پشتیبانی اهورامزدا به پادشاهی رسیده است . ساسانیان، اشکانیان را بیگانه پرست اعلام کرده و آثار آنها را نابود کردند . ساسانیان خود را از نسل هخامنشیان می دانستند .
پیروزی های اردشیر و به ویژه پیروزی های فرزندش شاهپور که والرین امپراتور روم را در سال ۲۶۰ میلادی شکست داده و به اسارت گرفت ، پایه های دولت ساسانی را تقویت کرد. رهبر روحانیون زرتشتی یا موبدان موبد در آن زمان شخصی بود به نام " کارتیر" که دارای نفوذ و قدرت بسیاری در دستگاه رهبری ساسانی بود . اردشیر بابکان و پسرش ، قدرت روحانیون زرتشتی را کنترل می کردند ولی با این همه تعصبات دینی در دوران پادشاهی شاهپور یکم به اوج خود رسید . " مانی" پیامبر ایرانی که آئین خود را با الهام از دین های زرتشتی ، مسیحی، بودائی و باورهای بابلیان پایه گزاری کرده و در ایران و سرزمین های همسایه پیروان بسیاری پیدا کرده بود ، براثر فشار موبدان زرتشتی به طرز دردناکی کشته شد.
برقراری نظام طبقات اجتماعی : درباریان ، موبدان و دبیران ، ارتشتاران ، صنعتگران و کشاورزان ، که به سود اقلیّت های صاحب نفوذ و به زیان بیشتر مردم شکل گرفته بود ، با گذشت زمان سبب ناخرسندی توده های مردم گردید.
آئین مسیح و جاذبه های عرفانی آن بسیاری از ایرانیان را به سوی خود کشید . در حالی که در آئین زرتشتی ساسانی ، پادشاه رابط خدا و بندگان خدا بود. در مسیحیت ، انسان فرزند خدا شناخته می شد و رابطۀ او با خدا یک رابطۀ مستقیم به شمار می آمد . از دیدگاه اجتماعی نیز مسیحیت در دل خود ، نوعی سوسیالیسم بود و قدرت مالکان بزرگ و ثروتمندان را به هیچ می انگاشت ." و همه‌ ايمانداران‌ با هم‌ مي‌زيستند و در همه‌ چيز شريك‌ مي‌بودند و املاك‌ و اموال‌ خود را فروخته‌، آنها را به‌ هر كس‌ به‌ قدر احتياجش‌ تقسيم‌ مي‌كردند. و هر روزه‌ در هيكل‌ به‌ يكدل‌ پيوسته‌ مي‌بودند و در خانه‌ها نان‌ را پاره‌ مي‌كردند و خوراك‌ را به‌ خوشي‌ و ساده‌دلي‌ مي‌خوردند. و خدا را حمد مي‌گفتند و نزد تمامي‌ خلق‌ عزيز مي‌گرديدند و خداوند هر روزه‌ ناجيان‌ را بر كليسا مي‌افزود." اعمال رسولان فصل دوم آیه های ۴۴ تا ۴۷. در حالی که در آئین زرتشت ، داشتن ثروت نه تنها مانعی برسر راه رستگاری به شمار نمی آمد بلکه گرامی هم شناخته می شد.
در سال ۳۱۳ میلادی هنگامی که کنستانتین امپراتور روم ، مسیحیت را به عنوان دین رسمی روم اعلام کرد ، سیاست با مسیحیت آمیخته شد و پیامد این آمیختگی آزار و جفای ایرانیان مسیحی در شاهنشاهی ساسانی بود. آزار مسیحیان در ایران پیرو شرایط سیاسی بود ، زیرا در همان دوران سخت گیری های دینی ، یهودیان در ایران از آزادی برخوردار بودند.
این که نخستین ایرانیان مسیحی چه کسانی بوده اند ، آگاهی های چندانی نداریم ولی می دانیم که در شورای نیسیه (نیقیه) که در سال ۳۲۵ میلادی برگزار گردید و در جریان آن " پذیره نیسیه" که از آن به عنوان " اعتقادنامه نیقیه" هم نام برده شده است (Creed of Nicea)دست کم یک ایرانی به نام یوحنای پارسی (John of Persis) حضور داشته و از وی نام برده شده است . در سال ۴۱۰ یک مرکز مسیحی (Synod) در تیسفون پایتخت ساسانیان برپاشد. پایتخت ایران به عنوان مرکز مسیحیت در شاهنشاهی ایران به رسمیت شناخته شد . مراسم با دعائی برای یزدگرد یکم ساسانی آغاز گردید.
در سال های پایانی سده ششم میلادی ، از ۶ استان یا ایالت به عنوان استان های مسیحی نام برده می شود . از جمله : ری ، اَبَرشهر ، مرو و هرات که پیشینۀ جوامع مسیحی آنها به چند صد سال می زسیده ، نام برده شده است . در سال ۶۵۱ میلادی اسقف مرو آرامگاهی برای یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی ، اختصاص داد.
در سرزمین های ایرانی ، بیرون از شاهنشاهی ساسانی ، جوامع مهم و بزرگ مسیحی وجود داشت . در سُغد (Sogodia) ترجمه های بسیاری از زبان سریانی ( آرامی) به دست آمده است . از همان آغاز دوران اسلامی از اجتماع بزرگ مسیحیان نسطوری (Nestorian) نام برده شده است . مسیحیت در سمرقند تنها در سدۀ پانزدهم میلادی یعنی حدود پانصد سال پیش ریشه کن شد . مسیحیان توسط مسلمانان یا کشته شدند و یا به ناچار برای نجات جان خود ، تن به پذیرش اسلام دادند . در ایالت سین کیانگ ، در خاور ، سرزمین چین که هم مرز با سرزمین های ایرانی بود ، قطعاتی از مزامیر که از زبان آرامی به زبان پهلوی ترجمه شده اند ، یافت شده است . این ترجمه به سدۀ ششم میلادی تعلق دارد.
همچنان که اردشیر بابکان ، سردودمان ساسانی ، پیروزی خود را نتیجۀ یاری اهورامزدا می داند ، کنستانتین امپراتور روم نیز در نامه ای که به شاهپور دوم ( شاهپور بزرگ) می نویسد ، شکست والرین پادشاه روم را ازشاهپور یکم ، به دلیل آزار دادن مسیحیان توسط والرین می داند . کنستانتین سپس در ادامۀ نامۀ خود می نویسد : اکنون عیسا مسیح مدافع امپراتوری روم است و قدرت وسپر او ، روم را در برابر حملات شاهپور دوم حفظ می کند .
شاهپور دوم نهمین پادشاه ساسانی بود که پس از مرگ پدرش هرمز دوم به پادشاهی رسید . پس از مرگ هرمز ، بزرگان ایران پسر بزرگ او را کشتند ، پسر دومش را نابینا کردند و پسر سومش را زندانی کردند که بعدها به روم گریخت. در نتیجه تاج شاهی را برای فرزندی که یکی از زنان هرمز دوم آبستن بود در نظر می گیرند . این زن یهودی بود . شاهپور دوم شاید تنها کسی در تاریخ باشد که پیش از تولد و در زهدان مادر پادشاه شناخته شد . تا زمانی که شاهپور به سن بلوغ رسید ، مادرش و درباریان ، کشور را اداره می کردند ، ولی پس از آن ، وی یکی از پرقدرت ترین پادشاهانی شد که تاریخ ایران به خود دیده است . شاهپور دوم از ۳۰۹ تا ۳۷۹ میادی پادشاهی کرد.
به دلایل سیاسی ، در دوران شاهپور دوم ، آزار و جفای ایرانیان مسیحی شدت گرفت . "جفای بزرگ" که در سال ۳۳۹ میلادی در ایران آغاز شد و سال ها به به درازا کشید ، بسیاری از مسیحیان وفادار به پادشاه ایران دربر گرفت . یکی از این افراد وفادار به شاه ، به نام " گُشت آزاد" به هنگام اعدامش درخواست کرد تا اعلام شود که اعدام وی به خاطر دینش بوده است و نه به سبب وفادار نبودن به شاهنشاه.
پس از مرگ کنستانتین ، برادرزاده اش جولیان(Julian) که به جولیان مرتد (Julian the Apostate)معروف است به امپراتوری رسید . وی کوشید تا مسیحیت را براندازد و آئین بت پرستی پیشین را رواج دهد. جولیان در جنگ با شاهپور دوم به سختی شکست خورد و کشته شد . برخی از تاریخ نویسان ، نوشته اند زمانی که پیکان یکی از تیراندازان پارسی ، جولیان را از پای درآورد ، جولیان ناله کنان فریاد زد : " تو بر من پیروز شدی ، ای جلیلی!" که منظور وی از جلیلی ، عیسا مسیح بود . جانشین وی جوویان (Jovian) در شرایط تحقیر آمیزی با شاهپور دوم صلح کرد ، سرزمین های بسیاری را به ایران واگذار کرد و قول داد که از دخالت در امور ارمنستان خودداری کند. جوويان مسيحيت را دوباره آئین رسمی روم کرد. شاهپور دوم پس از این پیروزی از آزار ایرانیان مسیحی دست برداشت و آنان را به رسمیت شناخت.
دوران پادشاهی یزدگرد یکم ساسانی( ۳۹۹ تا ۴۲۱ میلادی)، دوره آسان گیری دینی بود، او از مسیحیان و اقلیت های دینی دیگر پشتیبانی می کرد. شهبانوی وی ، " شوشان دخت" که مادر بهرام پنجم یا بهرام گور بود ، دختر رهبر یهودیان ایران بود . راه و روش یزدگرد ، سبب شد تا روحانیون زرتشتی وی را " بزهکار" یعنی گناهکار بنامند . که پس از اسلام نیز ازوی با عنوان " اثیم" نام برده شده است . دریغا که ایرانیان مسیحی از آزادی های دوران یزدگرد به درستی بهره نگرفتند. "اَبداس" اسقف تیسفون پایتخت ساسانیان ( در برخی از منابع تاریخی اسقف شهر شوش) دستور داد تا یکی از آتشکده های زرتشیان ویران گردد . زمانی که زرتشتیان به پادشاه شکایت بردند ، یزدگرد به اسقف دستور داد تا آتشکده ای را که ویران کرده بود ، بازسازی نماید ، ولی اسقف از فرمان پادشاه سرباز زد . این نافرمانی بهانه ای در اختیار مخالفان مسیحیت قرار داد تا پادشاه را قانع سازند که کلیساها را ویران کنند.

علت وجود فرقه های مختلف در مسیحیت چیست؟

اگر شما به کتاب راهنمای تلفن نگاه کنید می توانید لیست بزرگی از کلیساهای مختلف را بیابید. حتی در درون فرقه های مختلف نیز تنوع زیادی وجود دارد. خداوند ما عیسی مسیح یک بار برای پیروان خود دعا نمود که همگی آنها یکی خواهند بود (یوحنا ۱۷).
اما آنچه را که امروزه شاهد آن هستیم چیزی غیر از این یگانگی و یک دستگی می باشد. چرا ما باعث این چند دستگی شده ایم؟
آیا این وضعیت نشان دهنده این واقعیت نیست که مسیحیت به بخشهای متعددی تقسیم شده است؟
شاید بهتر باشد که نگاهی مجدد به این قضیه داشته باشیم و به آن از منظر دیگری بنگریم.
بسیار مهم است که بدانیم آیا وجود فرقه ها مثبت است یا خیر؟ فرقه ها معمولا زمانی که کلیساها در جستجوی برقراری رابطه با یکدیگر بوده اند و زمانی که گروه های مختلف مسیحی به هم الحاق شده اند به وجود آمدند و این ایده دقیقا در راستای تحقق اهداف کتاب مقدس و آموزش های آن می باشد. (اعمال رسولان ۱۱: ۲۷-۳۰).
اغلب فرقه ها شروع به حرکت های جدیدی نمودند و سرانجام جنبشهایی شکل یافته در قرن ۱۶ منجر به این شد تا به تعلیمات گذشته در زمینه قضاوت و توجیه به وسیله ایمان و قدرت خداوند در نجات و رستگاری با دیدی جدید نگریسته شود. بعدها افرادی که وابسته به کلیسای مشایخ پروتستان بودند تحت فشار جریان لیبرالیسم قرار گرفته و گروه های جدید محافظه کاران پروتستان شکل گرفتند که به سنتها پایدار بودند. دیگر فرقه ها نیز تجربه مشابهی داشتند. طرفداران فرقه تعمید دهندگان با تغییر شکل در سنتها ظاهر شدند به این نحو که ادعا می کردند که تغییر قوانین مربوط به توجیه ایمانی باید در کلیسا به کار برده شود. در قرن ۲۰ نیز "پنطیکاستیها و کاریزماها گروه های جدیدی را بر مبنای درکشان از روح و هدایای روحانی بنا کردند.حال در نهایت می خواهیم ببینیم که این تنوع و گوناگونی در کلیساها خوب است یا خیر؟
همانطور که می دانیم برای هر کلیسایی حیاتی است تا مطالبی که در آن تدریس می شود اشتباه نباشند. اغلب معلمانی که عهد جدید را به اشتباه بیان می کنند و درس می دهند مورد تادیب قرار گرفته اند و یا به حال خودشان گذاشته شدند تا عقایدشان را در کلیساهایی که خودشان اداره می کنند بیان دارند. (اول تیموتاوس ۱: ۱۹-۲۰ و اول یوحنا ۲: ۱۹).
رهبران قدیمی کلیساها نیز پیش بینی کرده اند که زمانی فرا می رسد که زمان ترک عقیده و آیین است و این همان زمانی است که معلمانی که تعالیم غلط می دهند قدرت و نفوذ زیادی در کلیساها خواهند داشت (دوم تیموتاوس ۳: ۱-۹) در این زمانها بر مسیحیان هوشیار لازم است که خودشان را از چنین کلیساهای دروغین جدا نمایند.در نهایت بحث هدف ما این نیست که بگوییم جدایی ها و تقسیم هایی که در گروههای مسیحی هستند همگی مستدل هستند ولی مهمترین و بهترین کاری که می توان انجام داد این است که تعلیمات کلیسایی را مورد بررسی قرار داد و دید که آیا با تعلیمات کتاب مقدس در تناقض است یا خیر و در آخر نکته مهمی که باید به خوبی درک کنیم آن است که «در زندگی مسیحیان بر روی همه چیز لزوما با یکدیگر اتفاق نظر نخواهند داشت.»
Charles Draper

سنگسار اسلامی،چه كسی باید سنگ اول را بزند؟

فیلم هالیوودی "سنگسار ثریا م". که به تازگی فعالیت تبلیغاتی خود را برای اکران در ایالات متحده آمریکا شروع کرده است از راه نرسیده با واکنشهای رسانه ای بسیاری در آن کشور روبرو شده است.
به گزارش شبکه خبری مسیحیان فارسی زبان به نقل از پایگاه اینترنتی به نام رویدادهای انسان ( Human Events.com) که تحت عنوان عجیب سر فرماندهی تندروهای زیر زمینی کار میکند ، رابرت اسپنسر مدیر سازمانی به نام دیده بان جهاد ( Jahad Watch ) طی مقاله ای در روز اول جولای با اشاره به فیلم سنگسار ثریا م. به مسئله سنگسار از دیدگاه اسلام پرداخته است .
شخص مذکور در مقاله خود با عنوان " آیا هالیوود مسئله سنگساردر اسلام را درست متوجه شده است ؟ " ، ابتدا اشاره ای دارد به سخنان شهره آغداشلو بازیگر زن فیلم در مراسم معرفی آن فیلم به رسانه ها . او می نویسد : شهره آغداشلو که در این فیلم نقش دوست و فامیل نزدیک ثریا را بازی میکند گفته است ، مجازات سنگسار از دوران عصر حجر وجود داشته است و در ادیان مختلف نظیر یهودیت ، مسیحیت و اسلام مورد استفاده قرار گرفته . در حالیکه در قرآن اثری از آن نیست و از چنین مجازاتی در آن کتاب اسمی برده نشده است .
او همچنین گفته که این یک رسم منسوخ و پوسیده اجتماعی است که بعدها توسط شارعان قوانین اسلامی به سرقت رفته و نادرستانه به عنوان یک قانون اسلامی جا زده شده است .
اسپنسر در رد سخنان خانم آغداشلو می نویسد : عمر خلیفه دوم اسلام از این میترسید که روزی مسلمانان بگویند لغت رجم ( کلمه عربی به معنی سنگسار ) در قرآن نیامده است ،بنا بر این تصریح کرد که چون محمد در قضاوتهای خود از این مجازات برای کیفر زناکاران استفاده میکرده است ، پس رجم یک سنت اسلامی است . او از این نتیجه میگیرد که چون سنگسار بخشی از سنت اسلامی است پس مسلمانان مجاز هستند از آن به عنوان یکی از اشکال تنبیه مجرمان استفاده کنند .
آقای اسپنسر بعد ادعا میکند که مجازات سنگسار در انجیل نیز آمده است و عیسی با گفتن جمله " اجازه بدهید اولین سنگ را کسی بزند که گناهی مرتکب نشده است " به کسانی که ازاو میخواستند رای به مجازات یک زن زناکار بدهد ، در واقع بر صحت مجازات سنگسار مهر تائید زده است !
البته ایشان به این موضوع اشاره نمیکند که حکم عیسی مسیح درباره آن زن چه بود و عیسی چگونه با بیان این جمله متهم را از دست عاشقان سینه چاک شریعت در آن زمان نجات داد و با بخشیدن او به همه نشان داد که باید بخشش را جایگزین مجازاتهای سنگدلانه نظیر سنگسار کرد ودر واقع این نوع مجازات واصولا هر نوع مجازات سخت دیگری را با جایگزینی بخشش برای همیشه نقض کرد تا همه بدانند این اعمال مورد پسند خدا نیست .
پس از آن نویسنده مقاله به نقدی که از " کوین توماس " در روزنامه واشنگتن تایمز بر فیلم "سنگسار ثریا م." منتشرشده است می پردازد و از او نقل میکند که نوشته : مسلمانان عمل سنگسار را بر اساس متون اسلامی و آموزه های آن دین به عنوان یک اعتقاد مذهبی انجام میدهند و این قابل تغییر نیست به جز اینکه به روشهای معمول ومورد قبول مراکز اسلامی مورد نقد روحانیون و کارشناسان اسلامی قرار گیرد و در صورت توافق ایشان به عدم ضرورت آن از متون تعلیمات اسلامی حذف گردد .مسیحیان و پیروان سایر ادیان در این مورد کاری نمیتوانند و نباید بکنند ! در پایان نویسنده مقاله با مقایسه سخنانی که از آغداشلو و کوین توماس نقل کرده نتیجه گیری میکند که هردوی آنها در بررسی و تحلیل خود از مسئله سنگسار راه انحرافی را پیموده اند و اشکال آنان در این است که به اصل گناهی که مجازات آن سنگسار میباشد نپرداخته اند . او معتقد است که آنها فقط این مسیر را میپیمایند که توجه عمومی را از اصل مسئله یعنی زنا به عنوان یکی از عوامل تهدید کنننده انسانیت منحرف کنند و فقط میخواهند مطمئن باشند که کسی به آن مسئله توجه نمی کند !
البته او توضیح نداده است که چرا فکر میکند این اشخاص نمیخواهند کسی به مسئله زنا فکر کند و یا اینکه چگونه به این نتیجه رسیده است که آنها در تحلیلهایشان راه انحرافی می پیماند . به نظر میرسد که آقای رابرت اسپنسر از این طریق تلاش دارد زیرکانه با تذکر درباره زشت بودن عمل زنا که بیشتر افراد در مورد بد بودن آن شکی ندارند به توجیه درست بودن عمل سنگسار که بیشتر مردم آن را عملی وحشیانه و غیر انسانی میدانند بپردازد . در حالیکه شاید او متوجه نیست که عمل سنگسار در قدیم فقط برای مجازات زنا نبوده که استفاده میشده است و برای مجازات برخی جرائم دیگر نیز از آن استفاده میکرده اند . در کتاب اعمال رسولان از کتب انجیل عهد جدید میخوانیم که شریعت دوستان افراطی یهود چگونه استفان اولین شهید مسیحیت را به جرم کفرگوئی به وسیله سنگسار، ناعادلانه مجازات کردند .
مخالفت با سنگسار در واقع مبارزه با مسئله مجازاتهای خشن است که سنگسار یکی از انواع آن میباشد .
مثله کردن (قطع) اعضای بدن ، زنده به گور کردن ، پرت کردن از بلندی ،سوزاندن در آتش و حتی اعدام به وسایل گوناگون ، امروزه مانند سنگسار همگی به عنوان روشهای وحشیانه ای برای مجازات شناخته شده اند که از سوی گروههای مدافع حقوق بشر و بسیاری از ملیتها و مذاهب گوناگون حتی مسلمان در سراسر دنیا با آنها مخالفت میشود و برضد آنها برای مجازات هر جرمی که باشند تبلیغ میگردد .
به خصوص مسیحیان بر اساس آموزه های کتاب انجیل هرگونه مجازات خشن را نفی میکنند واعمال خشونت در برابر خشونت را به هر شکل و به هر دلیلی که باشد نه تنها بی فایده بلکه مخالف دستور صریح خداوند میدانند .